شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

دیروز با هیبت تمام آمد و رفت ُامروز چه باید کرد؟

دهه فجر به مبارکی و با هیبت و میمنه همیشگی آمد و رفت 22 بهمن امسال با ایام تولد پیامبرعظیم الشان و امام جعفر صادق (ع) تقارن پیدا کرده بود. باز هم "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد" ورد زبان مدیحه سرایان و سخنسرایان رد و بدل می شد. "بلغ العلی بکماله کشف دجا بجماله" هم همینطور روح سعدی شیرازی را صیقلی میداد. آمد و رفت و چه آمدن و چه رفتنی که همچنان محو آمدن و رفتنش هستیم.وقتی می آید با هزار دیده و دل به استقبالش می رویم و وقتی که می رود انگاری روحمان به پرواز در می آید. دهه فجر ما هم همینگونه است. وقتی می آید نوید بهار را می دهد. سرودهایی که مطمئن هستیم درباره این ایام سروده شد با هزار ناز و کرشمه به گوش می رسد و ما را با هزار خاطره فراموش نشدنی روبرو می سازد.22 بهمن امسال همچنان سالهای قبل بلکه با ازدحام بیشتری از سوی مردمی که به آن امید بسته اند، آمد و رفت. برخی از خبرنگاران می پرسیدند که چه حسی در این روز دارید؟ باید گفت که آدم وقتی خودش را در بین هزاران نفر از مردمی که به عشق دهه فجر به خیابانها می آیند می بیند، احساس غرور بهش دست می دهد. غرور مثبت ایرانی. هیبت و میمنه ایرانی. در این روز احساس می کنیم که هیچگونه غم و رنجی نداریم. احساس زنده بودن می کنیم. احساس تحرک و نشاط به ما دست می دهد. سرود "الله اکبر خمینی رهبر" وقتی به گوش می رسد، می فهمیم که صاحب داریم. وقتی سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" خوانده می شود انگاری ایران فقط مال ماست. وقتی صدای "مرگ بر شاه" را می شنویم انزجار خودمان را از هر چه و هر که بخواهد ادای شاه را در آورد بیزار می شویم. وقتی سرود"برخیزید ای شهیدان راه خدا" را می شنویم تازه می فهمیم که واقعاً"در بهار آزادی جای شهدا خالیست" نزدیکترین ایامی که بعد از 22 بهمن در پیش داریم، انتخابات مجلس شورای اسلامی است. یعنی ما در اوایل اسفند ماه در انتهای سال 90 درست بعد از سی و سه سال از انقلاب اسلامی باید یکبار دیگر در پای صندوقهای رای قرار گرفته و به نمایندگانی که مورد اطمینان ما هستند رای بدهیم. چگونه نمایندگان را بشناسیم؟ معمولا در هر شهر و روستایی مردم با کاندیداهای منطقه خودشان آشنایی دارند. آشنایی مردم با اینگونه افراد که در حال بستن بندهای پوتینشان هستند تا برای مردم خدمت کنند چندان نا محسوس نیست. این افراد کسانی هستند که از قبل در محله ها و مناطق مورد علاقه خودشان برای خدمت کمر بسته بودند. شاید به ندرت کسانی از غریبه ها وجود داشته باشند که بخواهند شانس خودشان را امتحان کرده و بدون اینکه مردم کارایی آنها را دیده باشند نامزد حوزه انتخابی یک محل شده باشند و تازه بخواهند با هزینه های میلیونی شاید هم میلیاردی اخلاق اسلامی خودشان، رفتار اجتماعی خودشان و صد البته عملکرد شبانه روزی خودشان را به گوش مردم برسانند. حال اگر کاندیدایی آنقدر گمنام