شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

هفته دفاع مقدس گرامی باد

                                            

نمی دونم چرا هفته دفاع مقدس که می شه احساس می کنم یک سر و گردن از همه هم سن و سالانم بالاتر ایستاده ام. به دل نگیرید این احساس من است. هفته دفاع مقدس یا هفته بسیج و از این دست هفته ها روز جشن و سرور من است. احساس می کنم هفتاد درصد کارهایم با رضایت شهدا بوده و هست. در این چند سال به قامت سه دهه گهگاهی هم شیطان فریبم داد اما نتوانست تا پای کار ببردم. هر بار که گول می خوردم زود بر می گشتم.چون هنوز به آن روزها فکر می کنم و سعی می کنم نه تنها مثل آن دوران بیاندیشم بلکه هنوز از آن دوران جدا نشده ام. اصلا هنوز اگر دو تکه قالی زوار در رفته زیر پایمان هم نبود از نظر نشستن چه روی خاک تو جبهه ها و چه روی قالی خانه ما هیچ فرقی نمی کند. اصلا من جملات شهید باکری را نمی توانم از ذهنم دور کنم. اجباراً تو صد تا عروسی هم که برم جشنهای بچه جبهه ای از ذهنم دور نمی شود. اصلا روزگار جبهه و جنگ اخلاص بود اما اختلاص نبود، اگر هم بود همه ایرانیان می دانستند که مبلغ اختلاص شده چند تا صفر دارد. بعضی ها می گویند شهدا اختصاصی نیست آنها مال همه و مال همه دورانها است. دفاعمان مقدس بود چون دستانی پاک آن را اداره می کردند. اصلا خرمشهر را خدا فتح کرد. این جمله از اعماق جان فرمانده بر می خواست که ناگاه بر دل می نشست. واقعا شهدا چه کسانی بودند؟ جبهه و جنگ یعنی چه؟ چرا دفاع مقدس؟ سنگر یعنی چه؟ بیل انفرادی چه کاربردی دارد؟ اصلا به چه کارهایی عملیات می گویند؟ ترکش از چه زاویه ای بر بدن وارد می شود؟ سیمینف چگونه عمل می کند؟ صدام چگونه دلش می آمد بمبهای خوشه ای و یا شیمیایی را روی سر انسانها خالی کند؟... شاید همه اینها را در یک لحظه ای که سرگرم خوردن سیب زمینی آب پز در یک سنگر تنگ و تاریک اما با روحیه بالای رزمندگان مواجه می شدی می توانستی پی به همه این سوالات ببری. مهم نبود که از کدام خاندان هستی؟ لباس خاکیت می فهماند برادر ما هستی. جیب تو مثل جیب من و درد من همانند درد تو بود. به راحتی درد دل می کردیم. اصلا درد نداشتیم دل دل می کردیم. در اوج نداشتن داشتیم و در اوج داشتن بودیم. اصلا روح های واحدی در یک پیکر بودیم. هفته دفاع مقدس گرامی باد. 

گرامی باد آن روزهایی که زمین زیر پای بچه های ایران می لرزید. باران رحمت می بارید. اگرچه فرزندان زیادی را قربانی دفاع مقدس کرده ایم، اما به جایش ایمان و عزت و سرافرازی گرفته ایم. دوست داریم چون روزهای دفاع مقدس برادر و برابر باشیم. آن روزها "اگر جان بود ما داده ایم" "اگر خون بود ما خورده ایم" امروزه هم اگر هست و نیست با هم و برای هم باشیم. برای هم تب و تاب داشته باشیم. نه آنکه یک نفر بخورد و بقیه آه بکشند.

 

یادگاری

http://up.gpars.ir/images/cbado13whlrcwl68y1uo.gif 

اینها هم یادگاری از بچه های دربندسر ُ به یاد همه مردم خوب رودبارقصرانُ زندگیتان همواره مانند گل اما عمرتان جاودانُ چشمه هایتان جوشانُ بهارتان زیباُ چهار فصلتان چهار پله نزدیکتر به آسمان خداُ من دعا می کنم برایتان شما هم مرا دعا کنید.

http://up.gpars.ir/images/e6utv8o0w7xbyxuyeqwb.gif    

 

می توانید به ما هم سر بزنید

بسم الله الرحمن الرحیم 

با شرمندگی از روح والای شهدای گرانقدر رودبارقصران بالاخص میگونُ چند صباحی تصمیم دارم در وبلاگ ذیل نوشتاری داشته باشم. علاقمندان می توانند از این وبلاگ دیدن کنند.

  بسیج هنرمندان طاووسیه سعدی شیراز

شهید سرگرد چترباز جان الله جیرودی

بسم رب الشهداء و الصدیقین      

جمعه به همراه خانواده جهت فاتحه خوانی به دارالرحمه شیراز رفتیم. در حال قدم زدن روی مزار شهدا

 بودیم که ناگاه چشممان به مزاری افتاد که خاطره رودبارقصران و دوره سربازی و چتربازی و جیرود در ذهنمان زنده شد. نمی دانستم این شهید عزیز و از فامیل های مادربزرگ در شیراز مدفون است. فاتحه ای تلاوت کردیم و کلیه نوشته های روی مزارش را یادداشت کردم. مزارش درست در راستای مزار خلبان دلیر اسلام شهید عباس دوران قرار دارد.

شهید سرگرد چترباز جان الله جیرودی جمعی تیپ 55 هوابرد شیراز

فرزند: حیدر

تاریخ تولد:1323

تاریخ شهادت: 24/10/65

 محل شهادت: جبهه سومار در عملیات کربلای 6

 

  

شعر روی سنگ مزار شهید

ای که امروز دل خاک خفته دور از وطنی

نام تو در دل من مانده به هر انجمنی

تو شهید وطن و کشور اکنون

خفته ای در دل این خاک چون گلگون کفنی

خیز از جای تو جیرودی من از دل خاک

چون تو مونس من همدم من جان منی

خیز فرمانده که گردان تو بی افسر شد

گوی با همسر خود این دم آخر سخنی 

یادش گرامی باد