شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(موقعیت جغرافیایی)

موقعیت جغرافیایی

میگون در دامنه رشته کوههای البرز در شمال شرقی تهران و در بخش رودبارقصران با طول 30/51 تا 25/51 و عرض 36 تا 56/35 درجه ( 35 درجه و 57 دقیقه و 12.4 ثانیه عرض جغرافیایی و در 51 درجه و 29 دقیقه و 24.8 ثانیه طول جغرافیایی)قرار دارد. از شمال به روستای جیرود، از جنوب به فشم، از شرق به روته و از غرب به کوههای آهار محدود است.

ارتفاع از سطح دریا

میگون در ارتفاع 2131 متر از سطح دریا قرار دارد که بلند ترین نقطه ارتفاعی سی چال با 3357 (3719) متر و پست ترین در قسمت جنوبی رودخانه میگون (پیلت) با 2000 متر است.

میگون در تقسیمات جغرافیایی شمیرانات و رودبارقصران

نام شهرستان: شمیرانات

نام بخش: رودبارقصران

مرکز بخش: فشم

مراکز شهری: اوشان، فشم، میگون

نام دهستان: رودبارقصران

مرکز دهستان: اوشان، فشم، میگون

آبادیهای زیرمجموعه: زردبند، رودک، کلوگان، حاجی آباد، اوشان، ایگل، باغگل، آهار، شکرآب فشم، امامه بالا، امامه پایین، راحت آباد، آبنیک، روته، زایگان، گرمابدر، لالان، میگون، جیرود، درود، دربندسر، شمشک بالا، شمشک پایین

موقعیت طبیعی

 میگون بافت کوهستانی دارد و در دره ای واقع شده که دور تا دور آن را کوههایی با ارتفاع 2500 تا 3500 متر احاطه نموده است. بیشتر خانه ها و باغات در شیبهای بین 10 تا 60 درجه قرار دارد. به علت شیب کوهستان، زمینها را نمی توان از وسایلی همچون تراکتور و تجهیزات مدرن برای کشاورزی استفاده کرد.

تیپ روستا

در حاشیه رودخانه ای که از شمال به طرف جنوب در وسط آبادی امتداد دارد، تیپ قدیمی و سنتی میگون

متمرکز، اما در حاشیه روستا افراد سرمایه دار بومی و بیشتر غیر بومی ویلاهایی را بصورت پراکنده و بینابین بنا نموده اند.

نقشه حومه تهران

نقشه زیر بخشی از مجموعه نقشه‌های دایره جغرافیایی ارتش است که در سال ۱۳۱۵ از تهران و حومه ترسیم شد. آقای غلامرضا سحاب آن را به وبلاگ http://nimrouz.com دادند تا کپی تهیه شود. من هم از این وبلاگ برداشت و قبلاً هم از این نقشه در آزمایشگاه گروه جغرافیا دانشگاه تهران استفاده کردم. در آن زمان از این نقشه توانستم به کمک اساتید محترم، حوضه آبریز میگون را بدست آورده و دِبی رودخانه میگون را محاسبه کنم. در این نقشه بخشی از قصران و شمیرانات (میگون در شمال شرق، لونیز در شمال غرب، مبارک‌آباد در جنوب شرق، و کن در جنوب غرب) را در بر می‌گیرد. وضعیت باغات و روستاهای این حوزه در نقشه بخوبی قابل تشخیص است. از جمله آنها می‌توان به شهرستانک، آهار، ایگل، امامزاده داوود، قله توچال، پس قلعه، سولقان، کن، حصارک، ونک، اوین، درکه، ولنجک، محمودیه، سعدآباد، جعفرآباد، دربند، تجریش، امامزاده قاسم، چالهرز، زرگنده، قلهک، ضرابخانه، دروس، رستم آباد (تقاطع کامرانیه و صدر)، چیزر (چیذز)، قیطریه، جماران، دزآشوب (دزاشیب)، منظریه، اقدسیه، آجودانیه، اختیاریه، لویزان، سلطنت آباد (چهارراه پاسداران)، و مبارک آباد (شمال میدان هروی) اشاره کرد.

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون (مقدمه و فهرست مطالب)

مقدمه

زادگاه من روستا شهری در دل البرز مرکزی است. روستایی در قعر دره ای با کوههای ثابت و استوار که دور تا دور آن را چون نگینی در بر گرفته اند. آنجا که چشمه های جوشان و آبهای روان و خروشانش، زلالی و پاکی را به طبیعتش هدیه و در میان چهچهه ی مرغان بی قرار، بانگ اذان مسجدش روحها را نوازش می دهد. روستایی که فصلهایش چهار بهشتی را می ماند که هر کدام نوید بخش بهشت دیگریست. آری آنجائیکه مردمان ساده و بی ریا، دور از هیاهوهای شهری، با قامتی چون کوه استوار، هر صبح و شام دست از تلاش بر نمی دارند تا آبادیشان را همچنان آباد به آیندگان بسپارند. می دانم که از لحاظ موقعیت شهری و روستایی "اوشان، فشم، میگون" هر سه در مجموع یک شهر و دارای شهرداری است؛ اما میگون چون به تنهایی شهر نامیده نمی شود، از این رو بیشتر به روستا شهری بودن آن می پردازم.  اکثر ویژگیهایی که در تعریف یک روستاشهر به آن پرداخته می شود در سیمای میگون وجود دارد. روستا شهر به شهری گفته می شود که هنوز بطور کامل از بافت روستایی خودش خارج نشده باشد. مثلاً شهری با خیابانها و کوچه های آسفالت، تردد وسایل نقلیه مدرن، اما الاغ و گاو و گوسفند هم در معابر تردد می کنند. هم نانوایی صنعتی و هم نان به صورت سنتی پخت می گردد و الی آخر. امید است در این چند صفحه که نشانگر علاقه  به زادگاهم است بتواند بیانگر سیمای این خطه از سرزمین کشور پهناور ایران عزیز باشد. برای آگاهی خوانندگان محترم به عرض می رسانم، چون این تحقیق در تاریخ 12/10/75 تهیه شد، بیشتر اطلاعات هم برای همان تاریخ ثبت شده است.             

 سعید فهندژی سعدی پائیز 89 

فهرست مطالب 

 عنوان

صفحه

مقدمه

طبیعی

موقعیت جغرافیایی: ارتفاع از سطح دریا، میگون در تقسیمات جغرافیایی شمیران و رودبارقصران

موقعیت طبیعی:  تیپ روستا، زمین شناسی، نقشه حومه تهران

تاریخی: میگون با تمدن مستند به قدمتی فراتر از 2700 سال نگاهی به رودبارقصران در آیینه تاریخ

وجه تسمیه

راهها و ارتباطات: راههای ورودی قدیم و جدید رودبار قصران جاده تهران شمشک,  راههای موجود  خدمات جاده ای, راههای داخلی میگون نکته آخر

وسایل حمل و نقل: سواری, مینی بوس, اتوبوس

اسامی محلات میگون

ناهمواریها: مهمترین کوههای معروف میگون،  اسامی برخی از باغات و مزارع

پوشش گیاهی و جانوری: گیاهان، جانوران

منابع آب: رودها، چشمه ها،  قنات، آب آشامیدنی، سیل

قرق

ویژگیها ی اقلیمی: آب و هوا، دما، رطوبت نسبی،

خاک: خاک منطقه رودبارقصران،  قابلیت اراضی و خاک

خشکسالی: خسارت برف و ریزش بهمن

زمین شناسی: چگونگی تشکیل لایه های رسوبی، زون البرز، چینه شناسی، کانی زایی، سازند سلطانیه کامبرین، سازند باروت کامبرین، سازند زاگون (کامبرین زاگون)،سازند لالون، کوارتزیت کامبرین، سازند میلا، سازند جیرود، سازند درود، سازند روته، سازند شمشک، سازند آبنیک،کرتاسه بالایی، سازند فجن (فاجان)، نهشته های عضو شیل تهتانی سازند کرج، نهشته های پلیتی خیلی نرم ارزشیل آسارا، سازند قرمز بالایی، سنگ شناسی آذرین منطقه البرز، آندزیت، دوسریت، و... سینیت، زمین ساخت البرز، نگاهی دیگر به تکتونیک محدوده البرز، گسله وارونه آهار، ویژگیهای محدوده کوچکتر توچال، ویژگیهای محدوده کوچکتر میگون، نقش گسله شمال تهران در تکوین حوضه های رسوبی البرز مرکزی و ایران در محدوده تهران، نگاهی به تکتونیک البرز با تمرکز بر دماوند، زمین شناسی اقتصادی محدوده تهران، کانیهای غیر فلزی، سنگ گچ، سنگهای ساختمانی،  سیلیس، زمین شناسی اقتصادی ناحیه شرق تهران، زمین شناسی اقتصادی ناحیه دماوند، زغال سنگ، حوضه زغالدار البرز، معدن زغال سنگ زیرآب

تکتونیک (گسل): گسلهای عمده در کشور و تهران، شدت زلزله احتمالی تهران در سه گسل، سقف عامل ویراین در زلزله

انسانی

ساختار جمعیتی: میانگین نفرات در خانوار شهر (اوشان فشم میگون)، طی سالهای 35 تا 75 - ، سنین جمعیتی، حرکات جمعیتی، نژاد و طوایف،

ساختار اقتصادی و اداری

ساختار اداری, اقتصادی و اجتماعی تا پیش از اصلاحات ارضی و پس از آن: اصلاحات ارضی, انقلاب اسلامی

مروری بر اشتغالات گذشته: چاربیداری، کشاورزی، آسیابانی، دامداری، باغداری، خدمات، تعداد نیروهای اشتغال در بخشهای مختلف،

اشکال گوناگون مالکیت: املاک خالصه دولتی, (53) املاک موقوفه, عمده مالکی, خرده مالکی, مالکیت مشاعی, صاحبان نسق, صورت سربنه بالا محل از زمینهای ویاچال و استرچال,  نظامهای بهره برداری از زمین, شرکت تعاونی روستایی

امکانات

مساحت و امکانات خصوصی و عمومی: بهداشت، تاسیسات شهری, آب لوله کشی, (56) روشنایی, حمام, بانک, جایگاه شعبه نفت, قهوه خانه, دلاکی، مهمانخانه, کشتارگاه

مذهبی

مساجد بناها و برنامه های مذهبی، مسجد جامع، پایگاه مقاومت بسیج ثارالله، بسیج کانون قدرت، دفاع و امنیت جامعه، فرماندهان سپاه شمیرانات در رودبارقصران، مسجد باب الحوائج،  مسجد امام حسن عسکری (ع), مساجد کوچک، مسجد حضرت علی اصغر(ع)، مسجد زین العابدین (ع)، مسجد خاتون، مسجد المهدی (عج)، پیشنهادات، 

تکیه میگون: عزاداری در میگون، غذای حسینیه، علم و کتل و پرچم، عزاداری، سینه زنی،  زنجیر زنی، تعزیه در میگون، وسایل حرارتی و بهداشتی حسینیه، نگهداری و حفاظت از حسینیه، پیشنهادات، (موزه شهدا، کانون قرآن، کلاسهای آموزش مداحی و تعزیه و نمایشهای آئینی ملی و مذهبی)، 

قبرستانها و بقعه متبرک امامزاده سید میر سلیم (ع)

فرهنگی، ورزشی

سابقه فرهنگی: مدارس،  معلمان، تحصیلات و آموزشگاهها، تاسیسات آموزشگاهی، 

 نوروز در گذشته های میگون

ورزش و سرگرمی بچه های محل: مرغنه وازی، دچه بپر، توپکال، (98) ترنه وازی، الک و دولک، بازی شاه و وزیر، علی میگه زو، قایم باشک، لو وازیک، دوز وازی

غذاها: نان، آهیلو، ترش او، گورس پلا، دمپخت ها ( استمبلی، ترش تمبختک،  سبزی کوهی پلو، دمپخت لئیج، والک پولو، تلپه پولو) ترش خورش، فسنجان، اشکنه، قارچ، آش ها ( آش جو، جوکلایی، آش ماست، آش گوجه سبز)، غذاهای حاضری

کلمه میگون در شعر شعرا: فردوسی،  حافظ، مولوی، نظامی، سنایی، ناصر خسرو، خاقانی، انوری، اوحدی، خواجوی کرمانی، عراقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی، فروغی بسطامی، قاآنی، عرفی شیرازی، رضی الدین آرتیمانی، فریدون مشیری

گردشگری: مذهبی، تاریخی،  تفریحی، ورزشی، امامزاده سید میرسلیم (ع)، دره و غار هملون، موقعیت جغرافیایی غار هملون، وضعیت زمین شناسی غارها، نحوه تشکیل اینگونه غارها، غارهای هملون، غار شماره یک، غار شماره دو، غار شماره سه،  قلعه استوار، قلعه کیقباد، خانه تاریخی اقای هومن، قصر کیهان، هفت چشمه، قلعه باغ، هفت چنار، آبشار،  هتل میگون، قلادوش، کوه آبک، دیوار یخی هملون

زبان و گویش: پیشگفتار،  مقدمه، راهنمای فرهنگ واژه های میگونی،(145) فرهنگ لغات میگونی،

شهدا

شهدا: شرح ماجرا بر سر مزار شهدا،  شعر میگون سیل زده،

انقلاب و شهدا:  قصه انقلاب در میگون (1)، ، قصه انقلاب در میگون(2)، شهید احمد رجبی اولین شهید میگون، شهید علیرضا کربلایی علیخانی شهید جانباز عباس حبیب الله رودباری، شهید عباس قربانی، شهید حمید رضا ایوب میگونی، با چشمان پاک پشت پرچین شهدا سرک بکشیم، شهدای میگون به ترتیب تاریخ شهادت، نمودار شهدای رودبار قصران، شهدای میگون در تقویم هشت سال دفاع مقدس،  اشعار مربوط به سنگ قبور برخی از شهدای میگون،

