شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

قلعه‌ بندر


     قلعه بندر مجموعه‌ای از آثار باستانی است که در نوشتار مورّخین با نام‌هایی مانند: شه موبذ (موید، موبد)، پَهندَر، مهندر، ، فَهندر، فَهندز، فهندژ آمده است، ولی مردم شیراز آن را "قلعه بندر" گویند. در آن دوره این محل و شیراز را تیرازیس و یا شیرازیس می‌گفتند. در روایات تاریخی برخی این آثار را به دوران هخامنشی و برخی به دوران ساسانی نسبت می‌دهند. برخی هم تاریخ بنای قلعه را به دوران هخامنشی و برخی از تاسیسات آن را به دوران ساسانی و قبل از اسلام می‌دانند.

     این مجموعه در قسمت شرقی بلوار بوستان، روبروی باغ طاووسیه در بالای کوه کم ارتفاع فهندژ قرار دارد. این بنا در راستای بناهای قصر ابونصر، برم دلک و دست خضر می‌باشد. خانم هاید‌ماری‌کوخ ایران شناس آلمانی در کتاب «زبان داریوش» به استناد کتیبه‌های موجود اشاره می‌کند که قبل از ساختن تخت جمشید, قلعه (پهندر، فهندژ) بندر شیراز مأمن و آسایشگاه هنرمندان سازنده تخت جمشید بوده است. قلعه بندر به واسطه شکل‌گیری هنر هخامنشی در شیراز پدید آمد. هنگام ساخت تخت جمشید، شیراز در پشتیبانی از شهر پارسه فعّالیّت داشت.

     "مولف کتاب حدودالعالم که به سال 372ه.ق تالیف شده می‌نویسد:" شیراز قصبه‌ی پارس شهری بزرگ است و خرم و با خواسته، و مردمان بسیار... و اندر وی یک قهندز است قدیم، سخت استوار و آن را قلعه‌ی شه موبد خوانند و اندر وی دو آتشکده است که آن را بزرگ دارند... " (منبع: حدودالعالم به کوشش دکتر منوچهر ستوده صفحه 130)

     علامه میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی مشهور به علامه قزوینی فرزند ملا عبدالعلی قزوینی از دانشمندان قزوین در تاریخ 11/1/1256 در تهران متولد شد و در سال 6/3/1328 در سن 72 سالگی در تهران وفات کرد و در شاه عبدالعظیم مدفون شد. ایشان ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران بود. در مجله‌ی یادگار جغرافیای بلاد و نواحی، در باب قلعه بندر روایاتی از مورخین آورده و در پایان نتیجه گیری کرده است. در بخش ذیل به این روایات پرداخته می‌شود.

     " مهندر در املای کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ابو عبدالله محمّد بن احمد مقدسی بشاری از جغرافی دانان مشهور عرب فلسطینی که از جانب مادر ایرانی است در نیمه‌ی دوم قرن چهارم می‌زیسته است و خودش هم مدّتی در شیراز بوده است. ایشان کتاب احسن التقاسیم را در سال 375 ق تالیف کرد. در صفحه‌ی 430 کتاب مذکور طبع لیدن هلاند از تعداد هشت دروازه‌ی شیراز که نام می‌برد یکی را هم دروازه مهندر می‌شمرد. میخائیل یان دخویه مستشرق معروف هلاندی ناشر کتاب احسن التقاسیم در حاشیه‌ی این موضوع می‌گوید: این کلمه مهندر نام همان قلعه‌ای است که امروزه فهندر می‌نامند. سر ویلیام اوزلی مسشرق معروف انگلیسی که در سال 1841 وفات کرد در سفرنامه ی خود ص 29 به بعد وصف این قلعه را می‌نماید.

