ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اربعین هم از راه رسید و به امیدم رسیدم ، حسین جانم.
فکر نمی کردم جا پای جابر بزارم بیایم کربلاتو ببینم، حسین جانم.
در سایه سار زینب بشینم و از دور نگاهی به کاروان بکنم، حسین جانم،
شور و عشق عاشقان را ببینم چگونه سر از پا نمی شناسند. حسین جانم.
گرمی آفتاب و بدی راه و خار مغیلان را به جان بخرند و به دیدار تو آیند. حسین جانم.
عاشقی دیده ام بچه قنداقی آورده در راه
پیرمردی و پای لنگ و عصا در دست می دویده
پیرزنی تنها با کوله باری از راه می رسیده
فکر نمی کردم اینچنین صحنه هایی ببینم، حسین جانم
هیچی از پذیرایی کمبود نداشتیم
از آب و نان و برنجها و شربت
از چای و حلوا و خرمای پر شهد
ریخت و پاش و زمین شد یکسر زباله
فکر آن بودم که زینب چگونه این همه راه را دویده
این ره پر فراز و نشیب را با آن همه مصائب طی کرده