مقدمه ای بر زبان مردم رودبارقصران و لواسانات طبری یا دری با نگرشی ویژه بر زبان میگونی
زبان طبری یکی از زبانهای بازمانده از زبانهای کهن پهلوی، سانسکریت ، که آن هم شاخه ای از خانواده زبانی "هند و اروپایی" است.هند و اروپایی به اقوامی اطلاق می شود که در روزگارانی بس کهن در نواحی واقع در جنوب سرزمین روسیه امروزی، در دشتها و استپهای میان جنوب سیبری، دریاچه آرال، شمال بحر خزر و شمال قفقاز می زیستند.تا هزاره سوم پیش از میلاد این اقوام در زایشگاه اولیه خود می زیسته و پس از آن زمان مهاجرت کرده و به هند و سرتاسر اروپا و آفریقا گسترش پیدا کرده اند.مروری بر ریشه یابی زبان فارسی طبری نشان می دهد که این تغییرات از کجا و در چند مرحله انجام گردید.همچنین گستردگی جغرافیای زبان را می توان تا حدودی لمس کرد.
اروپایی
هند و اروپایی » هندی کهن
آریایی قدیم(هند و ایرانی) »
ایرانی کهن » مادی، اوستایی، سکایی، فارسی باستان
ایرانی میانه » شمال غربی » زاندا، کردی، خزری، مرکزی
فارسی باستان » شرقی » هیتایی، آسی، سندی، خوارزمی، ختنی، پامیری، پشتو
غربی » فارسی میانه » لری » کوهساری، فارسی، بلوچی
در رابطه با زبان طبری دانشمندان غیر ایرانی همچون مگلونوف،خودزکو، درن ... به تخقیق پرداخته اند. اینها نشان از آن دارد که این زبان دارای اهمیت است. گروه مردها که دسته ای از آنها تبری، مازندرانی و رویانی باشند از پیش از سرازیر شدن آریاهای ایرانی به فلات ایران کنونی مانند بومیان دیگر این سرزمین فرهنگ و زبان جداگانه داشته و هر بخشی و دسته ای را گویش ویژه ای بوده است که از ریشه زبان مردی سرچشمه می گرفته و در همه جا یکسان و برابر بوده است مگر با اندک اختلاف و این دو گانگی را می توان ناشی از آمیزش با همسایگان دانست.چنان که امروزه نیز پس از گذشت هزاران سال مردم بخش شمال خاوری تبرستان بزرگ به شوی همسایه بودن با گرگان و ترکان و کومسی ها (سمنان، دامغان و بسطام) با گویش آنها که امروزه آن را " تاتی " خوانند و مردم شمال باختری به شوی همسایگی با گیلانیان و مردم ری ( دماوند، قصران، شمیرانی ها و لواسانی ها) با گویش آنان سخن رانند ولی مردم دور افتاده کهستانی با همان زبان و گویش باستانی خود گفتگو کنند که فهم آن برای مردم شهری و مردمان دیارهای دگر سنگین و دشوار است. تاریخ طبرستان- اردشیربزرگ –ص25
خداوند بزرگ را شاکر هستم که توفیق داده یک سالی را در استان مازندران شهرستان نوشهر (مزگا ) زندگی کنم .در این یک سال توانستم با افرادی نجیب ، مهربان و دانشمند آشنا شوم . غیر از دوستان سعی کردم به لحاظ رشته درسی خودم تحقیقاتی پیرامون دریای خزر ، پوشش گیاهی ، جاذبه های گردشگری و تفاوت زبانی میگون و مازندران انجام دهم . در رابطه با زبان باید بگویم : در آنجا وقتی من با مردم به زبان میگو نی صحبت می کردم ، هیچگاه پیش نیامد که به درستی جوابی بشنوم .بعضی ها فکر می کردند که می خواهم ادای آنها را در آورم .بعضی ها فکر می کردند می خواهم زبان مازندرانی یاد بگیرم .بعضی ها بدون هیچ عکس العملی با من به زبان فارسی صحبت میکردند .بعضی ها هم لهجه مرا به ترک ها شبیه می دانستند و از من سوال می کردند که شما ترک هستید . و بعضی ها هم نوع آهنگ و تولید صدای زیر و بم مرا با جوکی ها ( آهنگرها = کولی ها )برابر می دانستند .من هم از زبان آنها تنها چیز هایی را متوجه می شدم که در زبان میگونی بود .بقیه را به سر تکان دادن پرداخته و گهگاهی هم کلمات نا مفهوم را می پرسیدم . البته با همکاران و دوستان فرهنگی ام به زبان محلی صحبت می کردیم .آنها همه مواردی را که اشاره کردم می دانستند.جای هیچ شک و شبهه برای آنها نبود .اگر می خواستم خیلی جدی با آنها صحبت کنم و جواب دادن آنها برای من مهم بود ، به زبان فارسی صحبت می کردم ، تا آنها هم به زبان فارسی صحبت کرده تا مغز کلام را متوجه شوم .انگاری هیچکس در آنجا به واژه هایی که ما به کار می بریم آشنایی ندارند .وقتی می گفتم اهل رودبار قصران هستم ، نمی شناختند .وقتی می گفتم زبان ما با زبان فیروزکوه ،دماوند ،گچسر و شهرستانک شبیه است ، تازه متوجه می شدند کجا منزل داریم .این جای بسی تاسف است که رودبارقصران آنقدر آشنا نیست که حتی همسایگان هم کیش شمالی ما شناخت سطحی از آن داشته باشند .تقصیر این عمل بر می گردد به افرادی که گذشته در رودبارقصران زندگی می کردند . ..
بزرگان و ریش سفیدان ما که مدام در جنگ و جر و بحث داخلی بوده و هستند و کمتر به عوامل فرهنگی توجه داشتند .فرهنگیان و فرهیختگان دیار ما یا کم بودند و یا اینکه در باب شناخت رودبارقصران به جامعه کمتر تلاش شده است .در اینجا باید از همت دکتر کریمان و کتاب ارزشمند آن صمیمانه تقدیر و تشکر کرد . اگر همین کتاب هم نبود شاید وضع بدتر از این می شد .
اما فرزندان شمال به بزرگان خود ارج نهاده و در هر منبر و وعظی که به دست می آورند از آنها حمایت می کنند . بزرگان مازندران به خصوص نور و رویان و کجور کم نیستند . ازمیرزا آقاخان نوری ، همان فردی که با دستیاری مادر شاه نیرنگ به خرج داده و میرزا تقی خان امیر کبیرسرداراصلاحات دوران قجر را از صدارت عزل و درحمام فین کاشان به قتل رسانیده تا همین نوری هایی که در صدر و طبقات بالای اجتماع قرار گرفته و از آن به پایین هم تا شیخ فضل اله نوری و... همه اینها چه خوب وچه بد به نوعی ستارگان آسمان شمال را چشمک زده و خود نمایی می کنند .اما در میگون چه داریم ؟ هیچ ! ما اگر به تهران برویم و بگوییم اهل میگون هستیم ، اکثراً نمی شناسند .مگر کسانی که به میگون و یا یکی از روستا ها ی آن دیار برای خوش گذرانی رفته باشند .ذهن آنها را فقط آب و هوای خوب پر کرده است . در نوشهر وقتی از هر فردی اسم کوچکترین روستا را می پرسی ، می دانند .البته محیط نوشهر کوچکتر از تهران است. شاید اکثر افراد هم روستاییانی باشند که به شهر مها جرت کرده اند ، اما کوچکترین و دورترین روستا در شهرستان های نوشهر و چالوس در مقابل میگون و رودبارقصران نسبت به تهران تمثیل چندان بی موردی نیست .در همان زمان با یکی از دوستان سفری به روستای اویل در بخش کجور داشتیم .وقتی به اتفاق همراهم جناب آقای اباذر قمی که از اهالی همانجا هم بود ، به کوهنوردی پرداختیم ، روستاها از دور نمایان بود . آقای قمی با اشاره به یکی از روستا ها می گفت :آن روستا "کلیک : است .آقای دکتر محسنی نماینده مردم چالوس و نوشهر از آن روستا می باشد ، وهمینطور الی آخر ...اما رود بارقصران با آن عظمت و ویژگی ها که برترین آن همجوار با پایتخت است افراد و نخبه های کمتری پیدا می شود .در گذشته دو نفر بومی وقتی به تهران می رفتند خجالت می کشیدند به زبان محلی صحبت کنند . امروزه هم کما بیش همینگونه است .اما در مازندران اگر چه تقریبا فارسی صحبت کردن را افتخار می دانند ، و در گفتار و نوشتارها کمتر از زبان محلی استفاده می شود .شعر ها و آهنگها و داستانها و نمایشهاهم بیشتر برای همایشها و جشنواره ها استفاده می شود . مرض پشت پا زدن به آیینها وسنتها هم به نوعی در آنجا احساس می شود . اما با همه این احوال می توان در دریای واژه ها و آیین ها و... شیرجه زد و صیادی کرد .اگر در فامیلی افراد در آنجا دقت شود مشاهده می شود همچون :درزی ، سلیمانی ، شعبانی وجود دارند که از روستا های کجور می باشند . بعضی از آنها به تهران ، کرج ، گچسر ، نوشهر و چالوس مهاجرت کرده اند . به نظر من این فامیلی ها بی نسبت با مشابه آن در میگون و امامه نمی باشد .همچنین فامیلی ها یی با پیش وند "کیا " مثل کیا کجوری و کیا لاشکی وجود دارد که اینگونه پسوند ها و پیشوند ها را در میگون و شمشک و دربند سر داریم .مثل کیا شمشکی ، کیارستمی ، کیادربند سری و سالارکیا .
