*
همزمان با عید قربان دلت را قربانی عشق , صمیمیت و مهربانی کن
*
عید قربان گرچه آیین خلیل آزر است / ملت اسلام را امروز زیب و زیور است
حبّذا عیدى که سرخ از خون قربانى او / گونه اسلام و روى ملت پیغمبر است . . .
*
بگذر از فرزند و جان و مال خویش / تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند
سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست / تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . .
*
مبارک باد عید قربان و غدیر
*
یه پیشنهاد برات دارم ! بیا این یکی دو زوره رو به جای بع بع ، ار ار کن ! شاید شانس بیاری نفهمن !!!
*
عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است . . .
*
خوشا «ذیالحجه» روز عید قربان / شروع داستان عشق و ایمان خواهی که تو را کعبه کند استقبال / مایی و منی را به منا قربان کن
*
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم / به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان / نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را . . .
*
عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش
جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند . . .
*
عید قربان
بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود
و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد . . .
*
عید قربان، یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است . . .
*
عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، مبارک باد . . .
*
عید قربان
جلوهگاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت . . .
*
عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»
و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین . . .
*
خوشا «ذیالحجه» روز عید قربان / شروع داستان عشق و ایمان
خواهی که تو را کعبه کند استقبال / مایی و منی را به منا قربان کن
*
حلول تازه داده فیض سبحان / چه زیبا منجلی شد «عید قربان» . . .
*
*
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم / به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را
کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان / نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را . . .
*
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش
بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است . . .
*
عید سعید «قربان» ، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک . . .
*
عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست / بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است
عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک
*
عیدقربان، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی
عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی برهمه مسلمانان مبارک باد . . .
*
این روزا خیلی مواظب خودت باش... جونت در خطره... ممکنه سرتو ببرن... این اس ام اس رو برای گوسفند های دیگه هم بفرست !!! پیشاپیش عید قربان مبارک
*
عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک . . .
*
تا حالا فکرکردی اگرخدابه حضرت ابراهیم امرمی کرد به جای پسرش زنشو قربانی کنه این مراسم هرسال باچه شکوهی تکرار می شد!!؟.
*
نزول فیض رب العالمین است / حلول «عید قربان» در زمین است
*
عید قربان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا برشما تهنیت باد . . .
*
این دو سه روز رو رژیم بگیر تا لاغر شی که انتخابت نکنن! اینو به بقیه گله هم بگو !!! عید قربان پیشاپیش مبارک
*
عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد . . .
*
عید سعید قربان لغو شد . . . ( ستاد روحیه دهی به گوسفندان ) !!!
کوهپیمایی
خیلی وقتها آدم یه چیزهایی داره و به اون نگاه نمی کنه. همش به فکر داراییهای مردمه .فلانی چی داره و فلانی چی نداره. اولین نعمتی که خدا به بعضی بندگان بی بصیرتش داده ، سلامتیه که اکثرا قدرش رو نمی دونن.زمانی به فکر سلامتی خودمون می افتیم که خدای ناخواسته یک بیماری گریبانگیر خودمون و کسانمون بشه. برای سلامتی که خدا بهمون داده باید خدا رو شکر کنیم. برای حفظ سلامتی باید از بدن خودمون به نحو احسن محافظت کنیم.بعضی وقتها آدم با یک سری کارهای ساده می تونه بدنش رو از بسیاری از بیماریها در امان نگه داره.مثلا راهپیمایی. هیچگونه هزینه ای نداره. یا کوهنوردی. حتما نباید قله دماوند و یا اورست رو فتح کنه. می تونه از نزدیکترین تپه و قله های کم ارتفاع محل سکونتش استفاده کنه.صبح جمعه بهترین فرصت برای یک کوهنوردی یکی دو ساعته است. سختیش به اونه که آدم از جاش نمی تونه بلند شه.این جمعه ما هم دلی به دریا زدیم با اصرار خانواده تونستیم از جا دل بکنیم و پس از نماز صبحگاهی روونه کوه بشیم.خرجی نداشت. یه فلاکس چای و یه سطل آش شیرازی و چند تا نون.کنار خونمون یه راهی داره که آدم اگه دلش بخواد یه راست آدمو به چاه مرتاض علی و گهواره دید و مزار شهدای گمنام می رسونه. ما هم همین کار رو کردیم. هوا هنوز روشن روشن نشده بود که راه افتادیم. پله پله، قدم به قدم ، آهسته و پیوسته، تن و روح خودمون رو ارتفاع دادیم.صبح یک روز پاییزی. هوا نه چندان سرد و نه گرم بود.نسیم صبحگاهی صورتمان را نوازش می داد.هر چه ارتفاع می گرفتیم سعدی شیراز ما جلوه نابی پیدا می کرد.کاش در این ارتفاع محلی رو درست می کردند تا همگان بتوانند به راحتی آرامگاه رو یک جا ببینند. مثلا تله کابینی درست کنن که یک طرف به آرامگاه سعدی وصل بشه و یه طرف هم به دروازه قرآن برسه.تپه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم و رسیدیم به صد متری چاه مرتاض علی.توی یکی از این غارها بساط سفره رو پهن کرده و یه دل سیری صبحانه نوش جان کردیم.چه لذتی داشت.آفتاب هم با ما اوج گرفته بود.از دهنه غار بر آفتاب شهرک سعدی دیدنی بود.تا به حال بر آفتاب را اینگونه زیبا ندیده بودم.عکسی هم به یادگار گرفتیم.
پس از بازدید از چاه به راهمان ادامه دادیم.خداوند به مسوولین شهری توفیق بدهد.جاده ای آسفالته تا چاه ایجاد کردند. بعضی از قسمتها با درختان و گلها فضا سازی شده بود که با دیدن آنها خستگی از تن آدم خارج می شود.
در مسیرمان خواستیم در دعای ندبه ای که هر جمعه در کنار مزار شهدا برگزار می شد، شرکت کنیم، که متاسفانه یا برگزار نشد و یا اینکه ما دیر رسیدیم.بالاخره به گهواره و پای مزار شهدای گمنام قرار گرفتیم و از سنگ نبشته استفاده و زیارت شهدا را قرائت کردیم. "
السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه السلام علیکم یا اصفیاالله و اودائه السلام علیکم یا انصار دین الله السلام علیکم یا انصار رسول الله السلام علیکم یا انصار امیر المومنین السلام علیکم یا انصار فاطمه سیده نساءالعالمین السلام علیکم یا انصار ابی محمد الحسن بن علی الولی زکی الناصح السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله بابی انتم و امی طبتم و طابت الارض التی انتم فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیا لیتنی کنت معکم فافوز معکم
برای شادی روح شهدا صلوات
فرماندهی سپاه رودبار قصران از آغاز تا سال 74
سپاه شمیرانات واحد بسیج شمیران سپاه رودبارقصران مکان و زمان شروع
آریا نژاد کوچه صالح
یزدان فر کوچه صالح
ملکی الهیه
اسماعیلی الهیه
عنایت اصغرزاده فرمانیه 59
سرابادانی فرمانیه
سید خلیل میراسماعیلی میگون – اوشان 61
سر مست سپاه اوشان 65
------------------------------------------------------------------------------------------------------- ونکی سپاه اوشان
مرتضی کربلایی سپاه اوشان
کاظم میرصانع سپاه اوشان
حسین دهپایه سپاه اوشان
کاظم کریمی سپاه اوشان
حیدری سپاه اوشان
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
اولین جرقه سپاه در رودبارقصران به وسیله شهید سرابادانی زده شد .او اولین سرداری بود که پرچم سپاه اسلام را در رودبار قصران به اهتزاز در آورد .پس از یک ماه پرچم اسلام به دست سربازی دیگر از همین خطه به نام سید خلیل میر اسماعیلی سپرده شد .او نه تنها در رودبار بلکه فرماندهی سپاه لواسان را هم به عهده داشت .شکل گیری سپاه ، سازماندهی ، جذب نیرو ، تحرک بخشیدن به پایگاه های بسیج محلی (شهری و روستایی )، یادواره شهدا ، پشتیبانی از جبهه وجنگ ، جذب نیرو ، آموزش نظامی وعقیدتی ، اعزام نیرو به مناطق جنگی ،امربه معروف ونهی از منکر ،برخورد با عوامل ضدانقلاب وفرصت طلب ، گشت وایستوبازرسی و...از جمله فعالیتهایی بود که به همت آن بزرگواران شکل گرفت .
رمز پایداری واستقامت در پیشبرد اهداف انقلاب بیشتر در حیطه صداقت ، ایمان تقوی وخلوص نیت در تمامی افراد انقلابی بود .اگر چه افرادی که پست های مملکتی را از صدر تا ذیل به عهده گرفته بودند از تخصص ومهارت کافی برخوردار نبودند ،اما دلبستگی آنها به انقلاب که خود را در آن سهیم وشریک می دانستند و با الهام گرفتن از پیامهای روح بخش حضرت امام و وحدت کلمه و اتحاد در آحاد مردم موجب می شد که انقلاب اسلامی ایران در مقابل تمامی مشکلاتی که گریبانگیر آن بود به سلامت راه خود را ادامه وبه تکامل برسد .بهترین مصداق این مهم را می توان حضور یکپارچه مردم در صحنه های انقلاب از بدو شکل گیری وسپس در هشت سال دفاع مقدس اشاره نمود .رابطه وشکل زندگی اجتماعی وسیاسی مسوولین با مردم بی نهایت نزدیک بود وهمین امر موجب می شد تا مردم بخصوص جوانان بدون چشمداشت کوچکترین حقوق مادی در تمامی صحنه ها حضور فعال داشته باشند .
