روزی به همراه دوستی در کنار تربت شیخ اجل سعدی شیرازی قدم می زدیم که همراهم از من پرسید چرا سعدی و حافظ از ایران شعری نسروده اند؟ من لحظه ای تامل کرده و بدون اینکه بگویم نمی دانم ، یا می پرسم و تحقیق می کنم و بعد جواب شما را می دهم، همانند اکثر کارهایم شتابانه و بیدرنگ جواب ایشان را دادم. گفتم در آن زمان حس وطن دوستی وجود نداشت. حس وطن دوستی بیشتر بعد از دوره مشروطیت شروع شده و شاعران بعد از این دوره در شعرهایشان از ایران و آزادی و وطن دوستی بیشتر دیده می شود. گاه شاعرانی که در راه سرودن اشعاری با بوی ایرانی و آزادی زبان بریده و سر سبز بر باد داده اند. انگاری دوستم از جواب من راضی شده بود. اما خودم راضی نبوده و در اسرع وقت به جوانم که دانشجوی رشته ادبیات است و خودش را یک سرو گردن از استادش هم بالاتر می داند پرسیدم و ایشان هم جوابی مشابه من داده و چند کتابی برایم از گنجینه کتابهایش آورده بود که عبارت بودند از: سه جلد کتاب "تاریخ ادبیات ایران" تالیف دکتر ذبیح الله صفا و کتاب "انواع ادبی" دکتر سیروس شمیسا. من کتابها را با سرعت و کمی بی دقت مطالعه کردم. در جاهایی که از حماسه و حماسه سرایی صحبت به میان می آمد با دقت بیشتری مطالعه می کردم. قبل از مطالعه سری به سایت گنجور جستجو در شعر فارسی زدم. کلمه ایران را در شعربرخی از شعرا جستجو کردم. سعدی یکبار در شعرهایش از ایران نام برد. حافظ هیچگونه نامی از ایران نبرده بود. فردوسی با حدود بیش از 100 کلمه از ایران، بیشترین آمار را در بکارگیری از نام ایران در شعرهایش بکار برده است.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که دوران سعدی و حافظ بد ترین دوران ایران بود. قرون هفتم و هشتم قرنهای تاخت و تاز مغولان و در ادامه حمله تیمور به ایران بود که به کشور ما آسیبهای جدی وارد شد.عظمت ایران و غرور ملت ایران با حمله اعراب به ایران شکسته شد.
سعدی در مقدمه باب پنجم بوستان می گوید: شبی در حال سرودن شعر بودم، بَد نهادی شعر مرا شنید و گفت سخن تو عالی است، منتها، فقط در شیوه "زهد و طامات و پند" و نه در شیوه" خشت و کوپال و گرز گران" که دیگران در آن کار به غایت رسانده اند.
شبی زیت فکرت همی سوختم *** چراغ بلاغت می افروختم
پراکنده گویی حدیثم شنید *** جز احسنت گفتن طریقی ندید
هم از خبث نوعی در آن درج کرد *** که ناچار فریاد خیزد ز درد
که فکرش بلیغ است و رایش بلند *** درین شیوه زهد و طامات و پند
نه در خشت و کوپال و گرز گران *** که این شیوه ختم است بر دیگران
البته سعدی این سخن را قبول نمی کند و مدعی است که اگر بخواهد، در سبک حماسی نیز از دیگران پیشی می گیرد.
نداند که ما را سر جنگ نیست ***وگرنه مجال سخن تنگ نیست
توانم که تیغ زبان بر کشم *** جهانی سخن را قلم در کشم
بیا تا در این شیوه چالش کنیم *** سر خصم را سنگ، بالش کنیم
تعداد استفاده از کلمهی ایران در اشعار برخی شعرا
تعداد به صورت دقیق نمی باشد و فقط درصرد استفاده را مشخص میکند.
شماره |
شاعر |
قرن |
حکومت |
تعداد ابیات |
تعداد کلمهی ایران که شاعر در اشعارش نام برده است. |
1 |
رودکی سمرقندی |
4 |
سامانیان |
1047 |
1 |
2 |
4 و 5 |
غزنویان |
49609 |
100 |
|
3 |
کسایی مروزی |
4 و 5 |
غزنویان |
307 |
- |
4 |
فرخی سیستانی |
4 و 5 |
غزنویان |
2952 |
19 |
5 |
منوچهر دامغانی |
4 و 5 |
غزنویان |
2816 |
5 |
6 |
ابو سعید ابوالخیر |
5 |
|
1590 |
1 |
7 |
ناصر خسرو القبادیانی |
5 |
|
10783 |
1 |
8 |
فخرالدین اسد گرگانی |
5 |
|
8983 |
14 |
9 |
خیّام نیشابوری |
5 و 6 |
سلجوقی |
356 |
- |
10 |
مسعود سعد سلمان |
5 تا 7 |
|
1227 |
- |
11 |
سنایی غزنوی |
5 تا 7 |
|
14252 |
5 |
12 |
انوری ابیوردی |
5 تا 7 |
سلجوقی |
13308 |
12 |
13 |
6 |
|
۹۴۹۹۳ |
4 |
|
14 |
نظامی گنجوی |
6 |
|
27793 |
25 |
15 |
خاقانی شروانی |
6 |
|
17429 |
26 |
16 |
خواجوی کرمانی |
6 و 7 |
|
8846 |
32 |
17 |
7 |
۶۵۹۶۷ |
۱ |
||
18 |
سعدی شیرازی |
7 |
|
15743 |
1 |
19 |
امیر خسرو دهلوی |
7 و 8 |
|
7562 |
2 |
20 |
عراقی |
7 و 8 |
|
5792 |
- |
21 |
حافظ شیرازی |
7 و 8 |
|
4751 |
- |
22 |
عبید زاکانی |
7 و 8 |
|
2925 |
2 |
23 |
سیف فراغانی |
7 و 8 |
|
2758 |
- |
24 |
شیخ محمود شبستری |
7 و 8 |
|
1034 |
- |
25 |
اوحدی مراغه ای |
8 |
|
14674 |
2 |
26 |
جامی |
8 تا 10 |
صفویه |
5410 |
- |
27 |
هلالی جغتایی |
8 تا 10 |
صفویه |
1811 |
1 |
28 |
عرفی شیرازی |
10 |
|
2703 |
1 |
29 |
رضی الدین آرتیمانی |
10 |
صفویه |
1550 |
- |
30 |
شیخ بهایی |
10 و 11 |
صفویه |
1292 |
- |
31 |
بیدل دهلوی |
11 و 12 |
|
32333 |
4 |
32 |
هاتف اصفهانی |
12 |
افشاریه |
1587 |
- |
33 |
12 |
قاجاریه |
۲۰۵۵۶ |
34 |
|
34 |
۱۳۱۰۴ |
17 |
|||
35 |
۱۰۷۱۶ |
16 |
|||
36 |
۱۰۵۹۵ |
5 |
|||
37 |
۹۸۴۴ |
1 |
|||
38 |
۵۸۶۳ |
8 |
|||
39 |
۲۸۶۰ |
- |
|||
40 |
۷۶۴ |
- |
|||
41 |
۳۲۰ |
- |
|||
42 |
۱۰۸ |
- |
|||
43 |
۷۵ |
- |
|||
44 |
اقبال لاهوری |
معاصر |
|
8270 |
23 |
45 |
رهی معیری |
معاصر |
|
1050 |
- |
46 |
ملک الشعرای بهار |
معاصر |
|
1098 |
3 |
47 |
شهریار |
معاصر |
|
1522 |
54 |
48 |
پروین اعتصامی |
معاصر |
|
5613 |
3 |
در این گیرودار شاهنشاهی ساسانی که آماده سقوط و متلاشی بود با سه فتح عمده لشکریان اسلام در قادسیه (14ه) و جلولاء (16ه) و نهاوند (21ه) ایران منقرض و در شمار یکی از ممالک مفتوحه حکومت اسلامی در آمد.
از تاریخ 21 هجری (فتح نهاوند معروف به فتح الفتوح) تا سال 248 هجری که سال اعلان امارت مستقل یعقوب لیث صفاری در سیستان است، یعنی در مدتی بالغ بر 227 سال حاکمان و والیان ولایتهای هر ناحیتی از ناحیتهای ایران به فرمان خلفا معین می شد.
ایرانیان که با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک زرتشت خو گرفته بودند در آغاز این پیامها را که از اسلام به سخنی دیگر منتشر می شد به تدریج می پذیرفتند. لطماتی که خلفای بنی امیه و بنی عباس به اسلام و مسلمین وارد کرده بودند ایرانیان پاک طینت را وا داشت تا با همان اندیشه های پاک و مطهری که داشتند به سوی فرزندان پیامبر و امام علی (ع) روی آوردند و در واقع به آنان دل خوش کرده بودند.
" معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر ماجراهایی از جنگ و صلح داشتند، دارای حماسه های پهلوانی هستند، مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمان سوزی از قبیل حمله غزّان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت. (انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا – صفحه68)
فردوسی به سبب ضرورتی که در جامعه از برای تدوین تاریخ ملی ایران احساس می شد، ( از قبیل انکار اعراب فاتح فضیلت ایرانیان را که باعث پیدایش فرقه شعوبی در مقام عکس العمل شده بود و ظهور ترکان در عرصه حکومت ایران) آن را از طریق استماع از موبدان و دهقانان به رشته نظم کشید.
زگفتار دهقان یکی داستان *** بپیوندم از گفته باستان
ز موبد بدان گونه برداشت یاد *** که رستم بر آراست از بامداد... (انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا – صفحه62)
"ماخذ اصلی شاهنامه فردوسی، شاهنامه منثور ابومنصوری بود که بر اثر فرمان ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق از روایات شفاهی و قدیم و خدای نامه مدون در عصر ساسانیان و منبع دیگر جمع آوری شده بود. در نتیجه به نظر می رسد که باید این شاهنامه منثور را – که امروزه فقط مقدمه آن باقی مانده است – حماسه اولی و شاهنامه فردوسی را حماسه ثانوی خواند. اما چنین نیست زیرا فردوسی عین همان ماخذ قدیم را تقریباً بی کم و کاست به رشته نظم کشید به طوری که شاهنامه های قبل از او منسوخ شد."(انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا - صفحه66)
"در شاهنامه سه بخش اساطیری و پهلوانی و تاریخی قابل تمییز است. بخش اساطیری از زمان کیومرث تا فریدون را در بر می گیرد. بخش پهلوانی از زمان کاوه تا قتل رستم است. بخش تاریخی که گاهی هم با افسانه در هم آمیخته است از اواخر عهد کیانی (آمدن اسکندر) تا شکست ایرانیان از اعراب است.
منبع اصلی شاهنامه، مع الواسطه، خدای نامه (خوتای نامک) است که در عصر ساسانیان تدوین شده بود و از این رو در شاهنامه از بسیاری از اساطیر موجود در اوستا از قبیل قصص مربوط به مهر و آناهیتا خبری نیست، در نتیجه شاهنامه فقط حاوی بخش کوچکی از حماسه ها و اسطوره های قوم ایرانی است. شاهنامه را به یک اعتبار می توان حماسه ثانوی قلمداد کرد، زیرا بر مبنای کتاب های مدون حماسی پیش از خود به وجود آمده است، اما از آنجا که فردوسی غالباً عین منابع خود را منظوم کرده است شاید بهتر باشد که آن را همان حماسه نخستینه بخوانیم. (انواع ادبی – دکتر سیروس شمیشا – صفحه71)
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
"فردوسی"
والله علیم حکیم
سعید فهندژی سعدی
انقلاب در او اثر مثبت گذاشته بود. به جز خدا به هیچ چیز دیگری فکر نمی کرد. به یکباره صدو هشتاد درجه برگشت. اصلاً از این رو به آن رو شد. تو تموم صحنه ها حضور فعّال داشت. اصلاً خودش صحنه گردان بود. انگاری دوباره متولد شد. هر شب پایش تو مسجد و روضه و درس و بحث بود. به جایی رسیده بود که باید تمام برنامه ها با حضور او رقم می خورد. قوه محرّکه تمام راهپیمایی ها در محل بود. بچه های محل به وجودش هم افتخار می کردند وهم احساس امنیت داشتند. به امامش عشق می ورزید. پا به پای انقلابش به پیش می رفت. با شروع جنگ، چندین بار به جبهه اعزام شد. آرام و قرار نداشت. خوب می جنگید. هیچ ترس و واهمه ای از مرگ و شهادت نداشت. صبح که برای نماز از خواب بیدار می شد با صدای بلند نماز می خواند تا دیگران هم از خواب بیدار شوند. از آن روزی که نماز شب را یاد گرفته بود، هیچگاه پیش نیامد که نماز شبش ترک شود. بچه ها به شوخی بهش می گفتند تو فقط یک امامه کم داری. قرار بود بعد از جنگ اگر شهید نشد به حوزه علمیه برود. یکبار هم در حوزه علمیه مسجد نارمک تهران امتحان داده بود. او اصرار بر ازدواج نداشت. با توصیه دیگران قدم در این راه گذاشت. او اعتقاد داشت که ازدواج مانع رفتنش به جبهه می شود. او ازدواج کرد. ازدواجش هم انقلابی بود. می گفت باید با یک خانواده غیر انقلابی ازدواج کنم تا یکی هم به انقلاب اضافه شود. همینطور هم شد. ازدواجی آسان ، با یک جلد کلام الله مجید و 5 سکه بهار آزادی و یک سفر کربلا به عنوان مهریه، عقد بسته شد. مراسم عروسیش هم در مسجد با دوستان دعای کمیل و زیارت عاشورا و تعدادی از دوستان مسجدی برقرار شد. بالاخره عروسی با شیرینی و نبات و خرما به اتمام رسید. روزها به خیر و خوبی می گذشت. جنگ به اتمام نرسیده بود. هنوز بوق و کرنای جنگ در هر کوچه پس کوچه ای شنیده می شد و یاران را به همراهی فرا می خواند. او همواره اخبار جنگ را پیگیری می کرد. چند ماهی بود که پا به جبهه ها نگداشته بود. آرام و قرار نداشت. بالاخره با مشورت همسرش قرار شد یکبار دیگر به جبهه برود. گردانی آماده اعزام بود. تعدادی از بچه های محل هم اعلام آمادگی کرده بودند. روز موعود فرارسید. بچه های بسیج از اینکه با او همراه بودند بی نهایت خوشحال بودند. وصیت نامه ای تنظیم کرد و به همسرش داد. همسرش یک موضوعی را با او در میان نگذاشته بود. انگاری در آینده نزدیک، شوهرش پدر و او هم یک مادر می شود. ساعت دو بعد ازظهریک روز پاییزی گردان آماده اعزام شد. همه پدر و مادرهایی که بچه هایشان عازم جبهه بودند برای بدرقه به ایستگاه محل آمده بودند. یک به یک از زیر قرآن رد شده و با خانواده خداحافظی می کردند. نوبت به خداحافظی او با همسرش رسید. چند لحظه ای چشم در چشم یکدیگر دوخته بودند. انگاری هزار حرف نگفته ای داشتند که می بایست در چشمها می دیدند. همسرش در آخرین لحظه به او گفت: باید چیزی بگویم تا با انرژی بیشتر بجنگی و بدانی که یک نفر دیگرهم منتظر آمدنت هست. گفت: چه کسی منتظر من است؟ همسرش گفت: هنوز بدنیا نیامده است. خوشحالی در چهره مرد جوان موج می زد. گفت: چرا زودتر به من نگفتی؟ گفت: دوست داشتم هنگام برگشتن به عنوان هدیه به شما بگویم، اما طاقت نیاوردم. مرد جوان در حالی که تبسمی بر چهره داشت و در حال سوار شدن بود به همسرش گفت بیش از پیش مراقب خودت باش. اتوبوس حرکت کرد. دستهایی از پنجره اتوبوسها به حرکت افتادند. اشکهایی بود که از چشمان مادران و همسران و کسانی که در بدرقه حضور داشتند سرازیر می شد. اتوبوس شهرها و روستاها را یک به یک پشت سر می گذاشت. بچه ها هرکدام یک حال و هوایی داشتند. یکی دعای توسل می خواند. یکی در فکر این بود که چگونه بجنگد. یکی با تنقلاتی که مادرش در ساکش گذاشته بود به دیگران تعارف می کرد. اتوبوس در انتهای شب به پادگان دوکوهه رسید. در آنجا همه پیاده شدند.چند ساعتی پرسه زدن در محوطه پادگان و شنیدن اذان صبح که همه را به نماز فرا می خواند. پس از نماز فرمانده مقداری صحبت کرده بود. قرار شد بعد از صرف صبحانه چند ساعتی استراحت کنند تا خستگی سفر از تن بدر شود.نزدیک ظهر فرمانده بار دیگر همه تازه واردین را فرا خواند. همه در یک صف ایستاده بودند. اسامی افراد همراه با مهارت و تخصصهایی که داشتند روی صفحه ای از کاغذ نوشته شد. بعضی ها برای چندمین بار بود که اعزام می شدند. آنها نیازی به آموزش نداشتند. جوان رعنای داستان ما هم چون چندین بار اعزام شده بود، نیازی به آموزش نداشت. ایشان به همراه تعدادی از نفرات آموزش دیده جهت انجام عملیاتی به گوشه ای فراخوانده شده بود. پس از توجیه، سوار بر یک دستگاه تویوتا لنکروز شده بود تا برای شناسایی منطقه قبل از عملیات برود. اما این رفتن برگشتی نداشت. نزدیک به منطقه مورد نظر رسیده بودند. از منطقه هم پا فراتر گذاشته بودند. نیروهای خودی را پشت سر گذاشته و تا قلب دشمن هم نفوذ کرده بودند. پس از شناسایی قصد برگشت داشتند. انگاری در کمین دشمن گرفتار شدند. گلوله هایی به سمت آنها شلیک شد. آنها قصد عقب نشینی داشتند. اما انگار عقبی وجود ادارد. از پس و پیش به روی آنها آتش گشوده شده بود. آنها هم در آن لحظه شروع به تیر اندازی کرده بودند. اما حلقه محاصره تنگ تر و تنگ تر می شد. تعداد گروه دشمن زیاد بود. اینها سه نفر بیشتر نبودند. در این حمله نا برابر تصمیم داشتند راهی را باز کنند تا از سد آتش دشمن عبور کرده و نقشه ای را که برای عبور نیروهای خودی کشیده بودند به دست نیروهای خودی برسانند. اما انگاری همه ترفندها خنثی شده بود. در این گیرودار یکی از بچه ها هدف تیر دشمن قرار می گیرد. جوان داستان ما هم که دو قلبی به وسعت ایران در انتظارش بودند به کمک وی می شتابد اما در این لحظه وی هم هدف تیر دشمن قرار گرفته و نفر سوم هم به خاطر اینکه گلوله هایش به اتمام می رسد و به اسارت در می آید. جنازه ها در خاک دشمن رها شده بودند. فرزند رعنای جوان رعنای ما هم به دنیا می آید بی خبر از اینکه پدرش فبل از تولدش شهید شده بود.
روحش شاد
نقدی برسخنرانی دکتر قادری نماینده محترم مردم شیراز در جمع اصحاب مسجد جامع شهرک سعدی
حدود 10 سالی بود که چون حافظ سفت و محکم شیراز را چسبیده بودم و سفر برایم امکان پذیر نبود. هفته گذشته سعادت نصیبم گشت دست زن و بچه را بردارم و از راه کویری برای پابوسی ثامن الائمه امام رضا (ع) به سمت مشهد مقدس بروم. شهرها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و ضمن لذت بردن آن طرف دل افسوس می خوردم که چرا شهر شیراز از غافله عقب مانده است. شهرها را نگاه می کردم و به شهرداران و شهریاران دیارش تحسین می گفتم و از شهرسازان شیرازی ناراحت بودم. مرودشت، صفاشهر، ابرکوه، یزد، طبس و در انتها پس از گذشت چندین شهر و روستا به مشهد مقدس رسیدیم. در هر شهری که خسته می شدیم بساط نشستن را آماده و کمی استراحت می کردیم و مجدداً به راه خودمان ادامه می دادیم. کاری به ساخت و ساز و توسعه شهر مشهد ندارم. اگر بگویم می گویند مشهد چنان است و چنین است. اما برای نمونه شهر طبس که در دل کویر قرار دارد شاهد و ناظر قرار می دهم. وقتی وارد طبس شدیم انگاری به بهشت رسیدیم. واقعاً نگین کویر طبس است. در آن دیاری که شتر ، رمل ، بیایان ، باد ، نمک طبیعت آن دیار و زمین تشنه یک قطره آب است، شهر طبس چون بهشتی می ماند که خستکی زائران و مسافران را از تن می زداید. جناب واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی فضایی به وسعت 175000 متر مربع را در حریم امامزاده حسین بن موسی الکاظم (ع) با