بود که شناسایی آن برای مردم مشکل ایجاد می کرد؛ باید از کسان مطمئنی که بیشتر آنها را میشناسند جویا شد. امروزه دیدار کاندیداها از حوزه های انتخابی خودشان بیشتر و بیشتر می شود. در یک روستایی شنیده شده بود که یکی از افراد دار فانی را وداع گفته بود و هنوز کسان نزدیک میت از مرگ عزیزشان مطلع نشده بودند که نامزد انتخاباتی همان منطقه که در محل حضور گرمی داشت صبح زود برای عرض سر سلامتی و تسلیت به دیدار یازماندگان رفته بود که موجب تعجب خانواده میت گردید. امروزه بازار بساط شام و سرکشی از محله ها و همچنین سخنرانیها و در انتها پوسترهای تبلیغاتی در انواع و اندازه های گوناگون به چشم می خورد که هر بنر و پوستری که به دیوار می خورد و یا اینکه زیر دست و پا در خیابلانها روی هم انباشته می شود دل هر رفته گر از آن جهت به درد می آورد که چگونه این همه کاغذها را جمع آوری نماید و دل مستضعفان را به درد می آورد که این مردک از کجا آورده است که اینچنین پولها را به هدر می دهد. اگر هر پوستر لقمه نانی می شد می توانست یک سفره ای را سرمست نماید. امروزه باید در انتخاب نمایندگان به چند نکته توجه داشت. - اینکه کاندیداها از چه آبشخوری آب می خورند. آیا آنها به قدرتهای پول و سرمایه وصل هستند. اگر وصل هستند باید از آنها دوری کرد. چرا که یک نماینده ای که خودش غرق در لذت و خوشی باشد چگونه می تواند و یا درک می کند که فقرا و مستضعفان چه حال و روزی دارند تا برای آنها قوانین عادلانه ای وضع نمایند. - اینکه کاندیدا و یا نامزد نمایندگی در طول دوران با برکتش چه عملکردی داشته است. عملکرد او مورد کنکاش قرار گیرد و بعد برای انتخاب تصمیم بگیریم. - اگر کاندید قبلا هم در مجلس حضور داشت و این بار برای بار دوم و یا بار چندم برای خدمت به مردم آستین بالا زده باید یک مطالعه ای از حضورش در مجلس داشته باشیم. ببینیم ایشان در مجلس به دنبال حاشیه سازی بوده و یا اینکه دغدغه تنظیم قوانین داشته است. ببینیم ایشان در حوزه انتخابی خودش چند عملکرد مثبت داشته است. ببینیم ایشان به شعارهای انتخاباتی اش جامعه عمل پوشانده و یا فراموش کرده است. ببینیم ایشان در مجلس یک فرد منظم و در همه موارد سکوت را جایگزین چانه زدن و برای دفاع از یک قانون و یا رد آن تحرکی داشته است. نمایندگان باید چه خصوصیاتی داشته باشند؟ نمایندگان قبل از هر چیز باید نماینده مردم ایران به قامت ایران باشند. دور از هیاهوهایی که هیچگونه کاربرد ترقی جامعه را ندارد باشند.نماینده در مرحله اصلی باید پای بند به قوانین اسلامی باشد. باید کاملا به ولایت مطلقه فقیه ایمان باشد. اصلا نماینده باید اخلاق اسلامی داشته باشد. خوب و بد را تشخیص بدهد. باید با قوانین گذشته و حال آشنایی داشته باشد. اصلا باید بداند برای چه به مجلس می رود. نماینده ای که خودش دغدغه کارهای شخصی بسیار زیادی باشد نمی تواند برای جامعه فعال باشد. نماینده باید بداند که در مجلسی قرار می گیرد که در راس همه امور است. باید این را خوب بداند که جا پای شهدا می گذارد.

