دیروز جوایز مربوط به جشنواره فیلم های فجر در مراسمی اهدا شد. این مراسم مرا واداشت تا درباره روند هنر و نمایش در میگون، آنچه در ذهن من می گذرد، به رشته تحریر بیاورم.
روند هنر و نمایش در میگون: میگون از دیرباز نسبت به نوعی از هنر و نمایش سابقه دارد. گذشته از یک سری خوانندگان قدیمی که به نوعی منسوب به میگون بودند. افرادی هم بودند که به صورت انفرادی با سازهای بادی هنر آفرینی میکردند. از جملهی این افراد، میتوان به آقای عزیز بختیاری نام برد. ایشان در مجالس عروسی، در مواقع شادی و غیره ساز مینواختند. برخی از افراد میگونی هم صداهای خوبی داشتند. اگرچه به صورت حرفهای و علمی صداهایشان را تقویّت نکردند، امّا هرجایی که پیش میآمد، آوازخوانی میکردند. در حین کار، در مجالس عروسی و در چوپانی و غیره. صداهای آقایان ناصر سالارکیا، صدراله سلیمانی (سیف اله)، صدراله کیارستمی و ... را میتوان نام برد. در عروسیها افرادی از زن و مرد نوعی رقص بومی انجام میدادند. بعدها که رادیو، گرام و تلوزیون وارد شد، رقص (سِما) و آوازها هم تقلیدی شد. چاوشخوانی و چاوشخوانان هم یک نوع هنری داشتند که چاوشخوانی را در میگون زنده نگاه داشتند. از جملهی این افراد میتوان به برادران محمدی: حاج علی آقا، حاج درویش و حاج حمزه اشاره کرد. گوشهای ما پر است از لالاییهای مادرانهای که هنگام شب برای ما خوانده میشد. برخی از افراد باسواد در خانههایشان کتابهای هزار و یک شب، امیر ارسلان نامدار، شاهنامه، بوستان و گلستان داشتند و در شب نشینیهای زمستانه با آب و تاب میخواندند. برخی هم علارغم بی سوادی، افرادی بودند که در بیان قصهها، داستانها (آسِنی)، مخاطب را میخکوب میکردند. علاوه بر افراد بومی مطربانی هم برای مجالس عروسی دعوت میشدند که نوعی خوانندگی و نوازندگی زنده و روحوضی اجرا میکردند. گذشته از همهی اینها، تعزیه اگر چه مادر موسیقی و نمایش مذهبی است و میگویند بیشتر دستگاههای موسیقی ایرانی هم از تعزیه الگوبرداری شد؛ میتوان گفت میگون در این زمینه هم سابقهی زیادی دارد. مردانی که مجالس تعزیه را سینه به سینه از آباء و اجدادی خودشان فرا گرفتند و در حسینیهی میگون اجرا میکردند، پیشکسوتان نمایش زندهی مذهبی میگون هستند.
همانگونه که قبلاً بیان شد، قبل از انقلاب ایجاد مدارس به سبک کلاسیک و تاسیس کتابخانهی قدیمی میگون تاثیر زیادی در مطالعه و کتابخوانی بچّههای میگون گذاشته بود. رفت و آمد به تهران و دیدن سینماها، تئاترها، کتاب فروشیها، و غیره، ورود تلوزیون به میگون، روزنامههای کیهان و مجلّات ورزشی و فرهنگی که توسط برادران حیدری و همچنین روزنامهی اطلاعات که در ابتدا توسط آقایان مطلب رجبی و سید رضوان میرمحمدی تهیّه و توذیع میشد، از جمله مواردی بود که توانست سطح مطالعه و فرهنگ و هنر مردم میگون را افزایش بدهد.
اولین باری که وارد صحنهی نمایشی شدم، اواسط دههی 40 بود. یادم هست در مراسم ششم یا نهم آبان، که هر ساله جشن میگرفتند، تعدادی از دانشآموزن دبیرستان خواجهنصیر طوسی میگون اقدام به تمرین تئاتر میکردند. در قسمت جنوبی ایستگاه میگون که بعدها از آن فضا برای سالن ورزشی پینگ پنک، فوتبال دستی و بیلیارد استفاده میشد، سکّویی برای سن درست کردند و میز و صندلی مدرسه را برای تماشاچیان به آنجا انتقال دادند. پنجرهها را با پارچههایی پوشش دادند تا فضای داخلی آن تاریک بشود. قسمت سن را هم با لامپهایی روشن کرده بودند تا بینندگان در آن تاریکی به طور واضح صحنههای مربوط به نمایش را ببینند. البته این کار در آن زمان برای بچّههای میگون قابل توجّه بود. نمایشی با نام بندهای گسسته که نویسندهی آن مشخص نیست، ولی کارگردانی آن بر عهدهی دبیری به نام حسین مصائبی بود که در دو پرده اجرا شد. پردهی اول مربوط به زندگی خانخانی و در پردهی دوم تشکیل خانهیانصاف را به نمایش گذاشته بودند.