طراحی و نقشه ای که در خور تحسین است از بودجه آستان قدس بنا نموده بود. زیبایی بنا و محوطه سازی را نمی توان در این نوشتار ترسیم کرد. باید رفت و دید و پسندید. اگر چه همه امامزادگان ما قابل تقدیر و ارزش آن را دارند که مورد مرمت و بازسازی قرار گیرند، اما مرقد مطهر امامزاده طبس چنان است که گویی شاهچراغ سومین حرم اهل بیت (ع) نیست. فضای حریم احمد بن موسی (ع) بینهایت رقت انگیز و مسئله دار است. اصلاً شیراز دست نخورده باقی مانده است. شاید مسوولین در فکر این هستند که دور تا دور شیراز را دیواری بنا نموده و در مجموع به یک شهر بکر و کهن و جزء آثار باستانی به جهان معرفی نمایند. وقتی وارد مرکز شهر و تنهاترین و قدیمیترین خیابان یعنی کریم خان زند وارد می شوی نگاه کردن به در و دیوار و مخصوصاً سر در مغازه هایی که خود یک کتاب تاریخ است ، انسان را وادار می کند تا با احتیاط از آنها عبور کند. برخی از شهرها اقدام به ساخت دروازه قرآن نمودند. دروازه قرآنهایی که به مراتب شیک تر و بزرگتر از دروازه قرآن خودمان است. البته در بعضی از جاها ساخت و سازهایی شده که نباید قدرت دست و بازوی شهرسازان شیرازی را دست مریزاد نگفت. مثلاً شهرک سعدی را تا بیخ آرامگاه چنان شسته و رفته کردند که انگاری بافت قدیمی در پشت آرامگاه وجود خارجی ندارد. قطار شهری، قطار بین شهری، خیابانهای استاندارد، ترمیم بافتهای فرسوده، فضاسازی اطراف حرم شاهچراغ (ع)، چگونگی سیر ساخت مسکن مهر لپویی و صدرا و هزاران کارهای باقی مانده وجود دارد که من معتقدم تا دولت احمدی نژاد برقرار است باید به اتمام برسد.
امشب در بین نماز مغرب و عشا متوجه شدم که دکتر قادری نماینده محترم مردم شیراز در مجلس شورای اسلامی قصد سخنرانی دارند. از آنجایی که دلم به حال شیراز و مخصوصاً استان فارس می سوخت، دوست داشتم بنشینم تا به سخنانش گوش فرا دهم. انتقادهای زیادی درباره شیراز و و مسوولین و شهرسازی و غیره داشتم. گفتم شاید در لابلای صحبتهای ایشان بتوانم به جواب پرسشهای ذهنی خودم که مدتها مرا آزار می داد، برسم. اما اینگونه نشد. ایشان به جای اینکه در باره مسایل و مشکلات حوزه انتخابیه خودش صحبت کند بیشتر کلی گویی و همان چیزهایی را می گفت که در اخبار و رسانه ها بدان می پردازند. بیشتر جا پای رییس مجلس گذاشته و از بالا به پایین نگاه می کرد. احتیاج به نقد نیست خودتان قضاوت کنید متوجه می شوید که از سوال تا جواب فرسنگها فاصله است.
سوالاتی که از ایشان در آن جایگاه شده بود
1 – چرا شما به مسایل حوزه انتخابیه خودتان نپرداخته و بیشتر کلی گویی می کنید. چه مشکلاتی در راه پیشرفت شیراز وجود داشته و شما در این زمینه چه اقداماتی انجام داده اید.
جواب: من در سایت شخصی خودم تمام کارها و نامه ها و برنامه های خودم را آورده ام می توانید به آن سایت مراجعه کنید و از عملکرد من مطلع شوید. ریل شیراز به کرمان، شیراز به بوشهر، شیراز به اصفهان، پرواز به چند کشور خارجی از فرودگاه شیراز، آبگیری چند سد در استان فارس از جمله این کارها است.
2 – آیا استاندار فارس به ریاست سازمان میراث فرهنگی منصوب می شود.
جواب: با توجه به این مسایلی که بوجود آمده بعید می دانم ایشان به آن پست منصوب شوند.
3 – چرا به اطراف آرامگاه سعدی و بافت قدیم آن توجه نمی شود.
جواب: در حال حاضر با این مشکلاتی که وجود دارد کسی جرئت نمی کند در این زمینه اقدام نماید.
4 – مشکلاتی که شما از آن یاد کرده اید از جمله تهمت زدنها، کارشکنی ها، نداشتن مهارت و تخصص درانجام کارها و غیره و غیره در همه جا وجود دارد. حال اگر این مشکلات در چند ماه گذشته بوجود آمده شیراز 30 سال از انقلاب عقب و 50 سال از شهرهای مشابه خودش عقب تر است. اگر شما مشکلات را به سالهای پیش از این می دانید پس چرا با وجود شناخت مشکل و اینکه نمی توان کاری از پیش برد نامزد نمایندگی شده اید. شما به عنوان نماینده در این جایگاه چه کار مثبتی انجام داده اید.
جواب: در شیراز مسولان همگرا نیستند و فقط به دنبال این هستند که بدانند طرف اهل کجاست و شجره نامه اش چیست برخی از مدیران هم نا کارآمد و با تخصصهایی غیر از آنچه هستند انجام وظیفه می کنند. در اصفهان مسولان با هم هم عقیده و فقط به کار می اندیشند. جایگاه مسوولان در اصفهان و خیلی از کلان شهرها پرش پرتاب به وزارت و غیره می باشد. در شیراز از نمایندگان قبلی تنها چهار نفر از آنان مجدداً رای آوردند. همین امر باعث می شود تا نمایندگانی که در مجلس شناخته شده هستند از آنها به کارهای بالا گمارده شده و همچنین جزء هیئت رییسه شوند.
خلاصه صحبتهای ایشان
1 - سخنانش را با نام امسال که به جهاد اقتصادی از طرف مقام معظم رهبری اعلام شد شروع نموده و اشاراتی هم به مسایل اتفاق افتاده در لیبی، تونس، مصر، بحرین ... نموده بود.
2 – قرار بود وزارتخانه ها از 21 به 17 کاهش پیدا می کرد . برای مثال وزارت بازرگانی در اقتصاد ادغام می گردید تا طرحهایی که وزارت اقتصاد تدوین می کند برای اشتغال زایی وزارت بازرگانی به یکباره وارداتی نداشته باشد. این دو با هم هماهنگ باشند تا از تولیدات داخلی بیشتر استفاده گردد. یا وزارت رفاه با کار و امور اجتماعی ادغام می گردید که هر دو تقریباً در یک مسیر فعالیت دارند. دولت تصمیم داشت وزارت نفت را با نیرو هم ادغام کند که این امر موجب اشکال از طرف مجلس شده بود. اگرچه در دراز مدت اشکالی ندارد اما در حال حاضر این امر به چند دلیل دچار مشکل بود. یکی اینکه خود وزارت نفت یک وزارت گسترده ای است که به اندازه چند وزارتخانه حجم دارد.مورد بعدی اینکه امکان پذیر نبود از اینکه یک وزارت با آن همه گستردگی به نیرو ادغام شوند.
3 – دکتر احمدی نژاد با آن همه محبوبیت و انرژی که در دولت نهم و اوایل دولت دهم از خود به جای گذاشته بود در برخی از پست ها از افرادی استفاده کرده بود که موجب رنجش برخی از دلسوزان گردیده به طوری که مقام رهبری را هم به دخالت واداشته و در برخی از امور به حکم حکومتی هم رسیده است. ایشان با اعتقاد به اینکه برای کار کردن می توان از افراد مخالف هم استفاده کرد باعث شد تا در خیلی از جاها افراد معتقد پس زده شوند و اگر این کار ادامه داشته باشد آینده مورد تهدید قرار گرفته و افرادی که به اصول و مبانی نظام اعتقادی ندارند وارد کارزار خواهند شد. به همین دلیل هر روز شاهد برکناری وزیر و استاندار و فرماندار و بخشداران در سراسر کشور هستیم. در برخی از جاها هیچگونه مدیری انتخاب نگردیده و به وسیله سرپرست اداره می گردد.همین مسئله در فارس هم اتفاق افتاده و هر روز شاهد برکناری یک نفر و مراسم تودیه یک نفر دیگر هستیم.
4 – افرادی در گذشته با تهمت و افترا برکنار شدند و امروز افرادی جایگزین شده اند که خودشان مورد اتهام بوده و هر روز به دنبال پرونده در دادگاهها حضور دارند.
5 – مجلس هم با توجه به رویدادهایی که در برخی از مناطق از جمله خاورمیانه بوجود آمده سعی دارد تا این مسایل را بدون حاشیه و تنش اداره کمد تا مردم سرزمینهایی که دل به ایران بسته اند از این مسایل ناامید نشوند.