شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

دهه ی اول محرم چه زود گذشت

     دهه ی اول محرم چه زود گذشت. دوباره تجدید غم شهیدان کربلا، تکرار مکررات پیروزی خون بر شمشیر را زمزمه کردم. از یک سو در لابلای شمشیرهای بن سعد و شمر و سپاه تا دندان مسلحش و در سویی دیگر خورشید با تمام ماه و ستارگانش وول می خوردم و گاه به این اشاره می کردم که نسخه از آن توست و گاه به آن خیره می شدم که خوابت نبرد. حاجی صمد نقش شمر را بازی می کرد و قدرتی هم لباس بن سعد که در ساک زنده یاد شجاعی بود به تن کرد و معرکه می گرفت. حاج اصغر علی ویسی هم شبیه انبیاء خوان شده بود. بچه ها تقسیم شده بودند. برخی سیاهیان لشکر بن سعد را بازی می کردند و آنانی که چهره ی درخشان تر و صدای عارفانه ای داشتند نقش اولیاء را به عهده گرفته بودند. ماندم که در این مجالس تعزیه که هر شب بعد از فراغ نماز در خیمه ی چهارده معصوم (ع) برگزار شده بود به چه بیاندیشم. گاهی مجالی برای گریه داشتم و گاه از کار بچه ها و گاهی از خودم عصبانی می شدم. دهه ی اول محرم با تمام عزاداری اش به اتمام رسید باشد که این داغ هزار ساله بر سینه مان راه معرفت را باز کند و چشم بصیرمان خوب به یاد آورد که کوفیان و مکر و حیله و فتنه چه می کنند. امروز می توانیم راه حسین (ع) را ادامه بدهیم. شرط اول خواستن است. دهه ی اول محرم گذشت و ماه محرم هنوز بجاست. ماه محرم که بگذرد صفر بر قرار است و هر دو هم اگر از دیدگان ما بگذرند راه حسین (ع) همچنان باقی و پایدار است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد