ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اگر چه خیلی از چیزها را همگان متوجه نمی شوند، اما در لابلای عصاره های بدبختی و خوشبختی این مردم هستند که در مرحله ی اول متوجه مدیران کارآمد خواهند شد. مدیران استان فارس قبل از آن که در فکر همدلی و همگامی و همسویی در پیشبر اهداف بلند ترقی و توسعه باشند، بیشتر به فکر این هستند که چگونه این مدیر را بردارند و آن دیگری را جایگزین کنند. شاید این مدیر خواسته های یک طیف و یا یک جناحی را برآورده نمی کند. بیش از آن که به فکر گروهبندی و جناحی باشیم باید در فکر کار و تلاش و توسعه باشیم. به همان میزان که جمعیت رشد دارد جغرافیای انسانی و طبیعی هم باید رشد پیدا کند. اینطور نباشد که استان ها و شهرستان های همجوار ما در رشد و سازندگی بسر ببرند و ما در فکر عمود و افقی کردن مدیران باشیم. این قضیه فقط مال امروز نیست بلکه از گذشته های دور و نزدیک هم شاهد بودیم که برخی از عوامل پیدا و پنهان همواره در فکر ایجاد تشنج و بلوا بوده و هستند. تا یک مدیری بخواهد استان را بشناسد و دست به کار شود توسط عده ای مورد هجمه های انتقادی قرار می گیرد و باید بساط خودش را جمع کند و برود. بیاییم با مدیرانی که انتخاب می شوند و با نظام مشکل ندارند دست دوستی بدهیم و به جای جلوبینی آن دوردست ها را ببینیم و بیشتر از آن که حرف بزنیم در عمل ثابت کنیم که ما هم می توانیم.
از مردم دنیا ددری یاد گرفتم
از بی پدران بی پدری یاد گرفتم
نیکویی و خوبی که مرا یاد ندادند
فحش و لگد و کره خری یاد گرفتم
همسایه ی دزد بغلی کرد مرادزد
از آنطرفی حیله گری یاد گرفتم
قومی به سرو کله ی هم بسکه پریدند
خوی و منش جانوری یاد گرفتم
از بسکه بکردند به من ظلم مضاعف
ظالم شده بیدادگری یاد گرفتم
با تبصره گفتند که هر مال حلال است
قانون بچاپ و ببری یاد گرفتم
در پای دو تا چشم و دوتا گوش و دو ابرو
آواره گی و دربدری یاد گرفتم
یک عمر برای زن و یا بچه دویدم
تا اینکه فقط باربری یاد گرفتم
از بس جگرم خون شده از مردم دنیا
چندیست که شغل جگری یاد گرفتم
هر شخص که آمد هدفش کیسه ی خود بود
من هم ز خدا بی خبری یاد گرفتم
از قافله ای را که بود اکثرشان دزد
تا گشنه نمیرم هنری یاد گرفتم