مصاحبه

مصاحبه با عمو اسحق در باره سفر به خارج

خاطرات جبهه

خاطرات من و سربازی و جبهه: دوران آموزشی،  پادگان جی،  اندیمشک و دزفول،  حرکت به سمت مهران،  عقب نشینی به سمت دهلران،  عقب نشینی از دهلران به سمت ارتفاعات مورموری، آبدانان و دره شهر،  تغییر مواضع، آتشبارهای ایزایی، جلوگیری از پیشروی دشمن، جمع آوری استعدادهای خودی برای نبرد، اتمام سربازی در جبهه، بدون یک گام پیشروی،

خاطرات جبهه از میگون تا دوکوهه، دشت عباس، مهران و گیلان غرب

خاطرات جبهه از میگون تا سد دز، جفیر، جزیره مجنون و عملیات خیبر

اعزام از طرف آموزش و پرورش منطقه یک تهران

افرادی که به نوعی در میگون و یا در توسعه میگون نقش داشته اند

بزرگان و کدخدایان قبل از انقلاب: نایب سالارکیا، حاج آقا کیارستمی، کدخدا صفر کیا شمشکی، کدخدا چراغعلی کیا شمشکی، مهندس فخرایی، آقا بزرگ رضایی، حاج آقا بزرگ میر اسماعیلی، کدخدا رضا علی ایوبی، کدخدا مظفر الهوردی، کدخدا رجبعلی، حاج ملک سلیمانی، حاج زین العابدین سالارکیا، حاج علی مومن کیارستمی، حاج عظیم گشتاسب میگونی، حاج رضا قلی سلیمانی،

همه افراد اینها نیستند

دلم برای میگون تنگ شده است

منابع

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون وجه تسمیه

 

وجه تسمیه میگون

 

"میگون . }م َ / م ِ { (ص مرکب ) به رنگ می، سرخ همچون شراب. که چون شراب سرخ باشد. آن چه رنگ شراب دارد :

نه نه می نگیرم که میگون سرشکم  / که خود زین می کم بها می گریزم  "خاقانی "

هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست  / از خلوتم به خانه خمار می کشی  "حافظ "

     میگون . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه ی شهرستان تهران، واقع در 25 هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسه ی شمشک به تهران، هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است. این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و آب آن از رودخانه شمشک تامین می شود. دارای راه شوسه و قلمستان و باغ های زیبا و میوه های گوناگون است. غلات و ارزن و عسل آن شهرت دارد. مزرعه ی هملون جزء این قصبه است و امامزاده ای دارد.

(منبع: از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

     میگونی. [ م َ /م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به میگون. متمایل به سرخی  بزرگ چشم و اندر آن میگونی. (التفهیم ص 381)."

(منبع: لغت نامه دهخدا)

" آبادی هایی که نام آن ها را از لفظ ماد مشتق دانسته اند و تا کنون بر جای مانده است:

 

      کلمه ماد را تا یک قرن پس از انقراض دولت ماد به جای پارس یه کار برده اند، و نام بسیاری از اماکن، بر طبق تحقیق اهل فن، از این کلمه اشتقاق یافته است. مرحوم احمد کسروی را در کتاب " نام های شهرها و دیه های ایران" در این زمینه بحثی است که تتمیم فائدت را در ذیل نقل می افتد. " مادوان و ماروان و میوان و میغان و مایان و ماهان و ماران و مایین و مارین و ماروا. مادوان را استخری نام جایی در پارس می نگارد که در برخی نسخ ها به جای آن "ماروان" است. میوان جایی در بیرون قوچان، و میقان جایی در نزدیکی تهران و میغان دیهی از بیرون دامغان است. مایان نام سه دیه یکی در آذربایگان و دیگری در خراسان و سومی در دامغان می باشد. ماهان هم سه دیه در فیروز کوه و کرمان و تارم زنگان است. ماران و مایین دو جا در فارس و مارین به نوشته ی حمدالله مستوفی جایی در بیرون قزوین بوده و ماروا دو دیبه، یکی در بیرون زنگان، و دیگری در بیرون همدان است." (میقان: این دیه تقریباً در 45 کیلومتری شمال تهران است و در نوشته های عهد قاجاریان آن را میگان می نوشته اند. امروزه میگون مشهور است و از نقاط خوش آب و هوا و ییلاقی طهران است.) "

(منبع: ری باستان. 1345دکتر حسین کریمان. تهران. ص 47)

     "در فصل نامه های تاریخ قصران گاهی نام میگون را "میگان" و "مُغگان" ذکر کرده اند. از جمله در کتاب قصران نوشته دکتر کریمان صفحه ی 231 درباره یکی از دلایل ارتباط مغان روحانیون زرتشتی به دماوند و قصران گویا وجود آبادی قدیمی مُغانک در دماوند و میگان "میگون" مغگان و نظایر این ها تواند بود.

     برخی اعتقاد دارند که میگون همان گونه که از اسمش هویداست، "مانند می" است. برخی به وجود گل هایی به همین اسم در محل اعتقاد دارند. برخی هم می گویند که زنان به علت سرمای شدید زمستان گونه هایشان سرخ می گردید و به همین دلیل نام میگون نهاده شد. برخی هم به رنگ سرخ و رُسی خاک اشاره دارند. اگرچه همه این نظرات قابل بررسی است، اما همان تعریفی که در این قسمت و در بخش تاریخی بدان اشاره شد سهل الفهم تر است. مغ همان روحانیت که بعدها "غ" تبدیل به "ی" گردید و گان هم جایگاه است که در ترکیب به معنای جایگاه روحانیون ماد بوده است. به هر ترتیب با آن چه از کتاب های تاریخی و مورخین به دست می آید این محل در گذشته میقان، میغان، مغگان و در ادامه میکان و  میگان و در حال حاضر میگون نامیده می شود.

مقدمه ای بر زبان مردم رودبارقصران و لواسانات طبری یا دری با نگرش

مقدمه ای بر زبان مردم رودبارقصران و لواسانات طبری یا دری با نگرشی ویژه بر زبان میگونی  

زبان طبری یکی از زبانهای بازمانده از زبانهای کهن پهلوی، سانسکریت ، که آن هم شاخه ای از خانواده زبانی "هند و اروپایی" است.هند و اروپایی به اقوامی اطلاق می شود که در روزگارانی بس کهن در نواحی واقع در جنوب سرزمین روسیه امروزی، در دشتها و استپهای میان جنوب سیبری، دریاچه آرال، شمال بحر خزر و شمال قفقاز می زیستند.تا هزاره سوم پیش از میلاد این اقوام در زایشگاه اولیه خود می زیسته و پس از آن زمان مهاجرت کرده و به هند و سرتاسر اروپا و آفریقا گسترش پیدا کرده اند.مروری بر ریشه یابی زبان فارسی طبری نشان می دهد که این تغییرات از کجا و در چند مرحله انجام گردید.همچنین گستردگی جغرافیای زبان را می توان تا حدودی لمس کرد.

                    اروپایی

هند و اروپایی »                                  هندی کهن

                  آریایی قدیم(هند و ایرانی) »                   

                                                    ایرانی کهن » مادی، اوستایی، سکایی، فارسی باستان

                      ایرانی میانه »  شمال غربی » زاندا، کردی، خزری، مرکزی           

فارسی باستان »   شرقی » هیتایی، آسی، سندی، خوارزمی، ختنی، پامیری، پشتو

                      غربی » فارسی میانه » لری » کوهساری، فارسی، بلوچی

در رابطه با زبان طبری دانشمندان غیر ایرانی همچون مگلونوف،خودزکو، درن ... به تخقیق پرداخته اند. اینها نشان از آن دارد که این زبان دارای اهمیت است. گروه مردها که دسته ای از آنها تبری، مازندرانی و رویانی باشند از پیش از سرازیر شدن آریاهای ایرانی به فلات ایران کنونی مانند بومیان دیگر این سرزمین فرهنگ و زبان جداگانه داشته و هر بخشی و دسته ای را گویش ویژه ای بوده است که از ریشه زبان مردی سرچشمه می گرفته و در همه جا یکسان و برابر بوده است مگر با اندک اختلاف و این دو گانگی را می توان ناشی از آمیزش با همسایگان دانست.چنان که امروزه نیز پس از گذشت هزاران سال مردم بخش شمال خاوری تبرستان بزرگ به شوی همسایه بودن با گرگان و ترکان و کومسی ها (سمنان، دامغان و بسطام) با گویش آنها که امروزه آن را " تاتی " خوانند و مردم شمال باختری به شوی همسایگی با گیلانیان و مردم ری ( دماوند، قصران، شمیرانی ها و لواسانی ها) با گویش آنان سخن رانند ولی مردم دور افتاده کهستانی با همان زبان و گویش باستانی خود گفتگو کنند که فهم آن برای مردم شهری و مردمان دیارهای دگر سنگین و دشوار است.      تاریخ طبرستان- اردشیربزرگ –ص25

خداوند بزرگ را شاکر هستم که توفیق داده  یک سالی را در استان مازندران شهرستان نوشهر (مزگا ) زندگی کنم .در این یک سال توانستم با افرادی  نجیب ، مهربان و دانشمند آشنا شوم . غیر از دوستان سعی کردم به لحاظ رشته درسی خودم تحقیقاتی پیرامون دریای خزر ، پوشش گیاهی ، جاذبه های گردشگری و تفاوت زبانی میگون و مازندران انجام دهم . در رابطه با زبان باید بگویم  : در آنجا وقتی من با مردم به زبان میگو نی صحبت می کردم ، هیچگاه پیش نیامد که به درستی جوابی بشنوم .بعضی ها فکر می کردند که می خواهم ادای آنها را در آورم .بعضی ها فکر می کردند می خواهم زبان مازندرانی یاد بگیرم .بعضی ها بدون هیچ عکس العملی با من به زبان فارسی صحبت میکردند .بعضی ها هم لهجه مرا به ترک ها شبیه می دانستند و از من سوال می کردند که شما ترک هستید . و بعضی ها هم نوع آهنگ و تولید صدای زیر و بم مرا با جوکی ها ( آهنگرها = کولی ها )برابر می دانستند .من هم از زبان آنها تنها چیز هایی را متوجه می شدم که در زبان میگونی بود .بقیه را به سر تکان دادن پرداخته و گهگاهی هم کلمات نا مفهوم را می پرسیدم . البته با همکاران و دوستان فرهنگی ام به زبان محلی صحبت می کردیم .آنها همه مواردی را که اشاره کردم می دانستند.جای هیچ شک و شبهه برای آنها نبود .اگر می خواستم خیلی جدی با آنها صحبت کنم و جواب دادن آنها برای من مهم بود ، به زبان فارسی صحبت می کردم ، تا آنها هم به زبان فارسی صحبت کرده تا مغز کلام را متوجه شوم .انگاری هیچکس در آنجا به واژه هایی که ما به کار می بریم آشنایی ندارند .وقتی می گفتم اهل رودبار قصران هستم ، نمی شناختند .وقتی می گفتم زبان ما با زبان فیروزکوه ،دماوند ،گچسر و شهرستانک شبیه است ، تازه متوجه می شدند کجا منزل داریم .این جای بسی تاسف است که رودبارقصران آنقدر آشنا نیست که حتی همسایگان هم کیش شمالی ما شناخت سطحی از آن داشته باشند .تقصیر این عمل بر می گردد به افرادی که  گذشته در رودبارقصران زندگی می کردند . .. 

بزرگان و ریش سفیدان ما که مدام در جنگ و جر و بحث داخلی بوده و هستند و کمتر به عوامل فرهنگی توجه داشتند .فرهنگیان و فرهیختگان دیار ما یا کم بودند و یا اینکه در باب شناخت رودبارقصران به جامعه کمتر تلاش شده است .در اینجا باید از همت دکتر کریمان و کتاب ارزشمند آن صمیمانه تقدیر و تشکر کرد . اگر همین کتاب هم نبود شاید وضع بدتر از این می شد .

اما فرزندان شمال به بزرگان خود ارج نهاده و در هر منبر و وعظی که به دست می آورند از آنها حمایت می کنند . بزرگان مازندران به خصوص نور و رویان و کجور کم نیستند .  ازمیرزا آقاخان نوری ، همان فردی که با دستیاری مادر شاه  نیرنگ به خرج داده و میرزا تقی خان امیر کبیرسرداراصلاحات دوران قجر را از صدارت عزل و درحمام فین کاشان به قتل رسانیده  تا همین نوری هایی که در صدر و طبقات بالای اجتماع قرار گرفته و از آن به پایین هم تا شیخ فضل اله نوری و...  همه اینها چه خوب وچه بد به نوعی ستارگان آسمان شمال را چشمک زده و خود نمایی می کنند .اما در میگون چه داریم  ؟ هیچ ! ما اگر به تهران برویم و بگوییم اهل میگون هستیم  ، اکثراً نمی شناسند .مگر کسانی که به میگون و یا یکی از روستا ها ی آن دیار برای خوش گذرانی رفته باشند .ذهن آنها را فقط آب و هوای خوب پر کرده است . در نوشهر وقتی از هر فردی اسم کوچکترین روستا را می پرسی ، می دانند .البته محیط نوشهر کوچکتر از تهران است. شاید اکثر افراد هم روستاییانی باشند که به شهر مها جرت کرده اند ، اما کوچکترین و دورترین روستا در شهرستان های  نوشهر و چالوس در مقابل میگون و رودبارقصران نسبت به تهران تمثیل چندان بی موردی نیست .در همان زمان با یکی از دوستان سفری به روستای اویل در بخش کجور داشتیم .وقتی به اتفاق همراهم جناب آقای اباذر قمی که از اهالی همانجا هم بود ، به کوهنوردی پرداختیم ، روستاها از دور نمایان بود . آقای قمی با اشاره به یکی از روستا ها می گفت :آن روستا "کلیک : است .آقای دکتر محسنی نماینده مردم چالوس و نوشهر از آن روستا می باشد ، وهمینطور الی آخر ...اما رود بارقصران با آن عظمت و ویژگی ها که برترین آن همجوار با پایتخت است افراد و نخبه های کمتری پیدا می شود .در گذشته دو نفر بومی وقتی به تهران می رفتند خجالت می کشیدند به زبان محلی صحبت کنند . امروزه هم کما بیش همینگونه است .اما در مازندران اگر چه تقریبا فارسی صحبت کردن را افتخار می دانند ، و در گفتار و نوشتارها کمتر از زبان محلی استفاده می شود .شعر ها و آهنگها و داستانها و نمایشهاهم بیشتر برای همایشها و جشنواره ها استفاده می شود . مرض پشت پا زدن به آیینها وسنتها هم به نوعی در آنجا احساس می شود .  اما با همه این احوال می توان در دریای واژه ها و آیین ها و... شیرجه زد و صیادی کرد .اگر در فامیلی افراد در آنجا دقت شود مشاهده می شود همچون  :درزی ،  سلیمانی ، شعبانی وجود دارند که از روستا های کجور می باشند . بعضی از آنها به تهران ، کرج ، گچسر ، نوشهر و چالوس مهاجرت کرده اند . به نظر من این فامیلی ها بی نسبت با مشابه آن در میگون و امامه نمی باشد .همچنین فامیلی ها یی با پیش وند  "کیا  " مثل کیا کجوری و کیا لاشکی وجود دارد که اینگونه پسوند ها و پیشوند ها را در میگون و شمشک و دربند سر داریم .مثل کیا شمشکی ، کیارستمی ، کیادربند سری و سالارکیا . 

خوشحالم از اینکه دوستانی در فرهنگسرای میگون و به کمک شهرداری محل در ماهنا مه ای به نام قصران به تحقیق و نگارش در باب آداب و رسوم و فرهنگ و واژه های میگون کار می کنند . این کار به تنهایی سخت و فراگیر نخواهد شد .باید زمینه هایی را فراهم کرد تا این کار فراگیر و دامنه آن حدود طبرستان جنوبی و شمال ری ، تقریبا از فیروزکوه تا طالقان را در بر گیرد .امروزه بیشتر آداب و رسوم و سنتها و حتی نوع اشتغال ما به باد فراموشی سپرده شده است . وقتی در روستاهای البرز مرکزی همانند روستاهای گچسر ، یوش ، سیاه بیشه و بلده و.. گام بر می داری، میگون در 60 سال پیش را به یاد آدم می آورد .البته برای این کار نیاز به یک فکر دسته جمعی و علاقه مند می باشد .باید نیروهایی را در بخش های مختلف مورد شناسایی وکار قرار داد .این کار باید با مطالعه بیشتر و برنامه ریزی های کوتاه مدت و بلند مدت باشد تا شاهد تولید آن در زمان مشخص باشیم .کار در حیطه زبان میگون رسمیت نخواهد داشت . چون از خودش ریشه ای ندارد .نمی توانیم بگوییم این زبان و یا این فرهنگ در میگون شکل گرفت و منتشر شده است .باید آن را ریشه یابی و همه این محدوده جغرافیا یی را درک و مطالعه نمود .بین واژه های ما و مازندرانی ها تشابهات و اختلافات بسیاری وجود دارد . این اختلافها در لهجه ها هم مشاهده می شود .مثلا در طبری به گنجشک (میچکا ) و ما با لهجه میشکا می شناسیم و صحبت می کنیم .باید این اختلاف ریشه یابی شود .کدامیک درست است .البته باید بدانیم که آنهایی که به زبان مازندرانی صحبت می کنندواژه ها صحیح تر است . ولی چرا ما (چ ) را به (ش) تبدیل کرده ایم ؟علتش گذشت زمان بود ویا اشتباه در تلفظ بود . شاید هم عربها زودتر به رودبارقصران دست پیدا کرده وچون آنها "چ" نداشتند به "ش" تبدیل شد .و دلایل دیگر که به آنها باید رسیدگی شود .در بعضی از واژه ها ما جایگزین نداریم .مثل : مرغابی که در زبان طبری "اوسیکا "و ما به همان مرغابی قناعت کردیم .بعضی از واژه ها را به نوع دیگری تلفظ می کنیم .مثل : "عقاب " که در زبان طبری "واشه "و ما تنها "دال " را می شناسیم .در بسیاری از نامها یا واژه ای نداریم و یا نشنیده ایم .اگر به روستاهای مجاور سرکشی کنیم می توانیم واژه های مفقود شده نیاکانمان را دریابیم . وگرنه باید در بسیاری از لغات واژه ای نداشته باشیم .

 گوناگونی گویش های زبان طبری از محلی به محل دیگر و از شهری به شهر و از روستایی به روستای دیگر وجود دارد. همین تفاوت گویش ها اصطلاحات و فرهنگهای مخصوص به خود داشته که با فرهنگهای محلات دیگر متفاوت است.نداشتن آشنایی اولیه با زبان طبری باعث می شود که دیگران آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند.گویش مردم رودبارقصران ولواسانات هم زیر مجموعه گویش و زبان طبری است که با اندک اختلافی در روستاها تقریبا نزدیک به یکدیگر می باشند. البته روستاهایی همچون فشم، رودک، اوشان و زردبند مقداری به فارسی دری نزدیک تر می باشد. سعی کردم به عنوان نمونه فرهنگ لغات میگون را جمع آوری کنم. این فرهنگ  را با استفاده از دانسته های خودم و کتابهایی از جمله تاریخ زبان فارسی تالیف دکتر مهدی باقری و سایت های مختلف فرهنگ طبری استفاده کردم .             

برای راهنمایی

برای هجایای صحیح حرف کشیده او از حروف لاتین(oo)و برای صدای کوتاه  اُ ( o)  و برای حرف ای (ee )  استفاده شده است.

در بعضی از کلمات در رودبارقصرانی (او) و در لواسانی (اُ) تلفظ می شود.مانند: یَخدوون و یَخدُن

در فرهنگ لهجه لواسانی و رودبار قصرانی اکثریت قریب به اتفاق هم آوا و کلمات مخصوصاً اسامی گیاهان و حیوانات  به یک صورت ادا می شود. اما در بعضی از افعال اصوات و یا حروف با یکدیگر متفاوت است.

- در لهجه رودبار قصرانی" دِپاتَن" به معنای پاشیدن و در لواسانی "دِپاختَن" تلفظ می شود. در برخی افعال پیشوندها اختلاف دارد همانند:(بو) و(گر) که در کلمات "بَویئَن" و "گَردی یَن" کاملاً مشهود است. با توجه به اینکه عربها حرف (گ) نداشتند حدس زده می شود(گردی ین) اصالت خودش را بیشتر حفظ کرده است.

- در انتهای برخی افعال فرق بین لهجه رودبار قصرانی و لواسان در (ین) و (ئن) می باشد. مانند "بَویئَن" در رودبار قصرانی و "بَوی یَن" در گویش لواسانی.

- در بعضی جاها مصوت بلند (آ) به (او) و بعضاً تبدیل حرف آخر به یک حرف دیگر ختم شده است. در حقیقت" ب" در آخر بعضی از کلمات دو حرفه در گویش رودبارقصرانی و لواسانی تبدیل به (oo) می شود .مانند: (آب – او ) – (تب – تو ) – ( لب – لو ) البته در لهجه شیرازی هم دیده می شود.

- کلماتی که به ها غیر ملفوظ ختم می شوند کسره تبدیل به فتحه می گردد.مانند: (آینِه) که به (آینَه) تبدیل می شود.

- در مورد صرف افعال پیروی از دستور زبان رسمی معمول است وبا هم هرجا عادت زبانی رودباری ولواسانی ایجاب کرده ،صامت یا مصوتی - دگرگون شده است مانند: (بشکن – بِشکِن ) – (می خواهم - وینِمَه)

- ضمیرهای اشاره (این) و (آن) در گویش رودباری لواسانی به (اینَه)و(اونَه) وجمع آنها به (ایناهان) و (اوناهان) تغییرپیدا می کند.ضمایر مفعولی مرا (مِنَه ) ترا (تورَ ) مارا (اِمارَ)

" ها " در آخر کلمه بعد از الف در لهجه رودباری و لواسانی از تلفظ ساقط می شوند .مانند : (چاه – چا) – (روباه – روبا) – (شاه – شا ) – (ماه – ما )

- در تعدادی از کلمات که وسط آنها الف است موقع تلفظ  "الف " به " واو " تبدیل می شود .مانند : (ارزان – ارزون ) – (تکان – تکون ) – (جان – جون )

برای نمونه:

رودبارقصرانی             لواسانی                  فارسی

دِپاتَن                         دِپاختَن                   پاشیدن

بَویئَن                        گَردی یَن                 شدن

بَزوئَن                       بَزی یَن                    زدن

بَزوئَه                        بَزی یَه                    زده

بَویئَن                        گَردی یَن                 شدن

هِدائَن                       دایَن                       دادن

هِرِسّاندَن                  واستاندَن                  ایستاندن

هِرِسّائَن                    واستایَن                   ایستادن

پارِه کُردَن                 وَدَرُندَن                   دراندن و پاره کردن

هِراویئَن                   وشراووی یَن             دور پیچ کردن با طناب و غیره

بیاردَن                     بیوردَن                   آوردن

هَدَر بوردَن               هَدَر بَشایَن                هدر رفتن