     ابن بلخی در نیمه‌ی اول قرن ۶ هجری قمری می‌زیسته است. نویسنده‌ی کتاب فارس نامه است. نام او نامعلوم است و نخستین بار حمدالله مستوفی وی را با این نام ابن بلخی ذکر می‌کند. ابن بلخی خود در فارس‌نامه می‌نویسد بلخی‌نژاد است ولی در فارس بزرگ شده ‌است. از وی جز فارس‌نامه اثر دیگری به دست نیامده‌ است. در فارس‌نامه‌ی ابن بلخی که در عهد سلطنت ملکشاه سلجوقی 502 تا 510 هجری در شیراز تالیف شده و در سال 1921 میلادی توسط سترنج مستشرق و نیکلسون انگلیسی تصحیح گردید و تنها 2 نسخه‌ی موجود است که یکی در موزه‌ی بریتانیا و دیگری در کتاب خانه‌ی ملی پاریس در ص 133 ذکری از این قلعه شد و ص 166 کلمه‌ی پهندر را بدون شبهه در هر دو مورد کتاب پهندر و در مورد دوم پهندر تصحیح نموده است.

     ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالکریم شیبانى جزرى، معروف به ابن اثیر (555-630 ق) در الکامل فی التاریخ چاپ 1303 مصر (بیروت) ج 9 ص 198 در وقایع سال 443 ه تحت عنوان ذکر ملک الملک الرحیم اصطخر و شیراز سه مرتبه نام این قلعه به صورت بهندر چاپ شد.

     معین‌الدین ابوالقاسم جنید شیرازی از عرفاً و شعرا و نویسندگان مشهور قرن هفتم هجری قمری است. وی از خاندان‌های مشهور شیراز بود که بسیاری از علما و وعاظ از آن برخاستند. اجداد وی از احفاد ربیعه از فرزندان عمر خلیفه‌ دوم بودند و نخستین کسی که از خاندان او به شیرازآمد، جد پنجم او زین الدین مظفر بن روزبهان بود. پدرش نجم‌الدین ابوالفتخ محمود نیز از علمای دانشمند و عرفای صاحب مسند عهد خویش بود. او مانند اجداد خویش در جامع عتیق به وعظ و تذکیر اشتغال داشت و بهترین اثر وی «شَدّالازار فی حطّ الاوزار عن زُوار المزار» یا به اختصار شد الازاراست که راهنمایی برای زیارت مقابر بزرگان شیراز است و شامل ترجمه احوال ۳۱۵ تن از معاریف شیراز تا روزگار تألیف کتاب است. این کتاب به هفت نوبت تقسیم شده ‌است تا زائرین در هر روز هفته به زیارت یک قسمت از مقابر بروند. عیسی بن جنید فرزند جنید شیرازی، شدالازار را به فارسی به نام هزار مزار ترجمه کرد که دو بار به وسیله کتابخانه احمدی شیراز به چاپ رسیده‌است. معیدالدین جنید به عربی و فارسی شعر می‌گفت و از وی دیوان شعری نیز بجای مانده ‌است که قسمتی از آن به وسیلهی مرحوم سعید نفیسی تصحیح و به چاپ رسیده‌است.  معین الدین جنید شیرازی در شد الازار در مزارات که به سال 791 به اتمام رساند از این قلعه با نام فهندر ذکر کرده است.

محمود گیتی در تاریخ ملوک آل مظفر که در سال 823 ه تالیف شده است، در صفحات 663، 674، 686، 688، 695 هفت مرتبه قلعه فهندر نام برده شده است.

     حاج میرزا حسن حسینی طبیب شیرازی مشهور به فسایی متولّد 1237 ه ق شیراز که در سال 1316 ه ق در سن 79 سالگی درگذشت، در کتاب مشهور خود فارس نامه‌ی ناصری در جلد دوم صفحه‌ی 333 قلعه را غالباً به صورت پهن دز مکتوب کرد. قلعه‌ی پهن دز شیراز بر تیغه‌ی کوه مشرقی شهر شیراز به مسافت نیم فرسخ چسبیده به باغ دلگشا به بلندی 300 ذرع یا کمتر حصاری از گچ و سنگ کشیده چندین برج ساخته و چاهی که قطر آن نزدیک به 4 ذرع است از کوه تراشیده تا پایان کوه گذشته به آب رسیده است. او چون فکر می کرد دز به معنای قلعه هست، در یک عقیده‌ی خیالی و املاء ساختگی بر خلاف نوشتار جمیع ماخذ قدیمه و تلفّظ امروزی آخرش را از (ز) استفاده کرده است.

     میرزا محمد نصیر حسینی شیرازی ملقب به میرزا آقا و متخلّص به فرصت، متولّد 1271 ه ق در شیراز و در سال 1339 ه ق در سن 68 سالگی وفات کرد. ایشان در کتاب مشهور خود به نام آثار عجم که متمم فارس نامه‌ی ناصری است، درصفحات 416-418 می‌نویسد: قُهَندِز معرّب کهن دز به معنای قلعه‌ی کهن است. برخی دیگر گویند: فهندز فهن معرّب پهن که نام شخصی بوده است که اولی صحیح‌تر است.

     در تاریخ ابن اثیر چاپ 1303 مصر (بیروت) ج 9 ص 198 در وقایع سال 443 ه تحت عنوان ذکر ملک الملک الرحیم اصطخر و شیراز سه مرتبه نام این قلعه به صورت بهندر چاپ شد. یعنی همان املای فهندر مذکور در فوق ولی به (ب) موحّده به جای (ف) از این املای ابن اثیر واضح می‌شود که نام اصلی شدالازار و یا مثل همان هفت مورد تاریخ آل مظفر از محمود گیتی گاه با (با) عربی و یا مثل تلفظ اهالی قلعه بندر به (با) موحده و (ن) در مهملتین (بندر) یعنی شهری که دارای ساحل دریا واقع است و محل کشتی‌ها و حمل و نقل مال‌التجاره و مسافرین باشد. تلفّظ امروزی اهالی نزدیک‌ترین صور این کلمه به املای اصلی آن پهندر که با یک تدرّج طبیعی بسیار منظّمی از یک طرف در فارسی پَهندَر = پَندَر= بَندَر تبدیل شده است. از طرف دیگر در عربی پَهندَر = فَهَندَر = بَهندَر = مهندر به میم تبدیل شده است.

     از حیث معنی فهندر هم نام قلعه است و هم قدیمی است. قهندز نیز تحت الفظی به معنی قلعه‌ی کهن است. قهندز گر چه تحت الفظی به معنای قلعه‌ی کهن است ولی به نحو خصوصی در قرون وسطی به قلعه‌هایی که در وسط شهرهای بزرگ بودند هم گفته می‌شد. مانند: قهندز مرو، قهندز نیشابور، قهندزهای بلخ و بخارا و سمرقند و ... (مراجعه به معجم البلدان تحت همین عنوان)

     علّامه محمد قزوینی در همین مورد می‌نویسد: این قلعه که در زبان عامه‌ی مردم به قلعه بندر مشهور است در غالب ماخذ به صورت فهندر یا پهندر به (ن) (ه) (د) (ر) مهمله مسطور است." (منبع: جغرافیای بلاد و نواحی، محمد قزوینی)

     فرصت در آثار عجم آورده است: پهن نامی که برادر شاپور ذوالاکتاف بوده و از برادر گریخته با لشکری به شیراز آمده و جمعی به او پیوسته و مطیع او شدند. پس پهن آن دز را ترتیب داده و عمارتی بالای آن کوه ساخت و حصاری بر آن کشید و به اسم خود موسوم گردانید. قلعه بندر کوهی است طبیعی که ارتفاع چندانی ندارد و یک طرف آن دامنه‌دار است که منتهی می‌شود و دیگرش اتصال به کوه است ولی جوانب آن از سنگ و گچ، برج و بارو ساخته بودند که از یورش دشمن در امان باشند.   

این مجموعه در تاریخ 13/5/1380 با شماره 4524 در فهرست آثار ملى به ثبت رسیده است.

     در منابع تاریخی درباره‌ی فرزندان هرمز دوم نامی از پهندر برده نشده است. هرمز دوم هشتمین پادشاه ایرانی بود. او پسر و جانشین نرسه بود. بعد از مرگ او پسرش آذر نرسه به تخت نشست که به علّت قساوت قلبی که داشت توسط اشراف و بزرگان ساسانی برکنار و کشته شد. بزرگان ساسانی پسر دوم هرمز را هم کور کردند. پس این پسر نمی‌توانست به اینجا بیاید و ادعای قدرت بکند. سومین پسرش که هم نام پدرش هرمز بود به زندان انداختند که پس از مدتّی با همدستی همسرش از زندان گریخته و به روم پناهنده می‌شوند. اشراف و بزرگان دینی پس از آن که دیگر هیچ شاهزاده‌ای باقی نمانده بود که بر تخت بنشانند. به همین دلیل تاج را بر در خانه‌ی همسر باردار هرمز گذاشتند و فرزند متولّد نشده او را به عنوان شاهنشاه جدید انتخاب کردند. او تنها پادشاه ایرانی است که در رحم مادر پادشاه شد. البته برخی مورّخین (شهبازی) این گمانه را صحیح نمی‌دانند و دلیل آن هم این است که در آن زمان نمی‌دانستند که فرزند در رحم مادر پسر یا دختر است. به احتمال زیاد تا زمان به دنیا آمدن فرزند هرمز، یعنی همان شاپور ذوالاکتاف، بزرگان دینی، اشراف و مادر شاه حکومت را اداره می‌کردند. وقتی هم که فرزند به دنیا می‌آید تا شانزده سالگی که به صورت رسمی بر تخت می‌نشیند و زمام امور را به دست می‌گیرد، اشراف و بزرگان در این مدّت طولانی به خواسته‌های خودشان می‌رسند. شاپور ذوالاکتاف از سال 309 تا 379 میلادی یعنی هفتاد سال مقتدارانه به عنوان دهمین پادشاه ایران حکومت کرد. او در بین پادشاهان ایرانی بالاتر از شاه تهماسب صفوی و ناصرالدین شاه قاجار بر ایران حکومت کرد.

     در مجموعه‌ی تاریخی قلعه بندر تاسیساتی از قبیل: دو برج دیده‌بانی، سه حلقه چاه سنگی عمودی و یک چاه افقی دستکند و قبور صخره‌ای و آثار ساختمانی بود. بیشتر بناهای معماری روی زمین این مجموعه تاریخی به مرور زمان تخریب و در زیر زمین دفن شد که آثار تخریبی آن قابل ملاحظه می‌باشد. فقط دو برج دیده‌بانی نیمه تخریب روی زمین و تعداد سه حلقه چاه عمودی و یک تونل افقی که آن هم چون در زیر زمین بوده و توانست از حوادث طبیعی و انسانی محفوظ بماند.

     قلعه فهندر توسط شاهان دیلمی و اتابکان ترمیم شده و مورد استفاده قرار می‌گرفت. در عهد صفوی به علّت نزدیکی با دروازه‌ی شهر این قلعه تبدیل به محلی می‌شود برای باج‌گیران، به دستور امام قلی‌خان، حاکم شیراز باجگیران از قلعه رانده می‌شوند و قلعه تخریب می‌گردد، از آن آن زمان به بعد ورودی شهر شیراز به سمت دروازه قرآن منتقل شد و بعد از دوران صفوی این مکان، محلی برای تفریح مردم می‌شود.

     پیشنهاد می‌شود سازمان میراث فرهنگی و مسئولان و نهادهای مربوطه نسبت به ترمیم و بازسازی این قلعه اقدام نماید تا بیش از پیش تخریب نشود. از این قلعه می‌توان هم‌چون آتشگاه اصفهان مکانی برای گردشگران بنا کرد و اشتغال‌زایی به وجود آورد.

میگون

میگون

تَمومِه عالَمَه اَگِه بَگِردی نَتوندی پِیدا کُنی هِنتی ایرون   

تَمومِه ایرونَه اَگِه بَگِردی نَتوندی پیدا کنی هِنتی تهرون

تَمومِه تهرونَه اَگِه بَگِردی نَتوندی پیدا کُنی هِنتی شِمرون

تَمومِه شِمرونَه اَگِه بَگِردی نَتوندی پیدا کنی هِنتی قَصرون

تَمومِه قَصرونَه اَگِه بَگِردی نَتوندی پیدا کُنی هِنتی میگون

تَلِ تَنگَه باهار خیلی قَشَنگَه حَلا تا کِه نَدی اوشُرِ میگون

اِمامزادَه مَحَمَد دارنِه موجِز مِزار میرسَلیم دی دارنِه میگون 

اَگِه بوری تو یِه سَر سیهِ میگون دیارِش تو رِ کُندَه مَسُّ و حِیرون

یِه سَر بَزِن بوئِر دیمِه تِلارسَر بَوین هَف چُشمَه ای او رِ فِراوون  

اَمِه میگون چاهار فَصلِش قَشَنگَه تابِسّون و باهار، پاییز، زِمِسّون

جیر و جور و کیَه، سادات مَحَلِّش هَمِه جاش بونِه آدِم مَس و مَفتون    

روئَک و حاجی آباد تا کلیگون آهاری دره پِی تا بیهِ اوشون

راحَت آباد بَییر بوئِر اَمومَه پِشِم و روتَه و تا دَره زاگون    

هَر جا بوری قَشَنگ، اَمّا نَوونَه نَوونِه جان، کُلِه اَنگوشتِ میگون

سعید اَ دیرِ شِر دائِم خِدا رَ دِعا کُندَه نِگَهدار بوئِه میگون    

نِگَهدارِ زَن و مَرد و مَحَلِّش دِرازچال و زِگا و تا بِه هِیمون

اَز این وَر مَرشَک و جیردِه جوسونَک از اون وَر دی بوئِر تا بِه کَمَندون

پَسِ بَندِ بَییر بور تا قُلادوش آهِنگِرَک، خانیئَک تا هَمِلون   

سی چال و اسبِ چال و اِستَری چال خِدایی چَندی چال دارنِه میگون

سعید فهندژی سعدی

13/3/1400

آشنایانی که پر کشیدند

شهیدان

من اگر تمام شهدا را نشناسم
شما را خوب می شناسم
دوستان و همبازی ها و همکلاسی ها و همکاران و هم محلی ها
اگر از همه شهدا چشم پوشی کنم
وقت ملاقات با شما چه کار کنم
نمی دانم در آن سرا، زمین هایش هم برفی می شود تا با هم برف بازی کنیم
گلوله های برفی را به سمت هم پرتاب کنیم
آنقدر شور بازی داشته باشیم که سرما را حس نکنیم
نمی دانم در آن دیاری که شما از ما سبقت گرفتید و زود به آن وادی رهسپار شدید توپ هم هست
زمین بازی چطور؟
استخر شنا
قله هایی دارند تا کوهنوردی کنیم
کتابخانه ای هست تا مطالعه ای کنیم
سینمایی هست تا یک فیلمی نگاه کنیم
شنیدم بساط خورد و خوراکتان به وفور یافت می شود
شرابا طهورا
فواکه و انهار
خوش به حالتان
زود رفتید و زود رسیدید و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
ما را هم دریابید
از مرگ بستری زیاد خوشحال نیستم

با سعدی

هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست

پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست

در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم

چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست

شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست

صنع را آیینه‌ای باید که بر وی زنگ نیست

با زمانی دیگر انداز ای که پندم می‌دهی

کاین زمانم گوش بر چنگست و دل در چنگ نیست

گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار

بعد از آن نامت به رسوایی برآید ننگ نیست

سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای

صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست

گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش

دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست

ور به سنگ از صحبت خویشم برانی عاقبت

خود دلت بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست

سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد

از چه می‌ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست