شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

انا لله و انا الیه راجعون

رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز / هر کجا می نگرم روی تو پیداست هنوز

آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو / نام نیکت همه جا ورد زبان هاست هنوز

     هفته ی گذشته دو تن از وابستگانم را از دست دادم که هر کدام از آن ها ویژگی های منحصر به فردی داشتند که در یک قالب با هم مشترک و در یک نظر هم متفاوت از هم بودند. پسر عمویم مرحوم احمد فهندژ سعدی زائر امام رضا (ع) بود. وقتی از سفر به سلامت به منزل بر می گردد، اجل (سکته قلبی) فرصت گفتگو و حال و احوال با خانواده اش را نمی دهد و با پای خسته به درمانگاه محل و از آن جا هم به بیمارستان و سپس به دیار باقی می شتابد. دیگری مهدی سلیمان میگونی که پسر دایی مادرم بود هم بعد از یک (سکته ی مغزی) جان به جان آفرین تسلیم می کند. این دو بزرگواران مردانی بودند که همواره در حال تلاش و زحمت بودند. یکی هنرمند در موسیقی و آن یکی هم در کار فنی ساختمان هنرمندی بی نظیر بود. برای دیگران کار کردن را نه تنها برای دستمزد، بلکه از جان و دل مایه می گذاشتند. تا کنون چنین کسانی را ندیده بودم که تمام هم و غمشان را برای نتیجه ی کار مثبت خودشان و شادی صاحب کار مصرف کنند. گاهی در دل شب های زمستانی سرد و سوزناک میگون مرحوم مهدی سلیمان میگونی را با لباس های گل آلود می دیدم و می گفتم که از کجا می آیی؟ می گفت که از سر کار فلان پیر زن و یا فلان پیر مرد بر می گردم. گاهی خودم شاکی می شدم و به او می گفتم که مگر خودت زن و بچه نداری برو به آن ها برس. اما نمی دانستم که در دل عاشق او چه می گذرد. وقتی با او کار می کردم متوجه می شدم که چقدر به کارش علاقه و ایمان دارد. خداوند روح آن دو بزرگواران را با اولیاء و انبیاء محشور بگرداند. انشاءالله

نظرات 1 + ارسال نظر
reza دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 18:55 http://eat.blogsky.com

با سلام
بنده مدیر وبلاگ eat.blogsky.com با افتخار فراوان از شما دعوت به شرکت در وبلاگ گروهی بنده میکنم.
ممنون.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد