بسم الله الرحمن الرحیم
فرهنگ و ضد فرهنگ
شیراز و استان فارس
همانگونه که در مقدمه سند نقشه مهندسی فرهنگی کشور آمده است، این سند از سال 86 تا اواخر سال 92 تقریباً حدود 7 سال، علاوه بر نهادها و دستگاههای علمی و اجرایی، با نظر 300 نفر از محققان و کارشناسان به صورت مستمر و مستقیم و با همکاری بیش از 2000 نفر به صورت غیر مستقیم در 33 جلسه نقد و بررسی، تهیه و تدوین شد. نمیشود این مجموعه راهکارهای فرهنگی را در زمان کم، مورد نقد و بررسی قرار داد. از آنجائیکه در مقابل هر فرهنگ، ضد فرهنگ هم وجود دارد، میتوان در هر استان بنا به شرایط و مقتضیات تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن منطقه، مطالعه و کار کرد. در این سند علاوه بر تکرار مکررات در برخی واژهها و نظریهها، به شهروندان از دید انسان نگاه شده است. وقتی کلمه انسان به میان میآید، قابل تفکیک نیست. یعنی همه مردم با هر سطح دانش و بینش و عقیدهای که دارند، باید نگریسته شوند. در سند استانی جای فرهنگ کوچ و عشایر و روستایی و شهری کم رنگ است. در این سند در حوزه اقلیتهای مذهبی سخنی به میان نیامده است. در همین استان فارس سابقه کوچ و کوچ نشینی داریم. ایل قشقایی و ایلات خمسه مردان و زنانی در میان خود دارند. اگرچه خیل زیادی از آنها اسکان داده شدند، اما فرهنگ ایلاتی آنها همچنان محفوظ است. در حوزه ادیان، کلیساهایی در دل شیراز قرار دارد و همچنان اجاقشان روشن است. کلیمیانی بوده و هستند که احتمالاً بخش قابل توجهی از بازار و اقتصاد شیراز را میچرخانند. اگر به فرقههای ضاله هم نگاهی بیاندازیم، شیراز مهدِ علی محمد باب است. همه اینها چه بخواهیم و چه نخواهیم در چرخه فرهنگی ما اثر دارند. خوب یا بد، قدیمیها و یا برخی دیگر خوب یادشان هست، مثلا در یک کار خدمات فنی، یک فرد اقلیت مذهبی بر مسلمان ترجیح داده میشد. شاهد بودیم، هر کسی مشکلی در برق و مکانیکی ماشین داشت، همین مسلمانان به او سفارش میکردند کار ماشینتان را به تعمیرگاه فلان ارمنی ببرید! به قول استاد دانشمند، خاک بر سر منِ مسلمان که میگویم کارت را به مسلمان ندهی، ببر پیش فلان اقلیت مذهبی که کارش درست است. دروغ نمیگوید. دزدی نمیکند. گران نمیگیرد. همین فرهنگ، برای تبلیغ یک نفر اقلیت کافیست تا ما را به سمت و سو و مرام و مسلکش بکشاند. در این سند، جای نهجالبلاغه خالیست. انگار نهجالبلاغه هم مثل صاحب با کفایتش همچنان غریب است. نهجالبلاغه درسهای خیلی زیبایی به ما و به مسئولان و مدیرانی که در بالا نشستهاند، میدهد. نگاه امام به ناکثین و مارقین و قاسطین. نگاه امام به یاران و اصحاب خودش، همچون مالک اشتر، نشان میدهد که مدیران ما باید نهجالبلاغه را حفظ باشند. ما در شیراز و استان فارس واقفهای بسیار بزرگی داریم. مانند مرحوم نمازی و خلیلی و دیگران که فرهنگ وقف و موقوفه نباید در سند استانی نادیده گرفته شود. این سند، اگر چه در آن زمان نوشته شده و اگر بخواهیم در این زمان چیزی بر آن اضافه کنیم، مکتب حاج قاسم سلیمانی است. به قول رهبر معظم، حاج قاسم یک فرد نبود، یک مکتب بود که از دل انقلاب و حماسه هشت سال دفاع مقدس به اوج بالندگی رسید. مکتب حاج قاسم یعنی عصاره فرهنگ انقلابی، ایرانی و اسلامی.
