ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
«مجلس روح الارواح»
جبرئیل:
خطاب من به شما ای گروه حورالعین
دهید زینت و زیور به صحن خُلد بَرین
که حکم حکم خداوندگار مافیهاست
دم ورود شهیدان دشت کرب و بلاست
خبر دهید به فردوس، چشم تو روشن
حسین به قعر تو امروز میکند مسکن
ز چشمهها همه شیر و عسل روان سازید
معطّرات به هر گوشهای بپردازید
بقیه در ادامه مطلب
به روی دست بگیرید با نشاط و سرور
طبقطبق ز جواهر و لمعهلمعة نور
حسین تشنهجگر سربریده میآید
علیّاکبر در خون تپیده میآید
حضرت محمد(ص):
بزرگوار خدایا ندانم این چه صداست
که از شنیدن او حالتم دگر نه بهجاست
صفا برای چه بگرفته روضة رضوان
در انتظار که باشند حوری غلمان
ندانم این چه نشان است اینکه در امروز
مگر که وعدة روز قیامت است امروز
نمونة بحر طویل حضرت عبا س مقابل شمر
ای ستم پیشه مردود جفاجو
ز چه اینقدر زنی لافِ گزاف و
بنمایی تو به من لشکر خود را
که گرت آمده لشکر ز ختا و ختن و
چین و ز ماچین و ارومیه و قسطنطنیه
مکّه و مصر و حلب و شام الی
سرحدِ بربر به حق قبر پیمبر
به حق خالق اکبر به حق پهلوی
بشکسته زهرای مطّهر
نه مرا خوف و هراسی است
اما تو بیا و بنشین و بشنو از
صفت لشکر شاهنشه خوبان
همه چون ماه درخشان
همه چون سرو خرامان
همه بر سر زده ابلق
همه از جان شده مطلق
که دهند جان به ره زادة زهرا
تو گویی،
ز حسین دست بدارم
که یزیدت ز تو خشنود شود
بر تو دهد اسب و سپاه و حشَم و مال فراوان
چه بگویم به صف حشر
جواب پدر و مادر او را
مگر از اکبر ناکام بودم بهتر و برتر
که شود کشته و من عیش نمایم صف دنیا
گر حسین اذن به من داد که عباس
تو خود دانی و این لشکر اعدا
چنان تیغ کشم از کمر و نعره کشم
از جگر و یاد کنم حیدر و چون
شیر نر از هم بِدرم لشکرت ای راندة عقبا
پس از آن مرکب همت به سوی شام برانم
پسر هند خطاکار لعین را ز سر تختِ شهی
بر زبر خاک مذلّت بکشانم
و مهارش کنم و در جلویش رخش سعادت بدوانم
و به صد خفّت و خواری
به پابوس حسین ابن علی ابن ابی طالب قاضی برسانم
همة خلق بدانند که این نوع دلیری
نبود در خور ابناء بشر
غیر ابوالفضل، که سقّای صغیران حسین است،
اما چه کنم، شیعیان گنهکارند
چشم امید بر حسین دارند
ز جنّ و انس چو مأوا به نشأتین آرند، همه غرق گناهند
یک حسین دارند.
برو ای زاده خنّاس، مزن لاف به عباس
اثری نیست اگر لاف زنی حال الی روز جزا را!
عباس [ لحن خواندن عوض م یشود.]
ایا شمر ملعون بی اعتقاد
تویی در صف ظلم ام الفساد
که هیهات کردی عجب فکر خام
برو صید دیگر در آور به دام
تو خواهی مرا ای سگ نشأتین
کنی دور از آستان حسین
برادر کجا ای لعین دنی
کند با برادر ز کین دشمنی؟
برادر نی ام من ورا چاکرم
غلام و نگهبان و فرمان برم
حسین، ای لعین ز خالق بری!
به جز من ندارد کس دیگری
اگر بود صد جان به پیکر مرا
نمودم یکایک به راهش فدا
اگر داشتم رخصت کارزار
تنت می فکندم به دار البوار
روم این زمان همچو جان در برش
چو پروانه گردم به دور سرش
نمونة بحر طویل حضرت عبا س مقابل شمر
بی مروت تا به کی بیهوده می گویی به کارم
وقت آن آمد که من دست یداللّهی برآرم
برکشم تیغ از نیام و حمله آرم بر اعادی
بر زمین خون عدو ریزم دمار ازتان برآرم
برق جانسوز اعادی خنجر فولادگونم
شعلة خرمن، شرارانداز دشمن ذوالفقارم
خویش را توصیف کردی بشنو اکنون از صفاتم
جمله را از اول و آخر برایت برشمارم
شهرتم ماه بنی هاشم بود عباس نامم
زادة ام البنین و پور شیر کردگارم
از شجاعت و ز صلابت شهرة آفاق هستم
نسل اژدر در غضنفر فر علی را یادگارم
از علی بابم رسیده بر من این ارث و شجاعت
پهلوی دشمن بدرد خنجر زرین نگارم
رعدآسا برق وش تیغ دو پیکر بین به دستم
سد اسکندر بود این قوت بازو که دارم
آفتابم ماه تابم کوکب سیار و ثابت
روشنی بخش کواکب زهره باشد پرده دارم
گاه عرشم گاه فرشم از ثَری تا بر ثریا
لوح و کرسی و سماوات و قلم پرگار وارم
از حسین ابن علی صاحب به هفده منصبم
هم دبیر و منشی و مستوفی آن شهریارم
هم علمدارم سپه دارم امیر فوج لشگر
آخرین منصب بدان سقای طفلان صغارم
تشنگی رمز است بر کشتی نشینان به طوفان
ساحل دریا و حافظ بر صغار و هم کبارم
با چنین وصفی که بشنیدی ایا شمر ستمگر
در حضور شاه مظلومان چه عبد خاکسارم
خدمت سلطان دین یعنی حسین فرزند زهرا
زر خریدم نوکرم عبدم غلامم جان نثارم
کی توان زین مکر و افسون ها مرا از راه بردن
گمشو ای ملعون حذر بنما ز تیغ آبدارم
[ کلا هخود را از سر بر م یدارد.]
من نه عباسم نه اینجا کربلا باشد ولیکن
مقصدم اندر بکاء شافع روزشمارم
نمونة بحر طویل شمر مقابل حضرت عباس
شمر
شه شیر اوژن و لشکرشکن و صف شکن عباس
ایا پیشرو ناس، تو را چرخ به کریاس
در این نیمه شب ای ماه برون آی ز خرگاه
کمین بندة درگاه، نشستم به سر راه
کنم حضرتت آگاه، که شها
بر تو منم خویش بر احوال تو سوزد جگرم ریش
بیندیش از این فرقه لامذهب بدکیش
که آیند متوالی ز پس و پیش
و الاّ ز توام نیست مرا خوفی و تشویش
ابوالفضل، هنوزم تو جوانی
گل گلزار جهانی، تو منه داغ جوانی به دل اهل قبیله
منما دل تو رضا خواهر زارت
به اسیری رود و خلق به نظّاره
روندش به سر کوچه و بازار
چه رومی و چه تاتار
چه شد ننگ، چه شد عار
ز حسین دست تو بردار
کنون رو به یزید آر
که اگر جانب ما آمدی ای میر دلاور
همه گوییم سلامت
همه گردیم غلامت
بزنیم طبل برایت
بزنیم سکّه به نامت
تو شوی بر همة لشکر ما سرور و سالار
اما اگر عرض مرا گوش ندادی و سر از
بیعت فرزند معاویه بپیچی، فردا،
چو شد از مشرق امید نمایان رخ خورشید
شود کشته علی اکبر و هم قاسم و هم عون
دگر اصغر بی شیر، تو هم بی سر و بی دست
بیاُفتی به دلِ خاک شود جسم تو
صد چاک رود خیمه و خرگاه
به تاراج که به ارواح معاویه به حق پسر هندِ خطاکار
کشم تیغ شرربار کنم قطع ز کین سلسلة آل علی را
نمونة بحر طویل شمر مقابل حضرت عباس
نمونة بحر طویل شمر مقابل حضرت عباس
من که در بزمت غلامم
در سرایت جان نثارم
حلقه اندر گوش دارم
چاکرت ای شهریارم
حکم دارم از یزید و هست فرمان از عبیدم
در سپه میرم دلیرم در یلی اسفندیارم
پور زالم، رستمم افراسیاب کامکارم
وای از آندم که آرم رخش خود را زیر زینم
داد از آن ساعت که پا در حلقة مرکب گذارم
گر بیارم اسب خود را سوی میدان و
بیارم من به جولان، نی گذارم
یک نفر از جنگجو در کارزارم
معبدم دیرم صلیبم راهبم پاپم کشیشم
عامر عثمان کتاب و پردل آهن حصارم
گاه رعدم گاه برقم گاه آهن گاه خاکم
گاه آتش چون شرارم
گاه تندم گاه کُندم
گاه ترشم گاه شورم گاه تلخ و گاه شیرین
همچو قندم گاه همچون زهرمارم
این صفت هایی که گفتم تو شنیدی، باز بشنو
چند صفت های دیگر دارم یکایک را به نزدت برشمارم.
علم من را کس ندارد زیرا این گردون عالم
هفتصد و هفتاد کس اندر حضورم درس خوانده
علم هفتاد و دو کس را منشی و هم کامکارم
تو گمان کردی که من بقالی از شهر دمشقم
یا که خرازی فروش هندوچین و زنگبارم
دین محضی گر تو ای عباس من بی دین محضم
گر تو هستی رکن ایمان من چو کفر آشکارم
رتبه ات را نیز دانم هرچه گویم بیش از آنی
لیک من شمر شریرم خرمن دین را شرارم.
من نه شمرم، شبیه آن لعینم
ذاکر شاه شهیدم، یا حسین باشد شعارم
من همینم بس که بیزارم از آن ملعون کافر
در حضور شاه دین من خاکسارم
نسخه تعزیه (زره پوشی شمردر مجلس حر)
شب است و شاهد مقصود چون عنقای زرین پر
گرفته اوج بر موج سپهر گنبد اخضر
شده خیل کواکب بزم ساز چرخ بازیگر
حدیث نار من یهدی شنو از مرد آهنگر
هزاران لعن حق بادا به شمر شوم بد اختر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
*******
غلاما آی در پیشم که می خواهم زره پوشم
چو قلزم در تلاطم خون غیرت می زند جوشم
که چشم از مصطفی و مرتضی یکبارگی پوشم
گذشتم از شفاعات نبی در عرصه محشر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
******
زبغض آل پیغمبر به دل پیچیده ام دودی
که خواهم تن بیارایم در این خفتان نمرودی
زره بر تن نمایم اینزمان از مال داوودی
روم یا جان و سر بازم در این ره یا بیارم سر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
**********
کمر را تنگ باید بست از بهر سریر جان
اگر خواهم کنم خدمت بر اولاد ابو سفیان
اگر چه دانم این بخت بد و این جهل بی پایان
به گردابم بخواهد برد این کشتی بی لنگر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
*********
زنم اندر کمر من از جفا این خنجر خونریز
همچو کج کج چون ابروی دلآرایان شوخ انگیز
مریزا دست استادی که صیقل داد و کردت تیز
به چنگم رستم آسا گر فتد در روز رستاخیز
بدرم پهلوی سهراب و سر برگیرم از نوذر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
**********
همین شمشیر باشد در صف هیجا مددکارم
ببندم بر کمر تا در صف میدان به کار آرم
غزالان حریم مصطفی را من به دام آرزم
که در جنت بلرزد پیکر زهرا و پیغمبر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
*********
عرقچین کیانوشی بود میراث گرشاسب
نهم خود کیومرثی به تارک همچو لهراسب
روم بر درگه شاهی که جبریلش بدی حاجب
روم یا جان و سر بازم در این ره یا بیارم سر
بزن طبال بر طبل و دمی بر شمر دون بنگر
********
کجا شد رستم آن یکه تاز چرخ تا بیند
شمر پوشیده زره چون گنبد اخضر
به پیش آرید ایندم مرکب زرین لجام من
بزن طبال تا گرد سوار اسب کوه پیکر
*********
اینزمان پا به رکاب آورم انشاالله
رخش همت به شتاب آورم انشاالله
سر فرزند شهنشاه امم را به دمشق
زینت بزم شراب آورم انشاالله
در بر پور معاویه حریم شه دین
از رخ افکنده نقاب آورم انشاالله
موبه مو آنچه کنم ظلم بر اولاد علی
شرح اورا به کتاب آورم انشاالله
با سلام
انشا الله با زحماتی که ایشان برای انقلاب اسلامی کشید خداوند در آخرت جایگاه مناسبی برای ایشان در نظر بگیرد التماس دعای خیر