موشکافی تعزیه شاهچراغ(ع)

وقتی امام رضا (ع) به دعوت اجباری مامون آماده اعزام به سرزمین طوس می شود، قبل از رفتن با برادارن و خواهران و فرزندان خداحافظی می کند و می گوید که اگر برگشتن من طولانی شد شاید در زندان مامون گرفتار و یا اینکه جانم در خطر افتاده است. با رفتن امام به سمت طوس و طولانی شدن مدت اقامت و بی اطلاعی خانواده ایشان در مدینه، این نگرانی را برای برادران و خواهران و فرزندان امام بوجود آورده تا برای دیدار و اطلاع از وضعیت برادر خود راه طوس را در پیش بگیرند. تعداد افرادی که در قالب کاروانی حرکت کرده بودند مشخص نیست، اما زیاد بودند. رهبری کاروان هم بر عهده حضرت احمد بن موسی کاظم (ع) که از بقیه برادران بزرگتر و در علم و حلم و شجاعت و تقوی زبانزد بود قرار داشت. این کاروان در مسیر خود به شیراز یا به زبان آنروزگار کشور فارس بود، می رسند. حاکم فارس فردی به نام قتلق یا قتلغ بود. وقتی خبر به قتلق رسید که کاروانی به سرپرستی احمد بن موسی (ع) برادر امام رضا (ع) جهت اعزام به طوس از شیراز عبور می کنند، او با دستوری که از مامون داشت مانع حرکت آنها می شود. آنها در محلی به نام خان زنیان با سپاه قتلق درگیر می شوند. در این درگیری شجاعت و شهامت یاران بنی هاشمی که زبانزد بود باعث می شود که نبرد در مرحله اول به شکست سپاه قتلق به پایان برسد. کاروانی که عده ای مجروح و شهید داده بودند در مکانی چادر می زنند و به خواندن قرآن و اقامه نماز می پردازند. در همین احوال امام رضا (ع) در خراسان به شهادت می رسد و قاصدی برای خبر دادن اهالی مدینه از طوس به سمت شیراز آمده و در مسیر با کاروان اهلبیبت امام برخورد می کند. در این زمان بود که یاران احمد بن موسی (ع) متوجه شهادت امام رضا (ع) می شوند. غوغایی در کاروان ایجاد شده و همه نگران می شوند. از طرفی هم سپاه قتلق برای بار دوم به آنها حمله می کند و در این حمله که یاران احمد بن موسی (ع) از داغ شهادت امام رضا (ع) بی تاب شده بودند، قدرت دفاعی خود را تا حدودی از دست داده و شکست می خورند. برخی از یاران شهید و برخی مجروح و پا به فرار می گذارند. برخی هم وقتی به درب منازلی مراجعه می کردند تا به آنها پناه دهند با چهره درهم و برهم و اخمهای صاحب خانه مواجه می شدند. این روایت در مورد یکی از محله های شیراز به نام کوشن شنیده شده است. امامزادگانی که در حریم فارس قرار دارند، اکثراً از فرزندان امام موسی کاظم (ع) بوده که در همین کاروان قرار داشته که بصورت ناشناس در محله ها زندگی می کردند و یا بعدها از ظلم و جور دستگاه ظالم عباسی به ایران و دیگر نقاط جهان هجرت کرده و بعد از شهادتشان و یا مرگ طبیعی در همین سرزمینها مدفون شده اند. برادر دیگر امام رضا (ع) به نام سید علاء الدین حسین (ع) به یک باغی وارد شده و بعد از شناسایی به شهادت می رسد که در همین محل آرامگاه او واقع شد. حضرت علی بن حمزه (ع) تا مدتها به صورت ناشناس در محل باباکوهی زندگی می کرد و از راه خارکنی زندگی اش را می گذراند. وقتی پشته ای از خار را به محل آرامگاهش برای فروش آورده بود، مورد شناسایی قرار گرفته و سر از تنش جدا می کنند. روایت است که ایشان سرش را به دست گرفته و چند قدمی راه رفته بود. جناب احمد بن موسی (ع) در همین محل آرامگاهش در زیر برجی و یا به روایتی در کنار دیواری و به عبارت دیگر در یک منبع آبی که بالای آن با شبکه های آجری و یا خشت بنا شده بود پناه گرفته و مشغول استراحت بود که سپاه قتلق او را شناسایی کرده و دیوار یا برج را بر روی سرش خراب کرده و به این طریق به شهادت می رسد. آرامگاه ایشان تا مدتها مخفی بوده و در زمان عضد الدوله دیلمی پیر زنی که در همان نزدیکی زندگی می کرد هر شب نوری را در این محل مشاهده می کرد. پیرزن این مطلب را به عضد الدوله دیلمی رسانده و آن پادشاه خود را شب هنگام میهمان پیرزن می کند و در انتهای شب که شاه به خواب رفته بود پیرزن آن نور را مشاهده می کند و برای اطلاع دادن به شاه می گوید: شاه، چراغ را نگاه کن. همین لفظ شاهچراغ برای احمد بن موسی (ع) باقی می ماند. بعد از اینکه شاه نور را مشاهده می کند، دستور می دهد تا آنجا را با کند و کاری مورد شناسایی قرار بدهند. در آن هنگام با جنازه ای سالم برخورد می کنند که از انگشتری که در دستانش بود متوجه می شوند حضرت احمد بن موسی (ع) است. بعدها برایش بقعه ای درست می کنند و شاهان بعدی آرامگاه او را شکیل تر می کنند تا به امروز که این بارگاه به این شکل قرار داشته و مورد توجه شیعیان قرار دارد.

دستگاه موسیقی در تعزیه شاهچراغ (ع)

پیشخوانی تعزیه شاهچراغ (ع) از یک شعر تعزیه  زوار امام رضا (ع) گرفته شده که این زوار نابینا بوده و در راه مسائلی برایش اتفاق افتاده و در انتها بینایی خودش را بدست می آورد.

کرده ام عزم سر کوی غریب الغربا

تا مشامم شنود بوی غریب الغربا

مهلتی ای ملک الموت که شاید چینم

گلی از گلشن نیلوی غریب الغربا

همانگونه که در شروع تعزیه فضل و فتاح گفته شد این شعر هم با درآمد گوشه هایی از مثنوی شروع می شود. تکه خوانی به خانشی گفته می شود که هر مصرع با چندین مکث و توقف کوتاه همراه است. معمولاً اینگونه خانشها برای پیرمردان که نفس کمتری دارند و قطعاتی از تعزیه را هم اجرا می کنند سپرده می شود. بریده بریده خوانی، مصرع خوانی و یا سوال و جواب (پرسش و پاسخ) هم از جمله ردیفهایی است که در تعزیه مخصوصاً تعزیه شاهچراغ بکار می رود. مصرع خوانی باید به گونه ای باشد که شروع کننده با هر اوجی که دارد نفر مقابلش باید کمی پایین تر بخواند. همچنین در هر دستگاهی که شروع کننده می خواند نفر دوم هم به همان سبک و سیاق بخواند.

 

کالبد شکافی تعزیه فضل و فتاح

شخصیت فضل و فتاح در تاریخ اسلام

در جلسه هفته گذشته قرار بود تعزیه فضل و فتاح مورد کالبد شکافی قرار بگیرد.ابتدا جناب شجاعی در این زمینه فرمودند: که من هر چه در کتابهای تاریخی دنبال چنین اسمهایی گشتم نتوانستم بیابم.از روحانیون محل پرسیدم آنها هم اظهار بی اطلاعی نمودند.بالاخره با یک روحانی از قم که از دوستانم بود تلفنی صحبت کردم و ایشان گفتند:یک چنین نمونه ای در دوران امام علی (ع) وجود داشت. در ادامه جناب عبدالصمد فهندژ گفتند که فتاح همان قنبر غلام امام علی هست. ایشان وقتی به سن جوانی می رسند از دختر عمویش اشکبوس خواستگاری می کنند. اشکبوس با شرطی جواب مثبت می دهد. آن هم کشتن امام علی (ع) و آوردن سر او برایش بود. فتاح هم قبول می کند و راه مدینه را در پیش می گیرد.در راه به نزد علی (ع)می رسد و از او سراغ امام علی (ع) را می گیرد. امام علی (ع)در جواب به ایشان می گوید علی هم یک کسی همانند من است.با او چه کار دارید؟ در همین دیدار وقتی کرامات آن امام را می بیند از کردارش پشیمان می شود و به دین اسلام وارد می شود.

آنچه خودم در سایتها جستجو کردم چنین آمده است: 

شرط مسلمان شدن

فردی به نام فتاح در حبشه وجود داشت که پدرش پادشاه حبشه بود. وقتی پدرش از دار دنیا رفت عمویش به نام اشکبوس حکومت را به دست گرفت و چون فتاح کوچک بود، نتوانست کاری انجام دهد، تا اینکه به سن جوانی رسید. او بسیار دلاور شجاع بود ودختر عموی خویش را می خواست.

 

پادشاه به او گفت: مهر دخترم سر علی بن ابیطالب است. فتاح قبول کرد و با پسر اشکبوس به نام فضل و شصت هزار سوار جنگی به سوی مدینه جهت کشتن حضرت علی(ع) به راه افتادند. دو ماه طول کشید تا به نزدیکی مدینه رسیدند. چادرها و خیمه هایشان را برپا کردند و هنگام طلوع آفتاب همراه با 12 نفر از جنگجویان به سوی مدینه حرکت کردند. به دروازه ی شهر مدینه رسیدند. اتفاقا حضرت علی(ع) در حالی که بیل بر دوش داشتُ جهت آب دادن به نخلستان از شهر خارج می شد. فتاح گفت: ای فضل بیا از این پشمینه پوش در مورد علی بپرسیم. فریاد زد:ای مرد از تو سوالاتی داریم. حضرت علی(ع) تا چشم مبارکش به فتاح افتاد،سخن رسول الله(ص) را به یاد آورد که جهت کشتن تو عده ای می آیند با توکل به خدا ،مراقب خود باش

فتاح گفت:علی را می شناسی؟ 

حضرت فرمودند:علی را کسی بهتر از من نمی شناسد.با علی چه کار داری؟ 

فتاح گفت: می خواهم سر از تنش جدا کنم وبه پادشاه حبشه تقدیم نمایم

حضرت فرمود: علی با تو چه کرده است؟ 

فتاح داستان عاشق شدنش را تعریف کرد. 

حضرت فرمود: اگر از بت پرستی دست برداری،علی سر خود را فدای تو می کند

فتاح گفت: ظاهر علی چگونه است؟ 

حضرت فرمود: قد من،قد علی است،زور من،زور علی است،هر چه در علی موجود است ،در من نیز وجود دارد .

.فتاح گفت: بیابا هم بجنگیم تا ببینم حریف علی می شوم یا نه ،چون خیلی وصف علی را شنیده ام

حضرت فرمود: ای جوان اگر بر من غلبه کردی ،حتما بر علی غلبه خواهی کرد. در همین حالت فتاح شمشیر را کشید و حمله کرد.. آن حضرت با بیل آنچنان بر شمشیر زد که شمشیر از دستش افتاد. فتاح فوری با گرز حمله ی دوم را آغاز کرد.حضرت با پنجه ی یداللهی و بازوی اسداللهی گرز را از دستش خارج کرد. فتاح بسیار تعجب کرد، زیرا اولین بار بود که گرز از دست او گرفته می شد. شمشیر فضل را گرفت و بار سوم حمله ای خشم آلود آغاز کرد. حضرت این بار کمربند فتاح را گرفت و او را به هوا برد، اما آهسته بر زمین گذاشت و آسیبی به او نرساند

فتاح گفت: شگفتا از این همه جوانمردی. سه بار تصمیم گرفتم تو را بکشم، هرسه بار مرا عفو کردی در حالی که می توانستی مرا بکشی و با لبخند با من برخورد کردی، تو علی هستی؟ 

حضرت حقایق اسلام ،محبتهای اسلام وعدالت اسلام و قرآن را به او فهماند.یکباره فتاح فریاد زد: اشهدان لااله الاالله....ومسلمان شد و گفت: شرط مسلمان شدن من این است که مرا از خود دور نکنی و غلام تو شوم .نام او در تاریخ ماندگار شد: قنبر! 

(منبع: کتاب جلوه های نجات دکتر عبدالکریم محمد دوست) 

 دستگاههای موسیقی که در این تعزیه بکار می رود:

اگر با اشقیاء شروع شود ریتم ورود با مثنوی باشد.قانون موسیقی به گونه ای باشد که با موسیقی شروع کرده و نوا را در ذهن تداعی کند.. وقتی گوشه ای را یاد گرفتیم باید شروع، اوج و فرود به نحو احسن باشد. هرگاه نفر قبلی می خواند نفر بعدی باید بهتر از قبلی بخواند. در این موسیقی ابتدا با گوشه هایی از مثنوی خوانده می شود. اگر بخواهیم نشانه هایش را فراموش نکنیم باید بیتی همانند این شعری که استاد شجریان خواندند در ذهن داشته باشیم. "چند خوری چرب و شیرین از طعام" و یا اینکه "بوی جوی مولیان آید همی"

آیا تمام تعزیه با گوشه های مثنوی خوانده می شود؟ خیر در این تعزیه دستگاههایی از بیات، همایون و اصفهان هم خوانده می شود.

هاتف همان شخصی که پیغام می آورد. اینها باید با صدای غرا از غیب خوانده شود. همیشه هم در غیب نیست، می تواند اگر امکانات باشد حضور فیزیکی هم داشته باشد.

ای وصالت آرزوی عاشقان

وی خیالت پیش روی عاشقان

هر کجا کرد از نظر از هر چه هست

جلوه ای از روی زیبا بی تو هست

قسمتی از نسخه پیغمبر (ص)

امشب عجب شبی است که شامش سحر شود

ریش علی خضاب و خوناب سر شود

امشب نشسته زینب از وصل باب شاد

فردا به روی نعش پدر نوحه گر شود

امشب حسین و حسن خوش دلند و صبح

خاک عزا به فرق شبیر و شبر سوا

کلثوم امشب دیگر از وصل خوش است

فردا به ماتم پدرش نوحه گر شود

یا علی سربند بر زانویم تو از کرم

دیده بگشا یا علی، پیغمبرم

*****

السلام ای تو علی مرتضی

دان خبر دارم ز حالت سر به سر

لعنت حق بر گروه مشرکین

از یتیمان حسین یادی نما

رو بخواب این دم تو ای روح روان

تو به فردا شب بیایی میهمان

*******

قسمی از نسخه امام علی (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

نصر من الله و فتح قریب

حمد پروردگار لم یزلی

فتح هر جنگ شد به دست علی

ای کریم خداوندگار لم یزلی

که سوختم ز فراق محمد عربی

غم فراق رسول امین فکارم کرد

فلک ز درد جدایی بی قرارم کرد

به آن خبر که به من داد شافع فردا

نتیجه می دهد امشب مرا به حکم خدا

همین شب است که طفلان من یتیم شوند

یتیم و بی کس و الیم شوند

****************  

کالبد شکافی تعزیه فضل و فتاح

شخصیت فضل و فتاح در تاریخ اسلام

در جلسه هفته گذشته تعزیه قرار بود تعزیه فضل و فتاح مورد کالبد شکافی قرار بگیرد. ابتدا جناب شجاعی در این زمینه فرمودند: که من هر چه در کتابهای تاریخی دنبال چنین اسمهایی گشتم نتوانستم بیابم. از روحانیون محل پرسیدم آنها هم اظهار بی اطلاعی نمودند. بالاخره با یک روحانی از قم که از دوستانم بود تلفنی صحبت کردم و ایشان گفتند: یک چنین نمونه ای در دوران امام علی (ع) وجود داشت. در ادامه جناب عبدالصمد فهندژ گفتند که فتاح همان قنبر غلام امام علی هست. ایشان وقتی به سن جوانی می رسند از دختر عمویش اشکبوس خواستگاری می کنند. اشکبوس با شرطی جواب مثبت می دهد. آن هم کشتن امام علی (ع) و آوردن سر او برایش بود. فتاح هم قبول می کند و راه کوفه را در پیش می گیرد. در راه به نزد علی (ع) می رسد و از او سراغ امام علی (ع) را می گیرد. امام علی (ع) در جواب به ایشان می گوید علی هم یک کسی همانند من است.با او چه کار دارید.در همین دیدار وقتی کرامات آن امام را می بیند از کردارش پشیمان می شود و به دین اسلام وارد می شود.

بقیه در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...