ضد فرهنگ
خیلی از تعاملات و داد و ستدها و روابط اجتماعی ما ضدِ فرهنگ عمل میکنند. مثل آن است که هر چقدر ببافیم، برخی با اعمالشان ریش ریش میکنند. تا زمانی که یک نفر در روز روشن جلوی چشم پلیس از چراغ قرمز عبور کند، او را زرنگ! و اگر یک نفر در پاسی از شب که خیابان هم در سکوت محض است و هیچ پلیسی در آن چهار راه نیست، پشت چراغ قرمز بایستد، او را ساده و اُمّل بدانیم، نمیتوان فرهنگسازی کرد. باید نگرش ما به فرهنگ تغییر کند. یعنی اگر یک نفر از چراغ قرمز عبور کرد، باید خجالت بکشد. بقیه با تعجب و نگاه بد به او نگاه کنند. این نمیشود مگر اینکه اول از بالا دستیها شروع کرد. بالا دستیها اگر خوب عمل کنند، پایینی ها یاد میگیرند. اگر یک رییس جمهور، یک وزیر، یک نماینده و یک قاضی خوب عمل کند، یک پلیس، معلم، پزشک، مهندس هم خوب عمل میکند. اگر اینها خوب عمل کردند کاسبان، تاجران، کارگران، دانش آموزان و کلیه آحاد ملت هم خوب عمل میکنند. اگر پلیسی در پست خودش تخلف کرد باید بدانیم که در آن بالاها طبریها هستند. چون زنجیره از بالا خراب میشود و در پایین هم خرابی به بار میآورد. چون تخلف از یک بالا دستی هست، تخلفِ پایین دستی را نادیده میگیرند. رطب خورده کی کند منع رطب!
برای مثال:
یک پلیس راهور هنوز هم رشوه میگیرد و پول کثیف به خانه میبرد. اگر باور همگانی نهادینه بشود که این پول بابت هزینههای درمان و کجرویهای خانوادگی صرف میشود، پلیسِ ارجمند دیگر چنین پولهایی به خانه نمیبرد. البته نمیتوان این مورد را به جامعه پلیسان زحمت کش انگ زد، اما چه بسا که خیلی زیادند. در این زمینه یک موردش هم برای کشوری با قدمت فرهنگی و اسلامی زیاد است. اشکال نه تنها از پلیس، که از مالکان و رانندگان خودروهای شخصی هم میباشد. چرا که مالکان خودروهای فاقد معاینه فنی، در خیابانها راه میافتند و برخی پلیسهای نادانِ دل رحم، برای اینکه هم مشکل راننده را برطرف کنند و هم خودشان به نوایی برسند، مرتکب تخلف میشوند. تقریباً یک همکاری در تخلف متقابل به وجود میآید. در این مورد هر دو هم نسبت به نظام بدبین میشوند.
برای ساخت یک منزل مسکونی خیلیها اقدام به ساخت بناهای غیر مجاز میکنند. ساخت خانههایی که گاهی آدم در گرماگرم یک تابستان آفتابی، جرئت نمیکند در زیر سایه سار دیوارهایش چند لحظهای استراحت کند. چه برسد به زلزلههای عجیب و غریبی که در شیراز و استان فارس سابقه های وحشتناکی دارند. چرا این اتفاق میافتد؟ برای این که یک جای قانون اشکال دارد و یا برخی از بازرسان و پلیسان ساختمانی با گرفتن پول و رشوه و یا سفارش، نادیده میگیرند. در کنارش هم برای گرفتن یک جواز ساختمانی، مالکان باید آنقدر دوندگی کنند که واقعا خسته کننده است. مالک مجبور میشود به جای بالا و پایین رفتن پله های شهرداری، اقدام به ساخت ملک بدون مجوز و غیر مهندسی بکند.
در برخی محلات، مثل شهرک سعدی شیراز، معضلی به نام موقوفه مرحوم نصیرالملک وجود دارد که مدیران موقوفه تمایلی به نشان دادن وقف نامه ندارند. با هماهنگی شهرداری، مالک را مجبور میکنند قبل از هر اقدامی، ملک خودش را محضری در اختیار موقوفه قرار بدهد و بابت آن هم پول کلانی بدهد. این مورد را به هر کسی بگوییم میخندند.
مسکن مهر شیراز برعکس تمام شهرها و استانها، در روستایی به نام لپویی بنا میشود. علاوه بر هزینههای فراوانی که در بخش زیرساختها انجام میشود، مالکان هیچگونه رغبتی برای حضور در آن محدوده از خود نشان نمیدهند. همین عمل نادرست مدیران وقت برای مکان مورد نظر، مردم را ناراضی کرده تا رفتارهای ضد فرهنگی از خود نشان دهند.
بیمارستانهای دولتی هم، چنین وضعی دارند. حرف بزنی میگویند: این بیمارستان آموزشی هست و اگر ناراحتی میتوانی به بیمارستانهای شخصی مراجعه کنی! هنگام عمل و قبل از بیهوشی، بیمار و همراهش، چندین برگه را باید امضا کنند که اگر هر مشکلی به وجود آمد، حق شکایت ندارند.
پسری سر کوچه میایستد و مزاحم هم که نباشد، بهش بگویید: چرا اینجا میایستی؟ میگوید کجا بروم؟ راست میگوید. کجا برود؟ در خانه هم دنیا روی سرش میچرخد. نه کاری! نه پولی! نه ازدواجی! چطور میشود فرهنگ را در کله این فرد فرو برد. آن وقت است که از همین کوچه پس کوچهها، فیلمی مستند به نام خون مردگی ساخته میشود که تمامی ارازل و اوباش، بازیگر آن میشوند. در جشنوارهها هم جوایزی دریافت میکند. اگر انتقادی هم بکنید، میگویند شما بروید بهترش را بسازید!
پتانسیلهای استان
استان فارس پتانسیلهای زیادی دارد. شیراز سومین حرم اهل بیت (ع) است. شاهچراغ (ع) و بارگاه برادران بزرگوارش، چندین قبور متبرکه، هیئات مذهبی قوی، خاستگاه تعزیه و نمایشهای آیینی، مساجد، تکایا و حسینیههای فراوان که برخی از آنها دارای قدمت و شهرت زیادی هستند؛ اندیشه ملاصدرا، مزار عارفان و عالمان بزرگ، ائمه جمعه و جماعات، حوزههای علمیه، فقها و مجتهدین طراز اول، شهر شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب رحمت الله، شهیدان والا مقام، همه و همه میتوانند چشمانداز دینی و انقلابی شیراز و استان فارس باشند. با این همه پتانسیل در حوزه مذهبی، انتظار میرود شیراز همچون قم و مشهد مقدس، یکی از قطبهای مذهبی ایران و جهان باشد. باید کتابخانهای در حد و اندازه کتابخانه رضوی داشته باشد. باید حوزه علمیهای در حد و اندازه حوزه علمیه قم داشته باشد. باید طلابی در حد و اندازه ملاصدرا و بالاتر تربیت کرده باشد. باید طلابش نه تنها در استان فارس، بلکه در کل ایران و جهان تدریس و منبر و تبلیغ داشته باشند. وقتی میگوییم سومین حرم اهلبیت (ع)، یعنی بمب ترویج و اشاعه دین و مذهب. یعنی هزاران نفر حافظ قرآن داشته باشد. یعنی وقتی وارد حرم مطهر میشویم، پر باشد از طلبه و تدریس و ترویج. یعنی همه یا طلبه شوند و یا طالب. امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فضایی ایجاد کردند که مرکز علم و دانش شدند. طوری که کره جغرافیایی از یونان میآوردند و مورد مطالعه قرار میدادند. شیراز باید یکی از کانونهای مذهبی ایران و جهان باشد. چرا اینگونه نیست؟! باید اشکال کار را در مدیران مذهبی دانست. شاید مدیران مذهبی کمی از مذهب فاصله پیدا کردند و به سیاست چسبیدند. نیازی نیست دائم در کار مدیران استان و شهر سرک بکشند. اگر خودشان را در حوزه خودشان بیشتر تقویت میکردند، سیاست هم به دنبال آنها میآمد. البته منظور این نیست که دین از سیاست جدا بشود. بلکه سیاستزدگی در ما ایجاد نشود و از کار حضرت امام صادقی (ع) فاصله نگیریم.
شیراز و استان فارس یکی از قطبهای بزرگ گردشگری ایران و جهان هستند. خیلی از کشورها بیشترین درآمد و اقتصادشان در حوزه گردشگری است. در این زمینه نمیدانم مدیران میراث فرهنگی و گردشگری تا چه حد توانستند گردشگری شیراز و استان فارس را از لحاظ کمیت و کیفیت ارتقا بدهند. چند درصد جامعه بومی اشتغال پیدا کردند. برای شناخت و معرفی اماکن گردشگری، حد اقل به هم استانیهای خود، چقدر کار کردهاند. هر شیرازی و استان فارسی، باید حداقل یک شناخت جزیی از اماکن گردشگری استان داشته باشد. یکی از نکات مهمی که در بخش گردشگری وجود دارد، تورها و راهنمایان گردشگران داخلی و خارجی است. راهنمایان تورهای گردشگری، حافظ و سعدی و شاهچراغ و دیگر بزرگان شیراز و استان فارس را چگونه به خارجیان معرفی میکنند؟ آیا نظارتی در راهنمایی آنها وجود دارد؟ نکند یک گردشگر با اطلاعات نادرست و بعضاً مسموم از این بزرگان، با خودش به شهر و کشورش برود.
شیراز و استان فارس مهد سخن سرایان و شاعرانی همچون حافظ و سعدی است که شهرت جهانی دارند. آموزش و پرورش ما باید در حد و اندازه این بزرگواران باشد. یک شیرازی و استان فارسی باید شناختی هر چند نسبی از این بزرگواران داشته باشند. خیلی عجیب است اگر ما شیرازیها یک بار هم بر سر مزار آنها نرفته باشیم. چند غزل و شعر از آنها حفظ نباشیم. اگر میهمانی از دور برایمان آمده باشد و نتوانیم آنها را بر مزار آنها ببریم و مقداری از اطلاعات آنها را در اختیار میهمانانمان بگذاریم. در این قسمت باید از دکتر کمالی سروستانی تقدیر و تشکر کرد که نسبت به سعدی شناسی زحمات زیادی کشیدند. فرهنگ سعدی و حافظ شناسی، باید در شیراز و استان فارس ریشه داشته باشد. آموزش و پرورش در این زمینه میتواند کارهای مثبتی انجام بدهد.
شیراز یکی از قطبهای پزشکی ایران بوده و هست. بیمارستانهای بزرگ، درمانگاهها و مطبهایی دارد که پذیرای خیل زیادی از بیماران داخلی و خارجی هستند. فرهنگ علم و دانشِ پزشکی باید تقویت شود. پزشکان متخصص و فوق متخصص باید تقویت و مورد توجه و حمایت قرار بگیرند. فرهنگ پزشک صادق با تقوی و خیّر و پر انرژی، باید گسترش پیدا کند.
جامعه خیّرین و واقفین در شیراز باید تقویت و حمایت و تشویق قرار گیرند. کسی که با سرمایه خودش مدرسهای میسازد، بیمارستانی میسازد و یا گرفتاران در بند را آزاد میکند، یا ملکی را وقف امور عام المنفعه قرار میدهد، خیلی اهمیت دارد.
زندانهای ما باید از یک بارِ فرهنگی کامل برخوردار باشند. یک زندانی همزمان با گذران دوران زندانیاش، باید آموزش ببیند. فرهنگسازی بشود. طوری که اگر آزادی خود را به دست آورد، بتواند برای خود و خانوادهاش و جامعه مفید باشد. نکند یک زندانی با یک اشتباهش وارد زندان بشود و هنگام برگشتش صدها اشتباه و خلاف را یاد بگیرد. باید علاوه بر متنبه شدنش، با یک بار فرهنگی بالا وارد اجتماع بشود.
باید روز به روز تعداد معتادان و کسانی که گرفتار این معضل شدند، کاهش پیدا کند. راهکارهای مفید برای حل این معضل در دستور کار قرار بگیرد. مراکز مجهز پرورش و تربیت و ارشاد این قبیل افراد به وجود آید.
بخش هنر، موسیقی، تئاتر و سینمای استان، باید با مدیریت اداره ارشاد شکوفا و تقویت شود. در شیراز و استان فارس هنرمندان کوچک و بزرگی داریم. در هنرهای معماری و صنایع دستی حرفی برای گفتن داریم. گلیم و قالی و گبه و خاتم و غیره میتوانند اقتصاد خانوادگی و اجتماعی علاقمندان را تضمین کنند. در بخش تئاتر و سینما بزرگانی داریم که میتوانیم به کمک آنها فرهنگ و تاریخ استان را در رسانهها نمایش دهیم. در بخش موسیقی ترانه ها و آواهایی داریم. باید مثل استانهایی چون مازندران، گیلان، کردستان، لرستان، خراسان، بوشهر و جنوب یک موسیقی معتبر و با فرهنگ داشته باشیم. نوعی موسیقی که بتوانیم آن را رسانهای کنیم و اصالت خودمان را حفظ کنیم.
به نظر میآید در هر استانی باید یک اتاق فکر فرهنگی وجود داشته باشد. مدیریت در باب فرهنگ، متمرکز نیست. حوزههای مختلفی هستند که در این زمینه موازی حرکت میکنند. سازمان تبلیغات، صدا و سیما، آموزش و پرورش، میراث فرهنگی و گردشگری، حوزه علمیه، بسیج و سپاه، اداره ارشاد، تولیتها و نماز جمعهها و غیره هر کدام برای خودشان علاوه بر کار اختصاصی، نسبت به فرهنگ هم نظریهپرداز هستند و کار میکنند. اگر آبشخور فرهنگ ما از یک روزنه باشد، کار به مراتب بهتر میشود.
والسلام علیک و رحمه الله و برکاته
2/2/1400
الویت های یک مجموعه ی فرهنگی، آموزشی موفق
ما در دامان پدران و مادرانی بزرگ شدیم که مکتب خانههایی را لمس کرده بودند که محور تدریس، سواد قرآنی همراه با کتابهایی از جنس هزار و یک شب، گلستان و بوستان و امیرارسلان نامدار، همراه با تنبیه چوب و فلک بود. خودمان وقتی وارد مدرسه شدیم ابتدای راه مدارس نوین و انتهای تنبیه فلک، اما تنبیه چوب و دیگر موارد هنوز ادامه داشت. وقتی در ابتدای انقلاب به عنوان معلمان انقلابی وارد مدرسه شدیم، همان روش تدریس معلم محوری را سرلوحهی کار خودمان قرار دادیم تا چکاچک شمشیرها و تیرهای سربازان جنگ به اتمام رسید. بعد از دههی اول انقلاب چندین بار برنامههایی برای تحول ساختار آموزش و پرورش در دستور کار دولت قرار گرفت و زیرمجموعهی سیستم آموزش و پرورش، مانند موش آزمایشگاهی شد که هر بار یک برنامه را اجرا میکردند. از معلم محوری به مدرسه محوری و دانش آموز محوری و از روش تدریس محفوظاتی به سمت فهم و درک، استدلال، اندیشیدن و عملیاتی سوق پیدا کرده بود. دوران گذر از روش تدریس قدیم تا جدید موجب شد تا یک مرحلهی سختی را معلمان و شاگردان تجربه کنند. زمانی که تنبیه بدنی از سیستم آموزشی حذف شد و در مقابل جامعه هم با ورود اینترنت، ماهواره و دسترسی همگانی به انواع فضاهای مجازی تا حدودی اطلاعات عمومی اکثریت جامعه بالا رفت. از طرفی سیستم اقتصاد بحرانی به خصوص برای جامعهی معلمان باعث شد دانش آموزان تا حدودی اطلاعاتشان از معلم بالا برود و معلمانی که میبایست بعد از مدرسه اطلاعات عمومی خودشان را بالا میبردند تا روز بعد از دانش آموزان عقب نیافتند، مجبور میشدند برای تامین امور مایحتاج زندگی به شغلهای دوم و سوم روی بیاورند و همین مورد خستگی فیزیکی معلمان را چند برابر کرده بود. در نتیجه وقتی وارد مدرسه میشدند نوعی خستگی در آنها به چشم میخورد. در دوران ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد سند تحول آموزش و پرورش تنظیم شد. چشم اندازی در این سند ارائه شد که در ذیل با توجه به همین سند خلاصهای از برنامهها ارائه می گردد.
- توجه به تفاوتهای فردی و هویت جنسی و تفاوت های شهری و روستایی
- تدوین برنامه های عملیاتی با استفاده از تمامی ظرفیت های زیرمجموعه جهت تعالی دانش آموزان با الویت تقویت ایمان (خداشناسی)، ترویج انس با قرآن و شناخت عترت و اهلبیت (ع)، اقامهی نماز، بصیرت دینی و ترویج فرهنگ ولایت مداری، باور به ارزش های انقلاب اسلامی، کرامت انسانی، حیا و عفت، صداقت، مسوولین پذیری و نظم
- جذب، تربیّت و بکارگیری نیروهای شایسته و متعهد و با استفاده از دانشگاه ویژه ی فرهنگیان
- تقویت و تاکید مستمر بر انگیزهی ایرانی و هویت ملی با اجرای سرود ملی و اهتزاز پرچم
- ترویج و گسترش حِرَف و مهارتهای مورد نیاز جامعه
- طراحی، تدوین و اجرای برنامهی درس ملی با توجه به متناسب بودن حجم کتاب و ساعات و روزهای آموزش و توانمندی دانش آموزان
- ایجاد ساز و کارهای لازم برای تقویّت بنیان خانواده و افزایش مشارکت خانواده با محور ایرانی و اسلامی
- استعدادیابی دانش آموزان و فراهم کردن زمینه برای توانمند سازی
- ارائهی زبان خارجی با توجه به اصل تثبیت و تقویت هویت ایرانی و اسلامی
- توسعهی فرهنگ پژوهش و افزایش توانمندی حرفهای فردی و گروهی
- تقویت روح مشارکت و همکاری با برنامههای ملی و مذهبی همچون: سرود، نمایشنامه، مراسم ادعیه و غیره
- تقویت شایستگیهای اعتقادی، ایمانی و حرفهای مربیان و معلمان
- تقویت آداب و سبک زندگی ایرانی و اسلامی
- تقویت نقش شوراهای دانش آموزی، معلمان و آموزشگاه ها
- ارتقای کمیّت و کیفیّت فرایند تعلیم و تربیت با تکیه بر استفاده ی هوشمندانه از فنآوریهای نوین
- نوآوری در سیستم تعلیم و تربیت
- ایجاد و متناسب سازی فضاهای تربیتی با ویژگیهای نیازهای دانش آموزان
- توانمند سازی دانش آموزان نقاط محروم
- افزایش کارایی و اثر بخشی مدارس خارج از کشور
- تامین، تخصیص و تنوع در بخش امور مالی
- همکاری تنگاتگ سیستم آموزش و پرورش با وزارت بهداشت و سازمان صدا و سیما، بسیج و موسسات و دانشکدههای فنی و حرفه ای و هنری و ورزش
با توجه به این که در دنیای کنونی در پشت هر ماشین بزرگ اقتصادی نام یک مدیر به چشم میخورد، باید شک و تردید را از بین برد. موفقیّت سازمان آموزش و پرورش در گرو داشتن مدیران لایق، شایسته، توانا و متخصص همراه با برنامههای کوتاه مدت و بلند مدت است.
- قابلیتها و منش فردی مدیران
- توسعهی حرفه ای مدیران
- خلاقیّت و عملکرد مدیران
- هوش، استعداد و پایبندی به اصول دینی مدیران
- رفع نگرانی از دغدغههای اقتصادی و معیشتی مدیران و معلمان
- مدیران موفق باید از نظر شخصیتی با شغل خود منظبق باشند.
شاید تا حدودی از طریق واژگانی که برای افراد نسبی و سببی به کار گرفته میشود، بتوان انوع ارتباط دور و نزدیک، قدرت، جنسیت و انتظارات را در زندگی خویشاوندی مشخص کرد.
میگونی – فارسی
پیئَر: پدر
پیئَری: مربوط به پدر
مار(نَنَه): مادر
ماری: مربوط به مادر
گَتین (گَت) پیئَر (بابا): پدربزرگ
گَتین نَنَه، بی بی: مادر بزرگ
نَنجان: مادربزرگ
وَچَه: فرزند، بچه
ریکا: پسر
ریکاک: پسر کوچک
گَتِ ریکا: بزرگترین پسر
کوشکه ریکا: کوچکترین پسر
کیجا: دختر
گَتِ کیجا: بزرگترین دختر
کوشکه کیجا: کوچکترین دختر
کیجاک: دختر کوچک
وَچِه زا: نوه
ریکا (پسر) زا: نوه پسری
ریکا زا بِزا: نتیجه پسری
کیجا زا: نوه دختری
کیجا زا بِزا: نتیجه دختری
بِرار، داش: برادر
بِرار زا: برادر زاده
بِرار زِن (زَنداش): زن برادر
خواخِر: خواهر
دَدَه: آبجی
خور زا: فرزند خواهر
دِتَر زا: نوه دختری
پدر، مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ و فرزندان بیشترین کاربرد اسامی نزدیکترین افراد فامیل به یکدیگر هست که از ابتدای ورود هر آدمی به این دنیا (تولد)، روزمره با آن سر و کار دارد. در این صورت اصلی ترین افراد خانواده تشکیل می شوند از پدر و مادر و فرزندان ریکا و کیجا است. ریکا و کیجا برای پسران و دختران غیر فرزند هم به کار می رود. اگر بخواهیم این واژه را مالکیت بدهیم در انتهای آن حرف (م و ش) را اضافه میکنیم. مانند: ریکام، کیجام، ریکاش، کیجاش
برخی خانواده ها مادر بزرگشان را با نام یکی از فرزندانشان می شناسند. مانند: ننجان جعفر در اینجا جعفر قرار نیست فرزند اول خانواده باشد. شاید به دلایلی نام یکی از فرزندان در پسوند نام مادر بزرگ قرار میگیرد. ننجان ( مادر جان) برای مادر بزرگ بکار میرود. مادر بزرگ احترام ویژه ای در خانواده دارد و بچه ها از کودکی به مادر بزرگ ننجان میگویند. اگرچه پدر و مادر و خواهر و برادر نزدیکتر به آدمی هستند، اما این تنها مادر بزرگ است که پسوند جان را به خود گرفته است.
