ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
جانباز شهید حاج محمّد سلیمان میگونی
شهید حاج محمد سلیمان میگونی فرزند شهید رمضانعلی در میگون متولد شد. پسر دایی مادرم بود. از بچّگی با اخلاق و رفتار و منش و مردانگی او آشنا بودم. مدام به دیدار فامیل و آشنایان می رفت. امکان نداشت مشکلی برای یکی از بستگان بوجود آید و او حضور نداشته باشد. در تمامی شادی و غمها حاضر، ناظر، همدرد و همسو بود. یادم هست یک شب مثل شیر غرّان در پشت بام ما حاضر شد. دور تا دور خانه ما را مورد بازدید قرار داد. طاقت نیاورد و درب خانهی ما را کوبید. بیدار شدیم و به سمت درب رفتیم. دیدم دایی پشت در ایستاده است. گفتیم دایی این وقت شب این جا چه میکنید؟ گفت: امامزاده بودم صدای جر و بحث و درگیری شنیدم، گفتم شاید از خانهی شما باشد، طاقت نیاورده و به این جا آمدم تا ببینم کسی با شما کاری نداشته باشد. اگر مشکلی برای ما بوجود میآمد، یا اگر میهمانی داشتیم و یا اگر ولیمه، عروسی و از این قبیل کارها، ایشان حضوری پر رنگ تر از همه داشتند. از ابتدای ورود مدعوین جلوی درب میایستاد و بر همهی کارها نظارت داشت و تا انتهای مجلس چیزی نمیخورد. وقتی میهمانان خداحافظی میکردند و میرفتند و تمامی ظرفها شسته میشد، با التماس بزرگان، مقداری غذا میخورد. هیچگاه پیش نیامد که حتّی برای یک بار از ایشان نامهربانی دیده باشیم. همیشه با لبخند با ما برخورد میکرد. وقتی به خانهاش وارد میشدیم، تا آخرین لحظه به ما محبّت میکرد. اخلاق، رفتار و منش وی همانند پدر شهیدش بود. پدرش در جنگ شهید نشده بود. سیل ویرانگری که سال 1333 در میگون جاری شد، خسارات جانی و مالی فراوانی را به میگون وارد ساخت. پدر ایشان مرحوم رمضان سلیمان میگونی، برای نجات تعدادی از افراد که در بستر رودخانه گرفتار شدند، وارد رودخانه شد. پس از این که افراد محاصره شده در آب را نجات میدهد، برای خروج خودش به درختی آویزان می شود و پس از چندی تلاش برای نجات جان خودش، بالاخره تسلیم امواج آب میشود و جان به جان آفرین تقدیم میکند. او به عنوان اولین کسی بود که نام شهید را بر روی مزار خود زینت داده بود.
جناب حاج محمّد سلیمان میگونی هم از این جرگه و از این اصل و نسب بود. انگاری این پدر و پسر از مردن تو رختخواب وحشت داشتند. او از سیلی خوردگان دوران آشوب قبل از انقلاب در دانشگاه تهران هم بود. بعد از انقلاب هم در تمامی صحنههای انقلاب حضوری پر رنگ داشت. با شروع جنگ تحمیلی به صفوف رزمندگان اسلام پیوست. بارها و بارها از ادارهی برق تهران که محل کار ایشان بود به جبهه اعزام گردید. تعداد اعزامهای وی به حدّی بود که بیشترین حضور داوطلبانه در جبهه را در بین رزمندگان محل داشت. در یکی از این حضورها در جبهه، گلولهای در کنارش منفجر شد و موج آن باعث میشود که ایشان مدّتها از این موج احساس ناراحتی میکرد. همین اثر موج تا آخر عمر نازنینش وی را آزار میداد. بالاخره در سال 1385 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. خداوند روح بزرگ ایشان را قرین رحمت قرار بدهد.
شهید کوروش گشتاسب میگونی فرزند حاج عظیم به سال 1338 در یک خانوادهی متدیّن و مذهبی چشم به جهان گشود. دوران تحصیلاتش را تا کلاس سوم دبیرستان در میگون گذراند. بعد از آن وارد هنرستان نظامی ارتش شد. شهید بزرگوار قبل از انقلاب هم انسانی وارسته، متدیّن و اهل نماز و مسجد بود. بعد از انقلاب با روحیهی معنوی و مثبتی که داشت به انقلابیون پیوست و در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد. بعد از انقلاب به استخدام ارتش درآمد. پس از گذراندن آموزشهای نظامی در رستههای مختلف، در هر جایی که ارتش نیاز داشت انجام وظیفه مینمود. با شروع جنگ تحمیلی چندین بار به جبهههای حق بر علیه باطل اعزام گردید و یکی از شجاع ترین نیروهای ارتش به حساب میآمد. چندین بار مجروح شد و دوباره به جبهه اعزام گردید. در سال 1365 در اثر بمباران شیمیایی مصدوم و از سوی پزشکان و فرماندهان نظامی از اعزام منع گردید؛ امّا با توجّه به نیازهای جبهه و روحیهی بالا و تخصصهای شهید که مورد نیاز جبهه بود، تا آخرین روز جنگ در جبهه حضور داشت. شهید کوروش گشتاسب میگونی بعد از بازنشستگی فعّالّیت فرهنگی و مذهبی خودش را در مسجد جامع میگون ادامه داد. چند سالی مخلصانه خادم افتخاری مسجد جامع میگون بود. علاوه بر بهسازی مسجد، فعّالیّت مذهبی هم داشت. ادعیههای مربوط به ماه مبارک رمضان را خوب قرائت میکرد. یکی از مدّاحانی بود که در هیئات سینه زنی و زنجیر زنی نوحه سرایی میکرد. ایشان بعد از چندین سال تحمّل وضعیّت جانبازیاش، بالاخره در سال 1390 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد
شهید جلیل حیدری نوری
شهید جلیل حیدری نوری در تاریخ یکم مرداد ماه سال 1350 در یک خانوادهی مومن و مذهبی میگونی دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در مدارس تهران در مناطق 8 و 4 گذراند. در سن 9 سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد. مرگ پدر مهربان و صمیمی، خانوادهی کوچک شهید جلیل حیدری نوری را بسیار غمگین و ناراحت میکند. دوران سختی را پشت سر میگذارند. جلیل حیدری نوری فردی بسیار مهربان و خوش برخورد بود. به بزرگترها احترام میگذاشت و با کوچکترها با محبّت برخورد میکرد. در سن 19 سالگی و در تاریخ 1/7/69 به خدمت مقدّس سربازی اعزام شد. همواره به مادر میگفت: انشاءالله سربازیم به اتمام میرسد. بعد از سربازی به کاری مشغول میشوم و برای جبران زحماتت به شما کمک خواهم کرد. مدّت 3 ماه در پادگان پیروزی سپاه تهران دورههای آموزشی را گذراند. بعد از آن به اصفهان رفت و قرار بود به مدّت 6 ماه در پادگان سپاه اصفهان مشغول خدمت شود. هنوز یک ماه از این اعزام نگذشته بود که در تاریخ 14/10/69 ساعت 3 بعد اظهر روز جمعه به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش را به تهران منتقل میکنند. بعد از تشییع باشکوه در بهشت زهرا به خاک میسپارند.
شهید غلامعلی شاهرخ آبادی
شهید غلامعلی شاهرخ آبادی فرزند کاظم به تاریخ 24/7/1339 در یک خانوادهی مومن و مذهبی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در همان محل تولد خودش به پایان رساند. در سال 1349 همراه با خانواده به میگون نقل مکان کرد. شهید از همان دوران نوجوانی دارای روحیه و اخلاق حسنه بود. برای والدین احترام فوق العادهای قائل میشد. از همان اوان جوانی بسیار زحمت کش و مسوولیّت پذیر بود. به همین دلیل دارای بدنی ورزیده و قوی بود. در فعّالیّتهای ورزشی نیز بسیار موفّق بود. در نوجوانی موفّق به دریافت جوایز و مدالهای ورزشی شده بود. در رشتههای اسکی، کشتی، ورزشهای رزمی و کوهنوردی فعّالیّت داشت. در همین زمان در مقطع دبیرستان در رشتهی ریاضی مشغول به تحصیل شد. به دلیل کمبود امکانات و از جمله برچیده شدن رشتهی ریاضی در منطقه، بالاجبار ترک تحصیل کرد، ولی این مسئله باعث نشد که از مطالعه دست بردارد.
شهید برای کسب درآمد به شغل آزاد پرداخت. بعد از مدّتی در سال 1362 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد و در لشکر 23 نیروهای مخصوص ارتش مشغول خدمت شد. پس از طی مراحل آموزشهای مختلف، به منطقهی غرب کشور اعزام شد. مدّت 8 ماه در این منطقه با جان و دل به خدمت اسلام و ایران اسلامی همّت گماشت. در آخرین روزهای قبل از شهادت موفّق به سرنگونی یک فروند هواپیمای عراقی شد. به همین دلیل از طرف مقامات مافوق خود مورد تشویق قرار گرفت. در آن زمان اطرافیان شاهد رشد و بالندگی معنوی و انسانی او بودند. از آنجا که روح بلند او در این عالم خاکی نمیگنجید، همواره در پی معشوق خویش بود. بالاخره در تاریخ 18/7/64 در منطقهی غرب و در پی کمین نیروهای مزدور کومله، ناجوانمردانه به شهادت رسید. جنازهی شهید پس از انتقال به میگون، در جوار مطهّر امامزاده سید میرسلیم (ع) به خاک سپرده شد.