خوشحالم از اینکه دوستانی در فرهنگسرای میگون و به کمک شهرداری محل در ماهنا مه ای به نام قصران به تحقیق و نگارش در باب آداب و رسوم و فرهنگ و واژه های میگون کار می کنند . این کار به تنهایی سخت و فراگیر نخواهد شد .باید زمینه هایی را فراهم کرد تا این کار فراگیر و دامنه آن حدود طبرستان جنوبی و شمال ری ، تقریبا از فیروزکوه تا طالقان را در بر گیرد .امروزه بیشتر آداب و رسوم و سنتها و حتی نوع اشتغال ما به باد فراموشی سپرده شده است . وقتی در روستاهای البرز مرکزی همانند روستاهای گچسر ، یوش ، سیاه بیشه و بلده و.. گام بر می داری، میگون در 60 سال پیش را به یاد آدم می آورد .البته برای این کار نیاز به یک فکر دسته جمعی و علاقه مند می باشد .باید نیروهایی را در بخش های مختلف مورد شناسایی وکار قرار داد .این کار باید با مطالعه بیشتر و برنامه ریزی های کوتاه مدت و بلند مدت باشد تا شاهد تولید آن در زمان مشخص باشیم .کار در حیطه زبان میگون رسمیت نخواهد داشت . چون از خودش ریشه ای ندارد .نمی توانیم بگوییم این زبان و یا این فرهنگ در میگون شکل گرفت و منتشر شده است .باید آن را ریشه یابی و همه این محدوده جغرافیا یی را درک و مطالعه نمود .بین واژه های ما و مازندرانی ها تشابهات و اختلافات بسیاری وجود دارد . این اختلافها در لهجه ها هم مشاهده می شود .مثلا در طبری به گنجشک (میچکا ) و ما با لهجه میشکا می شناسیم و صحبت می کنیم .باید این اختلاف ریشه یابی شود .کدامیک درست است .البته باید بدانیم که آنهایی که به زبان مازندرانی صحبت می کنندواژه ها صحیح تر است . ولی چرا ما (چ ) را به (ش) تبدیل کرده ایم ؟علتش گذشت زمان بود ویا اشتباه در تلفظ بود . شاید هم عربها زودتر به رودبارقصران دست پیدا کرده وچون آنها "چ" نداشتند به "ش" تبدیل شد .و دلایل دیگر که به آنها باید رسیدگی شود .در بعضی از واژه ها ما جایگزین نداریم .مثل : مرغابی که در زبان طبری "اوسیکا "و ما به همان مرغابی قناعت کردیم .بعضی از واژه ها را به نوع دیگری تلفظ می کنیم .مثل : "عقاب " که در زبان طبری "واشه "و ما تنها "دال " را می شناسیم .در بسیاری از نامها یا واژه ای نداریم و یا نشنیده ایم .اگر به روستاهای مجاور سرکشی کنیم می توانیم واژه های مفقود شده نیاکانمان را دریابیم . وگرنه باید در بسیاری از لغات واژه ای نداشته باشیم .
گوناگونی گویش های زبان طبری از محلی به محل دیگر و از شهری به شهر و از روستایی به روستای دیگر وجود دارد. همین تفاوت گویش ها اصطلاحات و فرهنگهای مخصوص به خود داشته که با فرهنگهای محلات دیگر متفاوت است.نداشتن آشنایی اولیه با زبان طبری باعث می شود که دیگران آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند.گویش مردم رودبارقصران ولواسانات هم زیر مجموعه گویش و زبان طبری است که با اندک اختلافی در روستاها تقریبا نزدیک به یکدیگر می باشند. البته روستاهایی همچون فشم، رودک، اوشان و زردبند مقداری به فارسی دری نزدیک تر می باشد. سعی کردم به عنوان نمونه فرهنگ لغات میگون را جمع آوری کنم. این فرهنگ را با استفاده از دانسته های خودم و کتابهایی از جمله تاریخ زبان فارسی تالیف دکتر مهدی باقری و سایت های مختلف فرهنگ طبری استفاده کردم .
برای راهنمایی
برای هجایای صحیح حرف کشیده او از حروف لاتین(oo)و برای صدای کوتاه اُ ( o) و برای حرف ای (ee ) استفاده شده است.
در بعضی از کلمات در رودبارقصرانی (او) و در لواسانی (اُ) تلفظ می شود.مانند: یَخدوون و یَخدُن
در فرهنگ لهجه لواسانی و رودبار قصرانی اکثریت قریب به اتفاق هم آوا و کلمات مخصوصاً اسامی گیاهان و حیوانات به یک صورت ادا می شود. اما در بعضی از افعال اصوات و یا حروف با یکدیگر متفاوت است.
- در لهجه رودبار قصرانی" دِپاتَن" به معنای پاشیدن و در لواسانی "دِپاختَن" تلفظ می شود. در برخی افعال پیشوندها اختلاف دارد همانند:(بو) و(گر) که در کلمات "بَویئَن" و "گَردی یَن" کاملاً مشهود است. با توجه به اینکه عربها حرف (گ) نداشتند حدس زده می شود(گردی ین) اصالت خودش را بیشتر حفظ کرده است.
- در انتهای برخی افعال فرق بین لهجه رودبار قصرانی و لواسان در (ین) و (ئن) می باشد. مانند "بَویئَن" در رودبار قصرانی و "بَوی یَن" در گویش لواسانی.
- در بعضی جاها مصوت بلند (آ) به (او) و بعضاً تبدیل حرف آخر به یک حرف دیگر ختم شده است. در حقیقت" ب" در آخر بعضی از کلمات دو حرفه در گویش رودبارقصرانی و لواسانی تبدیل به (oo) می شود .مانند: (آب – او ) – (تب – تو ) – ( لب – لو ) البته در لهجه شیرازی هم دیده می شود.
- کلماتی که به ها غیر ملفوظ ختم می شوند کسره تبدیل به فتحه می گردد.مانند: (آینِه) که به (آینَه) تبدیل می شود.
- در مورد صرف افعال پیروی از دستور زبان رسمی معمول است وبا هم هرجا عادت زبانی رودباری ولواسانی ایجاب کرده ،صامت یا مصوتی - دگرگون شده است مانند: (بشکن – بِشکِن ) – (می خواهم - وینِمَه)
- ضمیرهای اشاره (این) و (آن) در گویش رودباری لواسانی به (اینَه)و(اونَه) وجمع آنها به (ایناهان) و (اوناهان) تغییرپیدا می کند.ضمایر مفعولی مرا (مِنَه ) ترا (تورَ ) مارا (اِمارَ)
" ها " در آخر کلمه بعد از الف در لهجه رودباری و لواسانی از تلفظ ساقط می شوند .مانند : (چاه – چا) – (روباه – روبا) – (شاه – شا ) – (ماه – ما )
- در تعدادی از کلمات که وسط آنها الف است موقع تلفظ "الف " به " واو " تبدیل می شود .مانند : (ارزان – ارزون ) – (تکان – تکون ) – (جان – جون )
برای نمونه:
رودبارقصرانی لواسانی فارسی
دِپاتَن دِپاختَن پاشیدن
بَویئَن گَردی یَن شدن
بَزوئَن بَزی یَن زدن
بَزوئَه بَزی یَه زده
بَویئَن گَردی یَن شدن
هِدائَن دایَن دادن
هِرِسّاندَن واستاندَن ایستاندن
هِرِسّائَن واستایَن ایستادن
پارِه کُردَن وَدَرُندَن دراندن و پاره کردن
هِراویئَن وشراووی یَن دور پیچ کردن با طناب و غیره
بیاردَن بیوردَن آوردن
هَدَر بوردَن هَدَر بَشایَن هدر رفتن