شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

بالاخره متوجه نشدیم چرا این استاندار رفت و دیگری آمد

اگر چه خیلی از چیزها را همگان متوجه نمی شوند، اما در لابلای عصاره های بدبختی و خوشبختی این مردم هستند که در مرحله ی اول متوجه مدیران کارآمد خواهند شد. مدیران استان فارس قبل از آن که در فکر همدلی و همگامی و همسویی در پیشبر اهداف بلند ترقی و توسعه باشند، بیشتر به فکر این هستند که چگونه این مدیر را بردارند و آن دیگری را جایگزین کنند. شاید این مدیر خواسته های یک طیف و یا یک جناحی را برآورده نمی کند. بیش از آن که به فکر گروهبندی و جناحی باشیم باید در فکر کار و تلاش و توسعه باشیم. به همان میزان که جمعیت رشد دارد جغرافیای انسانی و طبیعی هم باید رشد پیدا کند. اینطور نباشد که استان ها و شهرستان های همجوار ما در رشد و سازندگی بسر ببرند و ما در فکر عمود و افقی کردن مدیران باشیم. این قضیه فقط مال امروز نیست بلکه از گذشته های دور و نزدیک هم شاهد بودیم که برخی از عوامل پیدا و پنهان همواره در فکر ایجاد تشنج و بلوا بوده و هستند. تا یک مدیری بخواهد استان را بشناسد و دست به کار شود توسط عده ای مورد هجمه های انتقادی قرار می گیرد و باید بساط خودش را جمع کند و برود. بیاییم با مدیرانی که انتخاب می شوند و با نظام مشکل ندارند دست دوستی بدهیم و به جای جلوبینی آن دوردست ها را ببینیم و بیشتر از آن که حرف بزنیم در عمل ثابت کنیم که ما هم می توانیم.

شعر در بدری از جناب استاد اسدالله فهندژ سعدی

از مردم دنیا ددری یاد گرفتم  

از بی پدران بی پدری یاد گرفتم


نیکویی و خوبی که مرا یاد ندادند


فحش و لگد و کره خری یاد گرفتم


همسایه ی دزد بغلی کرد مرادزد


از آنطرفی حیله گری یاد گرفتم


قومی به سرو کله ی هم بسکه پریدند


خوی و منش جانوری یاد گرفتم


از بسکه بکردند به من ظلم مضاعف


ظالم شده بیدادگری یاد گرفتم


با تبصره گفتند که هر مال حلال است


قانون بچاپ و ببری یاد گرفتم


در پای دو تا چشم و دوتا گوش و دو ابرو


آواره گی و  دربدری یاد گرفتم


یک عمر برای زن و یا بچه دویدم


تا اینکه فقط باربری یاد گرفتم


از بس جگرم خون شده از مردم دنیا


چندیست که شغل جگری یاد گرفتم


هر شخص که آمد هدفش کیسه ی خود بود


من هم ز خدا بی خبری یاد گرفتم


از قافله ای را که بود اکثرشان دزد


تا گشنه نمیرم  هنری یاد گرفتم