ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
آری آن روزها که عین بادمجان بم در کنارتان وول می خوردم، شما را برادر صدا می زدم و امروز ، آری امروز که حدود سی سال از آن دوران می گذرد من پیر شده ام و شما همچنان جوان مانده اید و من ازدواج کرده ام، و من بچه دار شده ام، و شما در سنین بچه های من می مانید. باید شما را فرزندانم صدا بزنم. آری ای خوش قامتان با غیرت. ای مردان بی ادعا و ای ساکتان پر هیاهو. امروز که به سان امواج روی دوش مردان و زنان در حرکتید، بگویید در کجا، در کدام زمین آرام می گیرید. تمام ایران سرای شماست. دلم به حال شما نمی سوزد، تنها به حال مادرتان زار و زار می گریم که چگونه این همه سال دوری شما را تحمل! نه باور کرده است. برای شما اشک نمی ریزم! در کنارتان یک سرو گردن بالاتر ایستاده ام و شجاعت و رشادت و شهامت و شهادت شما را که می بینم، احساس غرور می کنم. به وجد می آیم و به هر کس که می رسم تبریک می گویم.