شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

چگونه می توان با فقر مبارزه کرد؟

فقر چه معضلاتی را می تواند به همراه داشته باشد و چگونه باید با فقر مبارزه کرد؟
به نظر من برای مبارزه با فقر در ابتدا باید عدالت محوری در کل کشور  فرهنگ بشود. دوم باید کسانی که در راس امور قرار می گیرند خودشان را در کنار فقیر ترین مردم ایران قرار بدهند و برای آنان برنامه ریزی کنند. سوم  سر منشاء بسیاری از جرایم کشور فقر و نداری است. مانند:
گدایی: برخی از کسانی که از فقر مالی به رنج می افتند، تن به گدایی می دهند. این به آن دلیل نیست که گدایانی که تمامی آبرویشان را در کف دست قرار می دهند و جلوی من و تو دستشان را دراز می کنند، از من و تو کم ارزش تر باشند. دولت در این زمینه مقصر اصلی است. دولتی که نمی تواند برای این هموطنان، که از روی فقر و نداری تن به این کار می دهند، کاری بکند، مجبور نبود پا در انتخابات بگذارد. دولت مقصر اصلی است که مردم فقیر می شوند.
طلاق: بیشتر زمینه های طلاق در فقر و نداری است. دختر و پسری با هم ازدواج می کنند. آن ها به خاطر شرایط سنی که دارند باید تن به ازدواج بدهند، اما گاهی این ازدواج نمی تواند تعلقات خاطر زندگی همسر، که یک سر آن به اقتصاد خانواده بستگی داردتامین نماید، و همین مورد موجب می شود که شرایط خانوادگی از خیر به شر برسد و دادگاه های خانوادگی ما از صف نانوایی ها بیشتر بشود.
اعتیاد: جوان بیکار هر چه طول و عرض خیابان را می پیماید، هر چه روزنامه ها را زیر و رو می کند، نمی تواند یک شغل مناسب برای خودش بیابد. همین مورد باعث می شود که عصبانی بشود و تن به سیگار بدهد. فکر می کند با کشیدن سیگار می تواند لحظاتی را به آرامش دست یابد. همین مورد باعث می شود تا بدبختی ها بعدی هم که  اعتیاد به مواد مخدر است دامنگیرش بشود.
عصبانیت اجتماعی: کار روزانه و اشتغال زایی باعث می شود تا یک فردی که در طی روز به کار مشغول می شود یک خستگی همراه با نشاط را در خودش احساس بکند. اوقات فراغتی هم که به دست می آورد برای زن و فرزندش هزینه می کند. در غیر این صورت، عصبانیت های ناشی از بیکاری و غیره و غیره باعث می شود که یک جوان بیکار بی خودی با مردم درگیر بشود. درگیری های خیابانی شدت یابد.
تن فروشی: در مورد این قسمت که یک معظل شرمگینانه ای است، چه خوب و یا چه بد در جامعه وجود دارد. خیلی ها از نداری و بدبختی به این کار تن می دهند. یکی از روحانیون می گفت: از منبر پایین آمدم و کفش هایم را پوشیده بودم که به خانه بروم، زنی جلوی مرا گرفت و گفت: حاج آقا یا به من کمک می کنی، یا اولین ماشینی که برایم بوق زد، سوار می شوم. این در کشور ما زننده است. مایی که دم از انتظار می زنیم.
دزدی: دزدی که دیگر نیاز به تفسیر ندارد. انواع و اقسام دزدی داریم. متاسفانه آفتابه دزدها را می گیریم و زمین خواران همچنان مشغولند و فیش های نجومی هم به قانون تبدیل می شود.
قتل و غارت: برخی از قتل و غارت هم برای تامین امور مالی به وجود می آید. مثل دزدی بانک ها و صرافی ها و غیره
بیکاری: بیکاری یکی از مواردی است که رشد فقر را در جامعه زیاد می کند. دولتمردانی با وجدان و متخصص می توانند با مدیریت هیچگونه بیکاری در جامعه وجود نداشته باشد.
ولگردی: بیکاری بالاخره ولگردی را به دنبال دارد، ولگردی هم یعنی این که فقر ایجاد می کند. یک جوان بیکار و ولگرد تا کی می تواند از جیب پدر و مادرش بخورد و بگردد. بالاخره یک روزی کفگیر به ته دیگ می خورد و فقر و بدبختی گریبانگیرش می شود.
مزاحمت نوامیس مردم: ولگردی که منشاء آن بیکاری است می تواند ایجاد مزاحمت های خیابانی و نوامیس مردم بکند. به یک جوانی گفتم که چرا هر روز سر کوچه می ایستی و پرسه می زنی؟ در جوابم گفت: کجا بروم؟ واقعاً کجا برود، نه کاری، نه پولی و نه و نه و نه
عدم تغذیه ی مناسب: بسیاری از بیماری ها که ریشه در کمبود تغذیه دارد. کمبود تغذیه هم از سر بی پولی است. بی پولی هم بر می گردد به بیکاری و غیره و غیره که فقر را هم به دنبال دارد.
رشوه: کسانی که رشوه می گیرند، فقیر ترین افراد جامعه هستند که هم دین و هم دنیای خودشان را خراب می کنند. اگر کسی از کارش راضی باشد و درآمدش هم خوب و مناسب باشد نیازی به گرفتن رشوه ندارد.
پارتی بازی: پارتی بازی هم می تواند موجب فقر در جامعه بشود. فردی با پارتی به سر کاری می رود که شایسته ی آن کار نیست و هم زمان فردی که در آن شغل تخصص دارد بیکار در خانه می نشیند.
ربا: ربا هم یکی از منکراتی است که جامعه در گذشته نسبت به این قضیه بسیار حساس بودند. کسی که در محل ربا می گرفت و می خورد مورد تنفر افراد محل بودند. این مورد هم از نداری و فقر به وجود می آید. کسی که ندارد تن به ربا می دهد. ربا گیرنده و ربا دهنده هر دو مورد تنفر اجتماعی هستند.
 اعتیاد به مواد مخدر و سیگار می تواند به دلیل کمبود مالی و درآمد خانوادگی افراد باشد. یک آدم با غیرت وقتی می بیند هیچگونه راهی برای پیدا کردن لقمه نانی ندارد و جلوی زن و بچه اش شرمنده می شود، به سیگار روی می آورد. و همین مورد باعث می شود که کم کم به مواد افیونی روی بیاورد. همین امر سرآغاز بدبختی و روسیاهی یک خانواده می شود. دولت در این زمینه می تواند بسیاری از بودجه هایی که صرف مبارزه با مواد مخدر و دستگیری و حبس معتادان می شود، در راه کاریابی و ایجاد کسب و کار بکند و جوانان را بالاجبار وارد بازار کار بکند. چطور ما می توانیم معتادان را شناسایی، تعقیب و گریز و بالاجبار دستگیر بکنیم و در انتها با آبرو ریزی یک فرد معتاد را جلوی زن و بچه اش و جلوی در و همسایه اش به مراکز بازپروری ببریم، پس می توانیم برنامه هایی داشته باشیم تا یک جوان بیکار را تعقیب بکنیم و بالجبار به کار بریم. مثل سربازی که اجباری است، باید بازار کار را هم اجباری کنیم. حالا این کار را از کجا بیاریم؟ چطور دولت و ارگان های دولتی می توانند پل، خیابان، بلوار، آزادراه، مراکز گردشگری، و هزاران بناهای زیبا بسازند. سر هر کوچه ای که می روی یک بانک، صندوق، و عابربانک وجود دارد، نمی توانند به جای این همه بانکی که نمی دانم چه کسانی بهره اش را می برد، کارخانه های زیبا، جادار، همه جایی، در هر کوچه و بازار بسازند و جوانان بیکار را به کار وادارند. این همه چاه های عمیق و نیمه عمیق برای ویلاهایی که ارزش اقتصادی ندارد مجوز داده می شود، اما نمی توان در اطراف شهرها کارخانه های تولیدی را با سرعت زیادی بسازند. به جای این که صندوق های کمک به فقرا داشته باشیم مدیریت اقتصادی داشته باشیم و اکثریت جامعه را به شغل مناسب تشویق کنیم. چند درصد برنامه های رادیو و تلوزیون مربوط به اشتغال زایی می شود. چند درصد فیلم ها مشوق و ترویج دهنده ی بازار کار می باشد. مگر ما چه چیزی از چینی ها کم داریم که این همه بازار دنیا را با تولیدات خودشان پر کرده اند. همه ی این موارد شدنی است، اما متاسفانه هر کسی که روی صندلی ریاست می نشیند فقط به خودش و خانواده اش و کسان نزدیکش فکر می کند. اصلاً کسی که از نظر مالی در حد زیر متوسط نباشد نمی فهمد که فقر یعنی چه و طرح ها و برنامه هایش هم به درد مردم نمی خورد.