جذب وثبت نام در ستاد بسیج میگو ن در فاصله زمانی کم و تشکیل 300 پرونده عضویت در این ستاد و اهدای بیشرین شهید از کوچکترین روستای بخش ( امامه ) ، همه اینها نشانگر علاقه مندی وحضور مردم رودبارقصران در پیشبرد اهداف انقلاب بوده است .بعد از اتمام فرماندهی برادر سیدخلیل میر اسماعیلی آقای سرمست مسوولیت این پست را پذیرفت . دوران فرماندهی ایشان چندان طولانی نبود .به همین لحاظ نمی توان نقاط قوت وضعف او را مورد بررسی قرار داد .کمیت نیروهای بسیجی وحزب اللهی در پایگاههای مقاومت تغییری نداشت .
سپاه پاسداران تنها نهادی بود که می توانست با تجربیاتی که در دوران دفاع مقدس کسب نمود و با در اختیار داشتن نیروهای جوانی که ارتش بیست میلیونی را تشکیل می داد با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده موجب انتقال ارزش های اسلامی و انقلابی به نسل آینده باشد، اما آن چیزهایی که تقریباً این نهاد مقدس را کمتر به فکر برنامه ریزی بلند مدت و دوراندیشی جامعه و دقیق را وا می داشت، می توان به نکات ذیل اشاره نمود:
1- اتمام جنگ و نداشتن سوژه ای جذاب برای نسل جوان.
2- تفکر تثبیت انقلاب برای همیشه و بی تفاوتی نسبت به دشمنان انقلاب (در صورتی که دشمنان انقلاب همیشه بیدار و از هر روزنه ای وارد می شدند).
3- کاهش احساسات پاک مذهبی و انقلابی در نیروها.
4- درگیری مداوم جوانان انقلابی با اقتصاد و معیشت و رفاه زندگی شخصی.
5- فاصله گرفتن طبقاتی در ابعاد اقتصادی و مقامی در طیف هواداران انقلاب.
6- فاصله گرفتن نسل دوم و سوم انقلاب.
بعد از اتمام فرماندهی جناب آقای سرمست برادر مرتضی کربلایی چهارمین فرمانده ی سپاه رودبار قصران بود. او از جمله افراد مخلص و متعهدی بود که تمامی نیروهای بسیجی از وی به خوبی یاد می کنند.
انسان ها معمولاً دو ویژگی خاص دارند، یکی تعهد و دیگری تخصص در امور مربوط به شخصی و اجتماعی که همواره بزرگان ما به این نکات تاکید داشتند. تخصص بدون تعهد و تعهد بدون تخصص ناکارآمد است. اخلاص، ساده زیستی، حمایت از نیروهای بسیجی و وفادار به انقلاب از جمله خصوصیات کربلایی بوده است.
اکثر فرماندهان شناخت کامل از وضعیت فرهنگی و اجتماعی رودبار نداشتند. بیشتر مشکلات در همین ناشناختی ها بود. رودبار قصران از لحاظ کار و معیشت و چشم انداز جغرافیایی انسانی و طبیعی یک پارچه است. لیکن در بعضی از مسائل روستا با روستا و شهر با شهر متفاوت است. و حتی می توان به جرات گفت که در یک روستا محل با محل هم متفاوت می باشد. اگرچه زیاد منطقی نیست، ولی می توان پیامدهای این تفاوتها را در شهادت عزیزان در راه انقلاب و ارزشها مشاهده کرد. اگر به ترتیب آمار شهادت و جانبازی با توجه به جمعیت روستاها نمودار ترسیم نماییم، می توان بدین گونه فراوانی ها را از بالا به پایین مرتب نمود. امامه، میگون، شمشک، دربندسر، جیرود، فشم، زایگان، آهار، ایگل، باغ گل، گرمابدر، رودک و اوشان و آمار جذب نیروهای بسیجی در ابتدای شکل گیری در رودبار قصران میگون مابین سالهای 60- 58 حدود 300 نفر و آمار نیروهای بسیجی در سال 78 به 699 نفر رسید که به ترتیب، میگون 150 نفر، شمشک 188 نفر، فشم 150 نفردربندسر 60 نفر، اوشان 58 نفر، آبنیک 40 نفر، گرمابدر 38 نفر، زایگان 30 نفر، آهار 20 نفر و ایگل 20 نفر.
اگرچه در ابتدای شکل گیری بسیج و انگیزه ی مردم به لحاظ حضور در صحنه های انقلاب و جبهه و جنگ بر سرعت جذب بسیج تاثیر مثبت داشت، اما هرچه از پایان جنگ فاصله گرفتیم از سرعت جذب نیرو در پایگاه های مقاومت کاسته شد.
آنچه امروزه مورد دغدغه های فرزندان انقلاب است، شاید با گذشت سه دهه از انقلاب این سوالات ذهن مارا مشغول کرده که آیا جوانان ما انقلاب را همانگونه درک کرده اند که ما خود درک کرده ایم؟ آیا می توان آرمان ها و ارزش های انقلاب را به امانت تحویل آنها بدهیم تا به نسلهای آینده برسانند؟ به چه مقدار جوانان را در مسیر انقلاب قرار دادیم تا اگر روزی فرشته ی مرگ میان ما و آنان جدایی افکند با خیالی آسوده در بستر خاک قرار گیریم؟ آیا در پایگاه های بسیج آن مقدار نیرو جذب کرده ایم و اسرار انقلاب را به آنان انتقال دادیم که در آینده با آنان نا محرم نباشیم؟ آیا آموزش و پرورش ما دانش آموزان را با ریشه های انقلاب آشنا نموده اند؟ آیا اندیشه های امام را فراگرفته اند و به چه میزان آنان به ارزش های انقلاب پایبند هستند؟ آیا با انفجار اطلاعات که هرروزه و هر ثانیه در سراسر گیتی تداوم دارد، فرزندان ما برای دفاع از دین و باور به هویت خویش وسایل و ابزار و آگاهی های لازم را در اختیار آنان قرار داده ایم؟ آیا جوانان ما ولایت فقیه را می شناسند؟
افرادی که در ابتدای تشکیل این نهاد در فضای آموزشی مشغول به کار شدند، بیشتر با اهداف پاسداری از ارزش های انقلاب بود و اهداف اقتصادی را دنبال نمی کردند اما کسانی که در سالهای بعدی وارد این نهاد شدند اگر چه اکثرا معتقد و مومن و انقلابی بودند، اما تفکر ابتدای انقلاب و به قول معروف پنجاه و هفتی نبودند مشاهده می شد که افرادی دانشجو جذب آموزش و پرورش می شدند که آنها برای دریافت حداقل حقوق در کنار دروس دانشگاهی به عنوان نیروهای حق التدریس مشغول به کار می شدند. بعضی نیز به عنوان امور تربیتی یا دبیران دینی و قرآن بدون هیچ زمینه و آگاهی وارد کلاس می شوند. به عنوان مثال دانشجوی رشته ی مکانیک جهت تدریس دروس دینی و قرآن در نظر گرفته می شد و یا بلعکس.
بدون شک هیچگونه آثار مثبتی در پرورش بلوغ و توانایی های دانش آموزان مشاهده نمی شود، بلکه همواره نتایج معکوس هم در بعد آموزش و هم در بعد پرورشی به دنبال خواهد داشت. مشکل بعدی در آموزش و پرورش این است که حفاظت از انقلاب در مدارس را بیشتر در چارچوب امور تربیتی و پرورشی می دانیم در صورتی که ریشه های انقلاب و تشکیل انقلاب و بلاخره تاریخ معاصر ایران که سرانجامش به پیروزی انقلاب می انجامد در دست و زبان و تفکر دبیران تاریخ و علوم اجتماعی است.
اگر چه سوالات زیادی ذهن جوانان ما را فرا گرفته و سعی می شود به سوالات دانش آموزان، جوانان و نوجوانا پاسخ منطقی و قانونی داده شود اما احساس می شود آنها کاملا ارضا نمی شوند. اکثر این سوالات در زمینه ها ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، مطبوعات، نظام آموزشی، ارزش های انقلاب، جریانهای سیاسی، روابط خارجی است.
امیدواریم که افرادی متخصص اینگونه سوالات را دسته بندی و در فرصت های مناسب به پاسخ گویی منطقی برآیند تا در آینده جوانانی پرشور و با نشاط و دارای اهدافی مقدس و متعالی داشته باشیم.
بی مقدمه
همانگونه که دکتر کریمان در کتاب کوهسران نگاشتهاند: قصران معرب کلمهی پارسی کوهسران است. این ناحیهی بزرگ و کوهستانی در شمال جلگهی ری بود که از دماوند تا طالقان و از ری باستان تا مرز مازندران محدود میشد. تهران که امروزه یکی از ابر شهرها محسوب میشود و پایتخت امروزی ایران است، روزگاری بخش کوچکی از قصران به شمار میرفت. قصران هم یکی از بخشهای ری بود که به دو بخش قصران درونی (شامل تمامی لواسانات و تمامی رودبارقصران امروزی) و قصران بیرونی (شامل تمامی محدودهی تهران به جز لواسانات و رودبارقصران و شهر ری) تقسیم میشد. قلعهی امامه و قلعهی استوار میگون روزگاری مرکز سیاسی و محل سکونت حاکمان و قلعه دختر (آتشگاه) مرکز مذهبی قصران بود.
در گذشته به بخشهای امروزی و یا ولایت رستاق میگفتند که قصران هم یکی از رستاقهای زیرمجموعهی حاکمان قبلی بود.
در نوشتار حاکمان، ادبا، وزرا و مورخین عهد قدیم لفظ قصران درونی بیشتر مورد استفاده قرار میگرفت. در میان عامهی مردم و بومیان پهنهی ری بیشتر از لفظ لواسان و لواسانات که نامی ریشه دار از زبان پهلوی است، به جای قصران درونی که واژهای معرب است استفاده میشد که همچنان با این نام خوانده میشود. به نظر میرسد تعریب قصران در عهد خلیفه محمد مهدی عباسی صورت گرفته باشد. وی شهر ری را از نو بساخت و از آن تاریخ تغییراتی در نامها و اسامی رستاقهای ری ایجاد شد.
اصطخری در المسالک و الممالک در ذکر ری نوشته است: «از شهرستانهای آن قصران درونی و بیرونی و بهزان و السن و بسا و دماوند و کها و مرکوی است.»
ابن حوقل در صوره الارض آورده است: «از رستاقهای معروف آن (ری) قصران داخل و قصران خارج و بهنان و شبر (السن) و پشاویه و دماوند و رستاق قوسین و جز اینها است.»
مقدسی در احسن التقاسیم ذکر کرده است: «از رساتیق قوسین، قصران داخل، قصران خارج، سُر، بهزان، فرج، جنی (جی)، سیرا و فیروز بهرام است.»
اعتماد السلطنه در مرآت البلدان در ذکر محله جائیج شهر لواسان آورده است: «... از آثار و علائم خرابهها معلوم میگردد که جائیج شهر کوچک یا قصبهی بزرگی بوده و اعظم قرا و آبادیهای قصران علیا که لواسان حالیه باشد محسوب میشد…»
در معجم البلدان آمده است: «قصران داخل نام ناحیهای است بزرگ در اطراف ری و دارای قلعه محکمی است و بیشتر میوهجات ری از آنجاست. جماعتی از دانشمندان و محدثان بدان منسوبند».
قصران در ادوار مختلف تاریخ، زمانی جزء ری و در دورهای به طبرستان تعلّق مییافت، از این جهت تاریخ قصران داخل با تاریخ طبرستان سخت آمیخته است.
دونالد ویلبر در کتاب ایران گذشته و حال معتقد است. «آغاز مهاجرت قوم آریا در حدود 1500 سال پیش از میلاد بود.»
جیمس هنری برستد نیز در کتاب روزگار باستانی مینویسد: «مهاجرت آریاها را حدود 1800 سال قبل از میلاد احتمال داده است.»
بدون شک ورود قوم آریا به نقاط کوهستانی قصران داخل مانند: رودبارقصران، لار، لواسان و دماوند که دارای کوههای صعبالعبور دارد، آسان صورت نگرفته است و حوادث خونین و دردناک فراوانی در طی زمانی دراز با تپورها و آمردهای بومی آنجا همراه داشته است.
ساکنان بومی مازندران مردم غیر آریایی بودند و با نیاکان ایرانیها تفاوت داشتند. در قسمت کوهستانی این ناحیه که حدّ شمالی قصران داخل را نیز در بردارد تپوریها سکنی داشتند.
قرابت زبان و همگونی گویش در مناطق فیروزکوه، دماوند، قصران، طالقان، گیلان، مازندران و طالش واقعیتی آشکار و عینی است. اگر برای تقویّت فرضیه، ریشهی مشترک نژادی و جغرافیایی جای تأمل و تحقیق وجود دارد، در ارتباط با عامل و عنصر «زبان مشترک» به عنوان یکی از پایههای اساسی هویت تاریخی و فرهنگی این مناطق جای تردیدی نمیماند. مطالعهی ویژگیها و مبانی مشترک فرهنگ شناسی و خرده فرهنگهای محلّی در مناطق قصران، طالقان، الموت، کجور، طالش و برخی مناطق مازندران، عمدهترین منبع برای درک تاریخ مشترک این مناطق محسوب میشود. یعنی فرهنگ شناسی، کلید گشایش بخش مهمی از ناشناختههای تاریخ قصران خواهد بود. آنچه مسلم است؛ قبل از ورود آریاها، اقوام بومی مناطق گیل، دیلم و طبرستان علیالخصوص تپورها راه پیشروی آریاها را بدان حدود بستند. نام طبرستان به مناسبت نام همین قوم تپورستان شده است. کلمه «تپور» یا «تابور» به زبان کلدانی و عبری به معنی کوه است. مرعشی در تاریخ طبرستان میگوید: به زبان طبری، «طبر» کوه را گویند.
قوم تپور تا چند قرن پس از رواج آیین زرتشت در میان قوم آریا همچنان به کیش باستانی خویش یعنی پرستش پروردگاران باطل و دیوها باقی بودند.
استاد پورداوود در این مورد مینویسد: «از خود اوستا چنان بر میآید که در عهد تدوین کتب مقدس هنوز اهالی مازندران و گیلان یا قسمتی از آنان به همان کیش قدیم آریایی باقی بودند و به گروهی از پروردگاران یا دیوها اعتقاد داشتند. در اوستا غالباً از دیوهای مازندران (مازن) و دروغ پرستان دیلم و گیلان (ورنه) سخن رفته است. مزدیسنا نقطهی مقابل دیویسنا است که به معنی پرستندگان پروردگار باطل و یا آن دین غیر ایرانی است.»
... «در سال 1340 در نزدیکی ایگل و متعاقب آن از روستاهای آهار رودبارقصران ظروفی سفالین به همراه آثاری دیگر به دست آمد که به مردم حدود سه هزار سال پیش این منطقه تعلّق دارد. در باب انواع وسایل و لوازم زندگی کشف شده در این منطقه، از قبیل ظروف عادی و تشریفاتی غذا و آب و کوزههای شراب و پیالههای سفالین آن، سلاحهای جنگی، اسباب آرایش چون آینه و سرمهدان و زینتآلات چون گردنبند و گوشواره و دست بند و نظیر اینها اطلاعات مفیدی به دست میدهد. مجموعهی این آداب و رسوم نشان میدهد که در سه هزار سال قبل، آیین زرتشت هنوز در این حدود رواج نیافته بود. دفن اموات در قبور ایگل مربوط به آریاییهای آن عهد و آیین مغان است...
... نژاد هند و اروپایی هرگز بر این عقیده نبودند که آدمی پس از حیات چند روزهی این عالم، یکباره نابود گشته و از مزایای هستی محروم ماند، مردم قدیم چنان به حیات انسان در زیر خاک معتقد بودند که همیشه اشیایی مانند البسه، ظروف، آلات حرب و غیره را چون مورد احتیاج مردگان میپنداشتند با آنان به خاک میسپردند.» (منبع: پازوکی طرودی؛ ناصر؛ آثار تاریخی شمیران ؛ج۱ ؛ نشر اداره کل میراث فرهنگی استان تهران)
مرعشی در تاریخ طبرستان نوشته است: «تابعان چلاوی بدکردار که فرزندان ایشان را برداشته و به هزیمت تمام آورده کشتند و از ولایت مازندران بیرون رفتند … بالضروره روی به ولایت قصران نهادند و به ملوک استندار پناه جستند چون ملوک گاوباره نظر را بر اصالت خود کردند و دانستند که اطفال را در جرایم پدران و بدکاری ایشان دخلی نیست، قریه هنزک و سینک را بدیشان مسلم داشتند، چون بهار درآمد و هوا گرم شد و وجه معاش ایشان بدان تمشی نمیشد، نورالدین نامی که از ملازمان پدر ایشان بود آنها را با جمعی از موافقان ایشان برداشته روی به شیراز نهادند.»
میر سید ظهیر الدین مرعشی در جایی دیگر در تاریخ طبرستان و رویان و مازندران در ذیل شرح خروج الثائر باللّه علوی گفت: «علی کامه را در طبرستان نایب خود گردانید و خود به عراق رفت. علی کامه در قصران به کنار جاجرود قصر بنیاد کرد و آنجا میبود. الحال آن وادی را کوشک دشت میخوانند و تلی که آنجاست قصر علی کامه بوده است.»
مرحوم دکتر حسین کریمان نگارنده کتاب قصران (کوهسران) در ذکر حد شرقی قصران مینویسد: «علی کامهی دیلمی که از سرداران صحنهی سیاست به عهد آل بویه بود و فخر الدوله به سال ۳۷۳ هجری او را از میان برداشت، در قصران برای خویش کاخی پی افکند و بعدها آن محل را کوشک دشت گفتند و کوشک دشت امروز شهر لواسان را گویند.»
در نزهه القلوب آمده: «رودبارقصران نیز از توابع ری است و در عهد غازان خان به ولایت رستمدار تعلق گرفته است.»
ظهیرالدین مرعشی در تاریخ طبرستان در ذکر بنیانگذار مسجد جامع کهنهی آمل که مسجد طشته زنان میگفتند ذکر کردهاست: «آنچه به صحت مقرون است، آنست که شخصی مالکی مذهب آن مسجد را ساخته است و نبیرههای بانی آن بنا هنوز در لار قصران میباشند»
اولیاالله آملی در تاریخ رویان در ذکر واقعه امیر مسعود سربدار نوشتهاست: «…. امیر مسعود از آنجا به ضرورت مراجعت کرده، بی توقف روی به حد مازندران نهاد و با پادشاه طغاتیمور جنگ پیوست… و طغاتیمور از آنجا گریخته، تابستان به لار قصران پناه برد».
به گزارش اسفندیار، «مازندران را در اصل«موز اندرون» میگفتند، یعنی« ولایت درون موز» و موز نام کوهی بوده است که از حد گیلان تا تالار قصران و جاجرم کشیده بوده است. » (ابن اسفندیار، ص 56) (منبع: تاریخ مازندران، اسماعیل مهجوری، ص 29)
«دربارهی نام مازندران مورخان اسلامی به ویژه تبرستانی، داستانهایی که بیشتر آنها به افسانه شبیه است نقل کردهاند. پارهای آن را محدّث دانستهاند و برخی برای فراوانی درخت «مازو» و بعضی برای دیواری که مانند دیوار چین به فرمان اسپهبد مازیار آخرین پادشاه از خاندان قارنوندی در سراسر مازندران کشیده شد و یا به نام کوه موز که از گیلان تا جاجرم و از طرفی تا لار و قصران دامنه دارد، آن را به نام مازو و مازیار«موز اندر آن» نامیده اند. » (منبع: همو، ص 27 تا 28)
«ظهیرالدین میگوید که شاه غازی رستم بن علی بن شهریار(سده ششم هجری) از «گیل و دیلم و رویان و لاریجان و مازندران و کبود جامه و استرآباد و قصران» سی هزار سپاهی گرد کرد و رو به دهستان تاخت و با غزان جنگید».( ظهیرالدین، ص 42) (منبع: تاریخ مازندران . اسماعیل مهجوری. ص 29)
«... در همین هنگام حسین بن زید به دیدار برادر تا «شلمبه» دماوند آمد و در آنجا 23 روز درنگ کرد. بزرگان قصران و لاریجان به پیشواز او رفتند.» (منبع: دوران حسن بن زید 250 تا 270 ه)
«پادشاه سلجوقی به عباس، والی ری فرمان داد که قسمتی از متصرّفات اسپهبد را باز گیرد. عباس با سپاه ری و ساوه و قصران و دماوند و خوار و سمنان به آمل رفت و چزیک رویان و لاریجان و کلار و شلاب را به مامیتر فرستاد و برای اسپهبد پیام داد که جوی خراسان مرز اوست ... » (منبع: تاریخ ابن اسفندیار مجلد 2 ص 71 – 72)
«چندی نگذشت که اسپهبد از گیل و دیلم و رویان و لاریجان و کبود جامه و ایتاق و شور یلداشت و کولا و دماوند و قصران و قزوین سی هزار و اندی جانباز فراهم کرد و به راه افتاد. » (منبع: عتبه الکتبه، مجموعه مراسلات دیوان سلطان سنجر / به قلم موید الدوله منتخب الدین بدیع اتابک الجوینی به اهتمام / علامه فقید قزوینی و عباس اقبال تاریخ چاپ اول مرداد 1329)
«اسپهبد علاءالدوله هنگامی که لاریجان را گرفت، مردم قصران نیز به او گرویدند و به مهر و نوازش او خشنود شدند. شرفالملوک حسن باوند، قارن پسر ابوالقاسم باوند را درفش داد و به قصران فرستاد و پس از مرگ او شهردار لفور را به جای او گماشت.
در تاریخ طبرستان آمده است: «... دژبان دژ طبرک مردی بود قزوینی که از بخششهای اسپهبد بهرهها برده بود. مرتضی عزّالدین او را واداشت که دژ را به گماشتگان اسپهبد واگذارد، ولی کسی به نام عماد وزان رای او را برگردانید که پادشاه مازندران مذهب امامّیه دارد و رافضی است. اگر چنین کنی روز قیامت به خدا و پیغمبر چه خواهی گفت؟ همین عماد وزان با لشکری از قتیبه به دامنهی دژ امامهی قصران رفت و گماشتهی اسپهبد را از آنجا بیرون کرد و دژ را به فرمانروای قصران به نام عادل سپرد. اسپهبد چون آگاه شد بدان سوی لشکر برد و دژ را گرفت و عادل را با زن و فرزندان و نزدیکان بکشت و پوست سر خودش را به کاه انباشت و تا یک سال در قصران آویخت ...
... امیر علی کاون در آن رزم به خون غلتید و برادرش طغا تیمور نیز در جنگ دیگری که کنار رود اترک روی داد به مازندران گریخت و در کوهستان رودبار و لار و قصران پنهان شد ...
چون به عهد خلافت امیر المومنین علی (ع) رسید، مالک اشتر از جمله نزدیکان و اصحاب اسرار علی(ع) بود ... و لشکر اسلام را پروای تبرستان نبود ... امّا مسجدی که در شهر آمل در محلّهی چلاوه سر (منظور دروازهی شهر چلاوه سوادکوه است، مانند دروازهی ساری و بابلسر) برابر کوچهی سماکی نهاده است و مسجد و مناره مالک اشتر میگویند بدان نسبت به مالک میکنند که آن جماعت مالکیّه که به امامت مالک اشتر قایلند، بنا نهادهاند و ایشان خود را متشیعه شمردند و آن قوم هنوز باقیاند. اصل ایشان از لار حوالی قصران است (قصران الداخل و قصران الخارج ... و هما{ در اصل: هی} ناحیتان کبیرتان بالزی فی جبالها فیها حصن مانع یمتنع علی ولاه الری... و اکثر فواکه الری من نواحیه و نیسب الیه ابوالعباس احمد بن الحسین بن ابی القاسم بن بابا القصرانی الا ذونی من اهل القصران الخارج و اذون من قراها و کان شیخا من مشایخ الزیدیه ... » (منبع: معجم البلادان، جلد 4 ص 353)
«گویند: عبدالله بن مالک بستگی نزدیک به مالک اشتر داشت و در قصران (شمیرانات و لواسانات) گروه بسیاری معروف به مالکیه از پیروان او بودند که هر سال به آمل مازندران آمده نذورات و هدایایی به پیشوایان طریقه خود میدادند و مالکهی دشت آمل به نام این گروه مردم است که خانگاه و بناهایی در آن بنا نموده بودند. » (منبع: همو، ص 141
«در همین روز بود که در ساری به داعی خبر رسید که برادرش حسین بن زید از ری به شلمبه دماوند رسید و بسیاری از بزرگان لار و لارجان و قصران (شمیرانات و لواسانات) به نزد او شتافتند و سر اطاعت فرود آوردند که از آن ویژه محمّد بن میکال است. حسین بیست و سه روز در شلمبه بود و سپس به سمت ساری روانه شد. » (منبع: همو، ص 558)
« ... مردم قصران درون و بیرون جمله به خدمت ملک شهید [اصفهبد حسن بن رستم، از فرقهی ثانیهی باوندیه] آمدند ...» (منبع: ری باستان. دکتر حسین کریمان. قسم سوم ص 111 س 22)
« ... قشتم از آنجا کوچ کرد و به ناگریز از توجی بگذشت و به خراسان رفت. بعد از مدتی سلطان عباس را که والی ری بود با تمامی لشکر خراسان و ری و دماوند و قصران و رویان و لارجان و کلاربه مازندران به سر شاه غازی رستم فرستاد.» (منبع: تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، مرعشی. ص 39)
«در ری قریهای است به نام قصران: قصران داخل و قصران خارج دو ناحیه بزرگ در ری میباشند که شامل کوههای بسیار بلند و مرتفع است و چنان چه مردم آن از فرستادن خراج برای شاه خودداری کنند، نسبت به آنها کاری نمیتواند بکند. در عین حال نزد فرمانروای ری همیشه وثیقههایی دارند. در آنجا دژ مستحکمی هست که اولیای حکومت به آن راه ندارند تا چه رسد به دیگران).» (منبع: سفرنامه ابودلف. ص 75)
«قصران شاید هم در حوزه رودخانهی جاجرود بوده است. علی بنکامه نایب اسپهبد شهریار بن شروین بن رستم قلعهای در قصران در کنار جاجرود ساخت. آن جلگه در نتیجه به کوشک دشت معروف گردید و خرابههایی که در آنجا تا پنج قرن پس از آن وجود داشته خرابههای قلعهی علی بن کامد بود. (منبع: مازندران و استرآباد، ه . ل . رابینو، ترجمه: وحید مازندرانی، ص 205)
«امروزه لار و لارجان را به غلط لاریجان خوانند. مورخان اسلامی راه میان لار و لارجان را با آمل دو روز راه (دو مرحله) آوردهاند و پایان خاک لار و لارجان را آغاز خاک قصران (شمیران و لواسانات) دانسته اند ... » (منبع: همو، اردشیر بزرگ، ص 5)
«قصران را دو بخش است. قصران بیرونی و درونی 1– قصران بیرونی (شمیرانات) که دروازهی ری بوده و تجریش(طجرشت)، ونک، کن، سولقان، اذون و دزاه 2– قصران درونی (لواسانات) نام ناحیهی کوهستانی است و آبادانیهای آن داخل درّههای فرعی جاجرود است. از خاور به لارجان و دماوند، از شمال به رویان(تبرستان باختری) و لار، از غرب به تالیکان(طالقان) و جنوب به قصران بیرونی و دهات آن عبارت است از: ایگل ، اوشان، آهار، آب نیک، انبامه (امامه)، حاجی آباد، دربندسر، روده (رودک)، زایگان (زاگون)، شمشک، فشم، کلوگان (کلیگون)، گرم آب در، لالان و میگون»(منبع: منوچهر ستوده قصران ری)
رودبارقصران در اصل رودبار است. برای این که با رودبار منجیل و غیره اشتباه نشود به آن رودبارقصران گفته شد. با این حساب میتوان تمامی نواحی قصران درونی و بیرونی را به قصران نسبت داد. مانند: لواسان قصران بومهن قصران، جاجرود قصران و الی آخر به این صورت رودبارقصران شامل تمامی پهنههای قصران تاریخی نخواهد شد. محمدحسن خان صنیع الدوله از بزرگان عصر ناصری و دربار قاجار در خصوص حدود قصران علیا در کتاب مرآت البلدان مینویسد: «قصران علیا همین لواسانات را میگویند که از گردنه قوچک طرف شمال جلگه تهران که شخص سرازیر شد از رودخانه جاجرود عبور نموده سمت شمال این رودخانه اول بلوک لواسانست که به دو لواسان تقسیم شده: لواسان بزرگ و لواسان کوچک و این لواسانات را حالا هم قصران علیا (درونی) میگویند.».
«بخشهای بزرگ تاریخی تبرستان باستانی در آغاز اسلام عبارت بودند از: رویان، رستمدار، مازندران، فرشوادگر (غارنکوه دورهی اسلامی) پیروزکوه، قصران (شمیرانات، لواسانات و دنباوند(دماوند) که هر یک فرمانروایی جداگانه داشته و برخی از آنها مانند دماوند در آغاز اسلام و مازندران در سده دوم و فرشوادگر (بخش سوادکوه) در سده سوم به دست خلفای راشدین و عباسی منقرض و پارهای مانند گذشته در دست فرمانروایان بومی بود و یک جور خود آزادی داشتند که در آینده یعنی در سده یازدهم اسلامی به دست شاهان صفویه منقرض و بعضی از آنها در سدهی اخیر به مقتضیّات سیاسی و تقسیمات کشوری از تبرستان جدا و پیوست شهرستانهای همسایه شده است که از آن ویژه میباشند: فیروزکوه، قصران و دماوند که در شکم استان یکم (شهرستان تهران) و بخش جنوبی رویان (رودبار محمّد زمان خانی و تالیکان (طالقان) در شکم شهرستانهای قزوین جای گرفت.» (منیع: تاریخ طبرستان، اردشیر بزرگ ص 9 پس از اسلام)
سعید فهندژی سعدی