در سعدی شیراز برای صدا زدن نام همسر از نام فرزند بزرگ خانواده کمک میگیرند. مثلا: ننه امید، ننه زهرا
عَم: عمو
عَمو زا بِزا زا: زن فرزندِ فرزند عمو زاده و نسل های دورتر
عَمو زا بِزا زا: فرزندِ فرزند عمو زاده و نسلهای دورتر
عَمو زا بِزا: فرزندعموزاده
عَمو زا: پسرعمو
عَمو زا: عموزاده
عَمو وَچَه: فرزند عمو
عَمو: عمو
عَمویی دِتَر (کیجا): دخترعمو
عَمویی ریکا: پسرعمو
عَمِه زا: عمه زاده
عَمِه شی: شوهر عمه
عَمَه یی ریکا: پسر عمه
عَمَه یی کیجا (قِزی): دختر عمه
عَمَه یی وَچَه: بچه عمه
عَمَه: عمه
دویی: دایی
دویی ریکا: پسر دایی
دویی قُزی: دختر دایی
دویی قُلی: پسر دایی
دویی کیجا: دختر دایی
خالِه ریکا: پسر خاله
خالِه زا: خاله زاده
خالِه شی: شوهر خاله
خالِه کیجا: دختر خاله
خالِه وَچَه: فرزند خاله
خالَه: خاله
نزدیکترین خویشاوندان به خانواده عمو، دایی، عمه و خاله هستند. در بین این چهار مورد عموها نزدیکترین فامیل به حساب میآیند. برخی بر این ادعا تاکید دارند که چون خانه عموها نزدیکتر از خانه دایی و عمه و خاله است؛ به همین دلیل خویشاوندان پدری نزدیکترین مورد به خانواده مادری هستند. برای صدا زدن یک فرد غیر فامیل از لفظ عمو هم استفاده میشود.
در سعدی شیراز به تبعیت از مهاجران روستاهای خرامه به پدر بزرگ مادری میگویند: بوآی دویی یعنی (بابای دایی) ننه دویی (مادر دایی) که این مورد در ابتدا یک شکایت درونی برای من ایجاد میکرد که چرا پدر بزرگ صدایش نمیکنند. بعدها متوجه شدم که این مورد اهمیت دایی را نشان میدهند.
در میگون هم در بین زنان غیر از مادر و خواهر، خاله و عمه مانوس ترین فامیل به خانواده هستند. از بین این دو مورد خاله به لحاظ اینکه احساساتی همانند مادر دارد، تعلق خاطرش بیشتر است. برای صدا زدن زنان غیر فامیل هم واژه خاله بر لب مینشیند. برای اشاره کردن به فرزندان عمو و به احترام عمو، واژه عمو گفته می شود و برای فرزندان دایی به احترام دایی، هم دایی گفته میشود.
اِجاق روشِن کُن: فرزند، روشن کننده اجاق خانه
از پیئَر تَنی: فرزندانی که تنها پدرشان مشترک است.
از مار تَنی: فرزندانی که تنها مادرشان مشترک است.
باجِناق: باجناق
مرد خانواده برای اشاره کردن به فرزندان خواهر زن می گویند: فرزند باجناق و نمیگویند فرزند خواهر زن. در صورتی که خواهر زن نزدیکتر از باجناق است. مرد خانه با باجناق صمیمی تر از خواهر زن است. یک نوع مرد سالاری در دل این اشاره ها وجود دارد.