در این نمایش آقایان: محمود کاظمی (در نقش پیرمرد)، عبداله لواسانی، جمشید الهوردی، قنبر سالارکیا، جلال میراسماعیلی، عبدالعلی پناهی، سیداحمد سیدعلیروته، غلامعلی کیارستمی و سهراب خاناحمدی (در نقش اصلی سپاهی دانش) و ... بازی کردند. این نمایش چند روز ادامه داشت. گروههای دانشآموزان به صف از مدرسه به سالن نمایش میآمدند و روی صندلیها مینشستند. بعد از پر شدن سالن، چراغها را خاموش میکردند و نمایش اجرا میشد. صحنهای از نمایش که یکی از بازیگران ران مرغی را گاز میزد و با ولع میبلعید، به خاطرم مانده است.
البته قبل از این نمایش، نمایشهای دیگری هم توسط دانشآموزان دبیرستان همان زمان اجرا شده بود. از جمله نمایش ابومسلم خراسانی که نویسندهی آن مشخص نیست و به کارگردانی آقای یزدانی و با بازی آقایان: نجات سالارکیا، رضا قنبری (در نقش ابومسلم)، علی کیارستمی (ذبیح) و سعید ایوبی (در نقش منصور) که در محوطهی دبیرستان خواجه نصیرطوسی اجرا شد.
اگرچه هرساله نمایش تعزیه در حسینیهی میگون اجرا میشد، همچنین در برخی از عروسیها مطربان نمایشهای روحوضی هم اجرا میکردند و چند روزی از تابستان، نمایش عروسکی روحوضی در میگون نو هم اجرا میشد. امّا این اولین دیدن نمایش زنده و وارد شدن به سالن تاریکخانهی نمایشی من بود.
وقتی وارد اول دبیرستان شدم، دبیری داشتیم که زنگهای انشاء با جدیّت و علاقهی زیادی کار میکرد. در یکی از زنگهای انشاء به ما میگفت: برای نوشتن انشاء باید از تخیّلات درونی خودتان استفاده کنید. در همان لحظه یکی از بچّههای مو بور و چشم زاغ میگونی که در خارج از مدرسه ایستاده بود، مورد توجّه ما و دبیر انشاء قرار گرفت. همین مورد سوژهی مناسبی شد تا دبیر ارجمند، فی البداهه جملاتی زیبا و پی در پی از قیافه، رنگ مو و صورت آن فرد برای ما بگوید. همین درس عملی، انگیزهای برای برخی از دانشآموزان مستعد شعر و شاعری شد. برخی از افراد از جمله: آقایان: سیّدابوالقاسم میرمحمدی و علیپناه محمدی با انشاهایی که مینوشتند مورد توجّه دبیر مربوطه و همکلاسیها قرار گرفتند. همین دانشآموزان با فعّالیّتهای جدّی و مطالعات عمیق، نوشتار خودشان را ارتقاء دادند. استاد حکیم رابط که روزگاری افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، توانست انگیزهی این جوانان را بیشتر کند. همین آقایان سومین گروههایی بودند که نمایش تئاتر را در مدرسه ادامه دادند. در سال 1353نمایشی به نام جرقّهی عشتق با نویسندگی جناب سید داوود میرمحمدی و کارگردانی سید ابوالقاسم میرمحمدی اجرا شود. برخی از دیالگها و صحنههای نمایش توسط کارگردان و برخی از عوامل اجرایی تغییراتی داده شد. این نمایش با بازیگری آقایان: علیپناه محمدی، سیدرضوان میرمحمدی، سیدمحمد میرمحمدی، جواد رجبی، امیر میرمحمد حسینی، هوشنگ عباسی و سید عیسی میراسماعیلی(در نقش زن) اجرا شد.
در سال 1354 همین نمایشنامه مجدداً اجرا میشود که نقش زنِ آن را دختری به نام پروین سلطانی از دبیرستان دخترانه اجرا میکند.
گاهی در منازل شخصی هم نمایشهایی اجرا میشد و با ضبط صوت صداها ضبط میشد. برخی از این صداها هنوز در بایگانی شخصی ماندگار است.
در سال 1361نمایشنامهی ابوذر با همکاری آقایان نادر رفعت و سیدابوالقاسم میرمحمدی در مدرسه اجرا شد. بازیگران این نمایش عبارت بودند از: همایون گشتاسبمیگونی (در نقش ابوذر)، حسن غضنفری (در نقش عثمان)، سید عبداله میرمحمدعلی رودکی (در نقش عمّار یاسر)، علی قنبری (در نقش کعب الاحبار)، رمضانی (در نقش معاویه و موذّن)، مرتضایی (در نقش عمرو عاص)، فرهاد کیارستمی (در نقش کاتب)، سیدمحمود و سیدامید میرمحمدی (در نقش غلام)
در سال 1361 نمایشنامهی کمدی نماز صدّام با نویسندگی و کارگردانی سید داوود میرمحمدی اجرا شد. همچنین شعر کمدی سیدداوود میرمحمدی با موضوع گفتگوی فرح و اشرف پهلوی هم توسط دانش آموزان قرائت و اجرا شد.
در سال 1362 نمایش ابوذر با تغییرات نقش اول، مجدداً اجرا شد. در این نمایش بازیگران عبارت بودند از: فرهاد کیارستمی (در نقش اول ابوذر)، یعقوب سلیمانی (در نقش عمّار یاسر)، علیرضا کسایی (در نقش مقداد)، چراغعلی ایوبی (در نقش عباس عموی پیامبر)، غلامرضا سلیمانی (در نقش کعب الاحبار)، کمال کیارستمی (در نقشعبداله بن جعفر)، نادر سالارکیا(در نقش عثمان)، رضا کربلاییمحمدی (در نقش سعد ابن ابی وقّاص)، داوود ایوبی (در نقش معاویه)، قاسم عالی (در نقش مروان)، محمود الهوردی (در نقش کاتب)، صمد کیارستمی و کیومرث کربلایی محمدی (در نقش غلام)
علاوه بر نمایش و تئاتر، گروه سرود هم فعّال شده بود. از اولین سرودهایی که بیشتر در مراسم شهدا و دههی فجر اجرا میشد، انتخاب اشعار، سرپرستی و مربیگری آن با جناب سیدداوود میرمحمدی بود. اعضای گروه اولیهی سرود عبارت بودند از: محمود الهوردی (تک خوان)، محمد گشتاسبی، احد سالارکیا، صمد سالارکیا، شهیدبهروز گشتاسبی، محمد محمدیشاهرخآبادی، کیومرث خلیلیان، بهرام سالارکیا، شهید امیر کربلایی محمدی، امیر هوشنگ کیارستمی، شهید رامین (علی اکبر) رجبی نیا، سید بهاء میراسماعیلی
اواخر سال 1362 به عنوان مربی امور تربیتی وارد جرگهی آموزش و پرورش شدم. رشتهی شغلیام ایجاب میکرد، برای جشنهای دههی فجر برنامههای غیر درسی هم داشته باشم. در اوقات فراغت با بچّههای مدارس رودبارقصران و همچنین بسیج پایگاه ثارالله میگون نمایشهایی تمرین میکردیم و در جشنهای 22 بهمن و غیره اجرا میشد. بیشتر اجراها از نمایشنامههای کوتاه و با موضوع تاریخی و اسلامی همچون میثم تمّار و غیره بود. بعدها برای شادی دانشآموزان، نمایشهای کمدی هم اجرا میشد. در بخش نمایشِ این سالها میتوان از آقایان: مجید شمسالدینی و محمدابراهیم شمسالدینی به عنوان برگزار کنندگان و آقای عبدالعلی پناهی به عنوان گریمور نمایشهای دههی فجر در سالهای 60 و 70 نام برد. غیر از نمایش، سرودهایی هم با دانشآموزان تمرین میکردیم. این سرودها بیشتر تقلیدی و برای شهدا و انقلاب اجرا میشد. همین موارد باعث میشد تا نوجوانان و جوانان استعدادهای هنری خودشان را شکوفا کنند.
در زمینهی تک خوانی گروه سرود میتوان از زنده یاد محمود الهوردی و سیّدمرتضی میراسماعیلی نام برد. این افراد همراه با گروه کر و همچنین به صورت تکخوانی اقدام به خواندن سرود میکردند. به جرئت میتوان گفت زنده یاد محمود الهوردی یکی از کم نظیرترین چهرههای ماندگار فرهنگی میگون و بلکه رودبارقصران بود. در ابتدای امر که وارد جرگهی بسیج و سپاه شد، توانست با عکاسی مراسم راهپیمایی، نماز جمعه، روز قدس، مراسم تشییع شهدای میگون و رودبارقصران را ضبط و ثبت نماید. با دستگاههایی که سپاه منطقه تهیّه کرده بود، اقدام به بزرگ کردن تصاویر شهدای منطقه نمود. علاقه او به خطّاطی و نقاشی موجب شد تا در کلاسهای مربوطه شرکت نماید و خودش را تا سطح ممتاز ارتقاء بدهد.
سید مرتضی (عادل) میراسماعیلی هم صدای بسیار جذّابی داشت. تک خوانیهای کر و همچنین تک خوانی انفرادی به صورت آواز تقلیدی اجرا میکرد که مورد توجه و تشویق حضّار قرار می گرفت. در یکی از این سال ها برای اجرای سرودی به مراسمی در هتل میگون (گرزه طول) دعوت شده بودیم. یکی از معاونان وزارت خانه ای جزء مدعوین بود که از اجرای بسیار زیبای سرود لذّت برد و هزینهی تحصیلی یک سال بچه ها از جله سید مرتضی را به عنوان هدیه تقبّل کرد.
در برخی از موارد، داستانهای کوتاهی از ترکیب تعزیه و تئاتر دفاع مقدس هم تمرین میکردیم و در مراسم مختلف اجرا میشد. یک بار هم در مراسم کمیتهی امداد رودبارقصران در اوشان نمایشنامهای اجرا کردیم که مورد توجه مسوولان قرار گرفت. آقایان سعید ؟ و رضا کربلاییمحمدی هنرنمایی کرده بودند.
همین موارد ادامه داشت تا این که از طرف آموزش و پرورش، جشنوارهها و مسابقات سرود و نمایش را در سطح مدارس اجرا میکردند. ما هم در برخی از این جشنوارهها با تئاتر، سرود و تک خوانی شرکت میکردیم. در اواخر دههی 70 یک بار مقام دوم و یک بار مقام سوم را از آن خود کردیم. مقام دوم نمایش مربوط به تعزیه بود که در اختتامیهی پایگاههای تابستانی منطقهی یک تهران اجرا شد. در این اختتامیه با برخی از بچّههای نوجوان بسیجی میگون، قسمتی از تعزیه حضرت علی اکبر (ع) را در حضور دانشآموزان و مسوولان آموزش و پرورش منطقه یک تهران اجرا کردیم. اگر چه از قبل فکر نمیکردند نمایش ما بهترین نمایش خواهد شد. در بدو امر زیاد به ما توجّه نمیکردند. به همین دلیل نمایش ما هم جزء آخرین برنامه بود. وقتی با کمترین امکانات نمایشِ تعزیه اجرا شد، متوجّه شدند که ما چه کار ارزشمندی انجام داده بودیم. از سنوات بعدی مسوولان آموزش و پرورش اجرای تعزیه را هم در دستور کار نمایشی خود قرار داده بودند. در این اجرا آقای عرفان میراسماعیلی در نقش حضرت علی اکبر(ع)، آقای مهدی علی بخشی در نقش شمر، آقای ابوالفضل محمدی در نقش ابن زیاد، مهران شمس الدینی در نقش حضرت سکینه و آقای سیّد مرتضی میراسماعیلی هم با لوله کردن یک مجله، موزیک تعزیه را با دهان مینواخت. آقایان: خشرو، غلامحسین فهندزی سعدی، مجید فهندزی سعدی، حامد سالارکیا، سجاد طیبی، علی کیارستمی، بهمن کیارستمی هم به عنوان تدارکات و جامهداران فعّالیّت داشتند. در این شبیهخوانی لباس و ابزار و آلات تعزیه را از گروه تعزیهی میگون به امانت گرفته بودیم. لباسها و شمشیرها برای مردان بزرگسال دوخته و ساخته شده بود. به همین دلیل لباسها و ابزارآلات، برای بچّههای نوجوان ما بزرگ بود. به قول معروف لباس در تن بچه ها گریه می کرد.
نگاهی به جنایت کشف حجاب رضاخانی!؛
این روزها من هم سخت معترضم
کاش جایی بود تا فریاد می زدم و از ظلم و بیداد اعتراض می کردم
کاش کسی بود به اعتراضاتم توجه می کرد
من هم معترضم
دیگر انتقاد فایده ای ندارد
انگاری رئیس جمهورم نمی شنود فریادی که از حلقوم این مردم به آسمان می رود و گوش فلک را کر کرده است
مردم از ظلم و ستم به تنگ آمده اند
من هم چه در میان این جمع معترض باشم و چه نباشم خواهان عدالت هستم
عدالتی که ریشه در انقلاب ما دارد
برادری و برابری
مردم از گرانی به تنگ آمده اند
مردم از بیکاری به تنگ آمده اند
مردم از اختلاس به تنگ آمده اند
مردم از رشوه به تنگ آمده اند
مردم از پارتی به تنگ آمده اند
مردم از زمین خواری به تنگ آمده اند
من از مردم صحبت می کنم، نه از شما!
مردمی که آه در بساط ندارند
مردمی که به سختی شکم فرزند و عبالشان را سیر می کنند
من هم معترضم، نه مخالف
شاید برخی هم در میان برخی رخنه بکنند و بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند
من به پرچم کشورم تمام قد احترام می گذارم
من از خون شهدا تا ابد پاسداری می کنم
من از ارزش های انقلابم دفاع می کنم
من از وطنم دفاع می کنم
مسولان تمام دغدغه های مردم را در انتخابات رئیس جمهوری شنیده اند
نمی دانم چرا به فکر مردم نیستند
برخی نگران شکستن شیشه های بانک ها هستند
همان بانک هایی که بیشترین اختلاس ها از آنجا صورت می گیرد
همان بانک هایی که زنجانی پرور است
همان بانک هایی که روی هر چه رِباخوارن قدیمی را سفید کرده اند
همان بانک هایی که وام 10 میلیونی می دهند و 14 میلیون تومان می گیرند
همان بانک هایی که نخبه هایش در کانادا سیر می کنند
همان بانک هایی که در خدمت عده خاصی هستند
همان بانک ها مردم را زمین گیر کرده اند
برخی هم از خسارت اموال عمومی نگرانند
مگر در ابتدای انقلاب 57 این اموال عمومی نبودند که به دست انقلابیون از بین می رفتند
مگر کاخهایی که امروزه در مقابل ویلاها و برج ها، یک انبار نگهداری اسناد تاریخ شده است به دست مردم تخریب نمی شد
ما آن همه شهید داده ایم تا بی حجابی در کشورمان نباشد
ما آن همه شهید داده ایم تا رشوه و پارتی و غیره و غیره نباشد
ما آن همه شهید داده ایم تا کشور در دستان عده ای خاص نباشد
ما آن همه شهید داده ایم تا کشور به صورت هزار فامیل اداره نشود
اگر قرار است که همه فرهنگ های دوران شاهنشاهی بماند، پس چه ستم شاهی و چه ستم اسلامی
چگونه است که چین با آن گستردگی جمعیت اینگونه مشکلات ندارند
بیایید از هند یاد بگیریم چگونه با آن همه جمعیت مشکلاتی که ما داریم، آنها ندارند
بیایید از روسیه یاد بگیریم که در قعر بی دینی ما را مبهوت خودش کرده و انگاری این سرزمین های شمالی ما نیستند که روزگاری با زحمت فراوان به دست آن ها افتاده است
سه کشور در زمان امام مورد خشم امام و مردم بودند: آمریکا، اسراییل و شوروی و عربستان و عراق
عراق تنها به خاطر صدام بود و با از بین رفتن صدام، ما مشکلی با عراقی ها نداشته و نداریم
صعودی ها هم مورد غضب امام و مردم ایران هستند. ما با سرزمین وحی مشکل نداریم، این صعودی ها هستند که مشکل اصلی ما هستند. برخی از سران روزگار بعد از اما، با این صعودی ها ارتباط خانوادگی هم ایجاد کرده بودند و امروزه در جوار امام هم آرام گرفتند. برای آمریکا هم خیلی دانه پاشیدیم، اما در کمند ما گرفتار نشدند. تنها اسراییل مانده است. با توجه به اسناد تاریخی به نظر می رسد که اسراییل و آمریکا بهتر از روسیه تزاری هستند.
بیایید به جای این که با این مردم برخورد خشمگینانه داشته باشیم به فکر آن ها باشیم
به حرف های آنها گوش کنیم و برای آنها راهی بجوییم