| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
| 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
| 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
| 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
| 29 | 30 |
شهید نجی (ولی ا...) ایوب میگونی
شهید نجی (ولی ا...) ایوب میگونی به تاریخ 1328 در یک خانوادهی بسیار مومن و مذهبی در میگون چشم به جهان گشود. قبل از انقلاب همواره در کنار روحانیون بود و خط و مشی سیاسی و مذهبی را از آنان دریافت میکرد. بعد از انقلاب در تشکیل انجمن اسلامی و بسیج میگون زحمات زیادی کشید. یکی از انقلابیون بسیار فعّال، کوشا و در خط امام و ولایت فقیه بود. در تمامی تظاهرات و راهپیماییهایی که در میگون، رودبارقصران و تهران برگزار میشد، شرکت میکرد.
زمانی که صدام حسین بعثی به کشور ما حمله کرد، همواره در کنار رزمندگان اسلام بود و حضور فعّالی در جبهههای نبرد حق بر علیه باطل داشت. وقتی منافقان کوردل در عملیّات مرصاد به کشور ما هجوم آوردند، شهید بزرگوار ولی ا.. ایوب میگونی احساس مسوولیت کرد. در همان زمان سردار سید خلیل میراسماعیلی که فرماندهی گردان اعزامی وزارت سپاه (وزارت دفاع فعلی) را بر عهده داشت عازم جبههی اسلام آباد غرب بود. شهید بزرگوار ولی ا... ایوب میگونی همراه با برادر ابراهیم کیارستمی و تنی چند از رزمندگان منطقه با این گروه اعزامی همراه شدند. رزمندگان اسلام موفّق شدند دشمنان انقلاب را از منطقهی باختران (کرند)، دشت ماهی و پاتاق به عقب برانند. شهید ایوب میگونی همراه با سردار سید خلیل میراسماعیلی و برادر ابراهیم کیارستمی و تعداد 6 نفر دیگر از رزمندگان برای شناسایی منطقهی پاتاق عازم محل مورد نظر شدند. ساعتی از شناسایی این گروه 9 نفره نگذشته بود که دو دستگاه هواپیمای ملخ دار عراقی با تیربارهای کالیبر 50 به سمت این گروه حمله کردند و آتش تیربارهای خود را بر سر این آنان ریختند. نتیجهی این بمباران و تیرهای شلیک شده از گلولهی هواپیماهای عراقی باعث شد تا تنی چند از رزمندگان از جمله برادر سید خلیل میراسماعیلی و برادر ابراهیم کیارستمی مجروح و شهیدان مرتضی کماسایی و ولی ا... ایوب میگونی به درجهی رفیع شهادت نائل آیند. پس از چند روز جنازهی شهید ایوب میگونی به میگون منتقل شد و با یک تشییع باشکوه در جوار مرقد مطهّر امامزاده سید میرسلیم (ع) به خاک سپرده شد.
شهید سید باقر میراسماعیلی
شهید سید باقر میراسماعیلی فرزند سید عقیل در سال 1345 در یک خانوادهی مومن و مذهبی در میگون دیده به جهان گشود. شخصی بسیار رئوف، مهربان و دوست داشتنی بود. از دوران نوجوانی روحیهی بسیار معنوی و مذهبی داشت. در ابتدای انقلاب در تمامی راهپیمایی و تظاهرات شرکت میکرد. گاهی در دستجات عزاداری هم نوحه خوانی میکرد. این نوحهی ایشان فراموش شدنی نیست؛ در میان جمع عزاداران حسینی میایستاد و با صدای بلند میگفت: قال رسول الله نور عینی، حسین منی انا من حسینی. از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین.
با شروع جنگ تحمیلی و در سن 17 سالگی برای همراهی با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه اعزام میشود. از جمله افرادی بود که مسائل مادی برایش مهم نبود و در ایام مبارزه بر علیه بعثیها به عنوان داوطلب در لشکر 27 محمّد رسول الله (ص) و گردان عمّار حضور داشت و در اکثر عملیّاتها هم شرکت میکرد. از جمله در عملیّات کربلای 5 در شلمچه و والفجر 8 که منجر به تسلیم فاو شده بود. در عملیّات والفجر 8 به عنوان غوّاص عرض اروند رود را در طول عملیّات به حالت شنا عبور کرد. در روز دوم عملیّات پس از تصرّف منطقهی فاو، دست راست ایشان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. اصابت تیر مستقیم به دستش، منجر میشود که رگهای متّصل به پنجهها قطع شود و مدّتی توان حرکت دادن پنجهها را نداشت.
در عملیّات کربلای 5 که طولانی ترین عملیّاتها هم محسوب میشد، ایشان در گردان عمّار به عنوان تیربارچی حضور داشت و نقش مهمی را در عملیّات ایفا کرد. در منطقهی شلمچه و در کانال ماهی و سه راهی مک ساعتها با عراقیها درگیر شدند. متاسّفانه تانکهای عراقی و نیروهای پیادهی عراق با یک برنامه ریزی قبلی به صورت پاتک اقدام به حمله کردند. این عملیّات همانند کربلای 4 شده بود. شهید سید باقر همراه با 8 نفر از رزمندگان داوطلب با تبربار محور اولیهی جبهه را گلوله باران کردند تا مانعی برای پیشروی عراقیها بشوند و نیروهای خودی بتوانند در زمان کم از منطقه عقب نشینی کنند. همین عملیّات موجب شد تا کسی نحوهی شهادت سید باقر میراسماعیلی را مشاهده نکند. بعد از عملیّات کربلای 5 که حدود 13 سال گذشته بود، آثاری از این شهید دیده نشد و به عنوان مفقودالاثر باقی ماند. بالاخره تیم تجسّس جنازهی این شهید و تعدادی از شهدای گرانقدر دیگر را پیدا کردند و به خانواده اطلاع دادند. بعد از دریافت پیکر پاک این شهید بزرگوار و با تشییع باشکوهی که به عمل آمد، در جایگاه ابدی به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیّت نامه شهید سید باقر میراسماعیلی: از امّت حزب الله میخواهم که راه انقلاب را ادامه بدهند و امام را تنها نگذارند. هرگاه پرچمی ار دست رزمندهای افتاد، بردارند و راهش را ادامه بدهند.
شهید محمد حسن (مسعود) رضایی
شهید محمد حسن (مسعود ) رضایی در سال 1341 از یک خانوادهی مومن و مذهبی در تهران دیده به جهان گشود. خانوادهای روحانی که عشق به اسلام، قرآن و اهلبیت (ع) باعث شد تا ایشان هم از همان بدو کودکی با روح معنویات و فرایض دینی آشنا شود. شهید محمد حسن دوران تحصیلاتِ پایه تا سطح هنرستان را در مدارس تهران گذراند و موفق به اخذ دیپلم فنی اتومکانیک شد.
شهید در سال 56 با اوج گرفتن انقلاب اسلامی در تمامی صحنههای انقلاب حاضر میشد. با الهالم گرفتن از رهبریهای حضرت امام خمینی (ره)، تمسّک به مقام شامخ ولایت فقیه را در برنامه های خود قرار داد. با همرزمان خود در اشاعهی فرهنگ انقلاب اسلامی و ولایت فقیه کوششهای زیادی نمود. تشکیل کتابخانه، پخش اطلاعیهها، جذب جوانان به مسجد، شرکت در راهپیماییها و مراسم مذهبی از جمله کارهایی بود که با شوق و ذوق زیادی انجام میداد. همراه با دوستانش در مدرسه مسوولیّت انجمن اسلامی مدرسه را بر عهده گرفت. خیلی به فرایض دینی اهمیّت میداد. در قنوتش بیشتر این دعا را می خواند: اللهم الرزقنا التوفیق شهاده فی سبیلک
در سال 1361 به عضویّت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. وقتی عضو رسمی سپاه شد احساس مسوولیّت بیشتری میکرد. در پادگان امام حسین (ع) به آموزش بسیجیان میپرداخت و هم زمان به جبهههای حق بر علیه باطل هم رفت و آمد داشت. بعد از آن در قسمت اطلاعات و عملیّات لشکر 10 سیدالشهدا (ع) به فعّالیّت خود ادامه داد. در ادامه مسوول گروه شد. در اکثر عملیّاتهای کوچک و بزرگ شرکت میکرد. از جمله: فتح المبین، رمضان، بدر، خیبر، والفجرها، کربلاها و عاشورا که در برخی از عملیّاتها از ناحیهی ریه و چشم دچار عارضهی شیمیایی شده بود. بالاخره در تاریخ 14/12/65 در عملیّات کربلای 5 از ناحیهی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روح پر فروغش به ملکوت اعلی پیوست. در تاریخ 3/1/66 پیکر مطهرش پیدا میشود و در تاریخ 4/1/66 در مدفن ابدیاش در قطعهی 29 بهشت زهرا آرام میگیرد.
فرازی از وصیّت نامهی شهید محمد حسن رضایی: اگر مقاومت کنیم و ایمان به خدا داشته باشیم، هیچ قدرتی نمیتواند به ما ضربه بزند. به بچّهها بگویید در محور (سنگر جبهه)مقاومت کنند.
شهید سید فاضل میراسماعیلی
شهید سید فاضل میراسماعیلی در سال 1342 در یک خانوادهی مومن و مذهبی در تهران دیده به جهان گشود. بهار جوانی اش مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد. شهید بزرگوار همانند اکثر آحاد ملِت ایران برای دفاع از انقلاب از هیچ کوششی دریغ نورزید. زمانی که مزدوران بعثی مرزهای ایران را شکستند و گستاخانه و.ارد ایران شدند، این شهید والامقام به عضویّت بسیج درآمد. با آموزشهایی که در دورههای مختلف دیده بود، جهت همراهی با دیگر رزمندگان اسلام به جبههی فکّه اعزام شد. شهید گرانقدر در عملیّات بیت المقدّس شرکت کرد و بالاخره در تاریخ 10/2/61 با نثار خون خودش درخت اسلام را آبیاری کرد. پیکر پاک این شهید بعد از تشییع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیّت نامهی شهید سید فاضل میراسماعیلی: «پدر و مادر عزیزم! از شما میخواهم بعد از شهادت من گریه نکنید، مانند امام عزیزمان که در شهادت پسرش گریه نکرد، شما نباید ناراحت بشوید. شما باید افتخار کنید که هدیهای ناقابل را تقدیم اسلام و این انقلاب عظیم اسلامی کردید. سعی کنید ادامه دهندهی راه تمام شهیدان باشید و مانند کوه استوار باشید.»
(برداشت از: روزنامه کیهان - شماره 19047 – 27/12/86 )