زَن: زن، همسر، مونث
زَن بِرار: برادرزن
زَن پیئَر: زن بابا
زَن خواخِر: خواهرزن
زَن دویی: زن دایی
زَن عَمو: زن عمو
زَن عَمو: زن عمو
زَن مار: مادرزن
زَنی نا پیئَری: ناپدری زن
زَنی نا ماری: نامادری زن
بیوِه زَن: زن بیوه
زن واژه عمومی است و برای جنس مونث و به همه زنان گفته میشود. برای همسر هم از واژه زن استفاده میشود. مثل: مِنی زَن: زن (همسر) من
شی بِرار زا: برادرزاده شوهر
شی بِرار: برادرشوهر
شی پیئَر: پدر شوهر
شی خور زا بِزا: فرزندِ فرزندِ خواهرشوهر
شی خور زا: فرزندِ خواهرشوهر
شی خواخِر: خواهرشوهر
شی مار: مادر زن
شی مار: مادرشوهر
شی نی زَن بِزا: فرزند زن از شوهر سابق
شی نی نا ماری: ناپدری شوهر
شی نی ناماری: نامادری شوهر
شی: شوهر
عاروس (پِسَر زَن): عروس
زوما (خواخِری شی): داماد
اگر چه برای احترام بین عروس و داماد فرق آنچنانی وجود ندارد، اما عروس که در خانه پسر و نزدیک به آنها زندگی میکند، از موقعیت و اختیارات و قدرت بیشتری برخوردار است.
مَرد: مرد
بیوِه مَرد: مرد بیوه
عَضَبِ مَردَک: مرد عضب
گاهی برای استفاده از شوهر واژه مرد را بر زبان می آورند. مانند: مَردِت خُنِه دَرَه؟ (همسرت خانه هست؟)
وِسنی: هوو
وِسنی زا بِزا: فرزندِ فرزند هوو
وِسنی زا: فرزند هوو
نا ماری: نامادری
ناتنی پیئَر (کَلِ پیئَر): ناپدری
ناتَنی بِرار: برادرناتنی
ناتَنی خواخِر: خواهرناتنی
ناتَنی ریکایی زَن: زن پسرناتنی
به قول استاد باطنی وجود واژه هوو نشان دهنده چند زنی در میان اجتماع است. جز در چند مورد استثنایی، این مورد در میگون زیاد رونق نداشته است. بیشتر ازدواج ها پایدار و آمار طلاق به مراتب کمتر از برخی جاهای مشابه جمعیتی وجود دارد. پدر ناتنی که با واژه (کلِ پیئر) تلفظ میشود و مادر ناتنی (نا ماری)؛ یک نوع استقبال اجباری است که در برخی مواقع به وجود می آید. اما با شکل گیری این اتفاق در اشاره فرزندان قبلی و آنهایی که در آینده به دنیا می آیند با پیشوند ناتنی تلفظ می شود.
یاری: جاری
جاری در واقع کمک، یار، همدم و همراز همسر میشود که در لفظ میگونی یاری خطاب میشود.
حَرومزادَه: حرامزاده
این واژه برای برخی از افرادی که آشکار و نهان فسق و فجور میکنند تلفظ میشود. در واقع فرزند نامشروعی است که به دنیا میاید.
یک سری افراد در جامعه وجود دارند که به نوعی از احترام ویژه ای برخوردار هستند. برای اشاره یا صدا زدن این افراد از واژه های زیر استفاده میکنند.
۱- سِد: سیّد (سد آقا)
2 - سِد زا: سید زاده، فرزند سید
3- مُلا زا: فرزند آخوند
4- مُلا زَن: زنِ ملا
5- زَن حاجی: زن حاجی
در گویش میگونی فقط زن حاجی میتواند از ارزش حاجی بودن شوهرش بهره ببرد و برای دختر و پسر و خواهر و برادر حاجی واژه ای نداریم.
6- سِیِدی زَن: زن سید
برخی از سادات ویژگی عرفانی خاصی دارند که میتوان در حاجات شخصی، دعا و رفع بلایا و غیره از آنها کمک گرفت. مانند: یا جد سیّده عذرا
7- شِیخی زَن و شِیخ زا: زن شیخ و فرزند شیخ
احتیاج به ویرایش دارد.
سعید فهندژی سعدی
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند
گر همه ملک جهان است به هیچش نخرند
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند
این سراییست که البته خلل خواهد کرد
خنک آن قوم که در بند سرای دگرند
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
حق عیان است ولی طایفهای بیبصرند
ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره در او مینگرند
آن که پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
عاقبت خاک شد و خلق بدو میگذرند
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندهست غنیمت شمرند
گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی خار جهان مردم نیکوسیرند
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند