شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

تسلیت درگذشت پدر شهید ذبیح الله فهندژ سعدی

درگذشت پیر غلام اهلبیت (ع)، یار غار مسجد و منبر و پدر شهید سرافراز ذبیح الله فهندژ مرحوم مغفور حاج امرالله فهندژ سعدی را به خانواده محترم آن مرحوم تسلیت عرض نموده و از درگاه ایزد منان غفران و آمرزش برای آن فقید سعید و صبر و  سعادت و سلامت و بردباری را برای بازماندگان خواستاریم.

بودجه فرهنگی شیراز ممکن است صرف زیرگذر و روگذر شود!

     عضو شورای شهر شیراز با بیان اینکه بودجه فرهنگی شورای شهر شیراز بعد از تهران در رتبه دوم کشور را به خود اختصاص داده است، بیان داشت: اگر این بودجه عملیاتی نشود، در همین لایحه باقی می ماند و در متمم آورده می شود و صرف موارد دیگری چون زیرگذر و روگذر میشود. 

بودجه فرهنگی شیراز ممکن است صرف زیرگذر و روگذر شود!

 

     به گزارش «نگاه فارس»؛ محمد رضا هاجری روز گذشته در برنامه افتتاح کتابخانه مفاخر و برگزاری کارگاه ویژه کودکان در بوستان رضوی، با اشاره به استفاده از فرصت ها در مراحل مختلف زندگی، گفت: به عنوان نماینده شهر شیراز امیدوارم بتوانم از فرصت سه ساله باقیمانده در شورای شهر استفاده کنم.

     وی با بیان اینکه اگر بتوانیم آثار نیکو از عملکرد خود بجای بگذاریم، بعدها حلاوت و شیرینی آن را احساس می کنیم، بیان داشت:جای تاسف است که در زمینه فرهنگی با فرصت سوزی روبرو هستیم و از تمام پتانسیل ها بهره برداری نمی کنیم.

     عضو شورای شهر با اشاره به پتانسیل قوی مساجد و مدارس که با غفلت زیادی مواجه شده است، ابراز داشت: در کشوری مانند ژاپن شب ها از مدارس به عنوان پارکینگ عمومی استفاده می¬کنند.

     وی با بیان اینکه می توان از فرصت هایی که همیشه هدر می روند جهت مطالعه استفاده کرد،تاکید کرد: آیت اله خزعلی که حافظ کل قرآن، صحیفه سجادیه و نهج البلاغه بودند، بیان می کردند که بخش عمده ای از موفقیت های ایشان در حفظ، استفاده بهینه از زمان هایی است که معمولا به سادگی هدر می رود.
     رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر شیراز با اشاره به اینکه برای یک مسلمان وجهه خوبی ندارد که هیچ وقتی را برای مطالعه صرف نکند، تصریح کرد: وظیفه داریم فرهنگ کتاب و کتاب خوانی را ترویج دهیم.

     هاجری با بیان اینکه بودجه فرهنگی شورای شهر شیراز بعد از تهران، رتبه دوم کشور را به خود اختصاص داده است، بیان داشت: اگر این بودجه عملیاتی نشود، در همین لایحه باقی می ماند و در متمم آورده می شود و صرف موارد دیگری چون زیرگذر و روگذر می شود.  

منبع:چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳ پایگاه خبری نگاه فارس

چای تلخ و شیرین

چای تلخ و شیرین

     چای تلخ و شیرین به عنوان پذیرایی، صبحانه و گهگاهی هم به عنوان تنوع و ناهار و شام در فرهنگ ایرانی ها و به خصوص میگونی ها از یک جایگاه وی‍‍ژه ای برخوردار بود. نود و نه درصد صبحانه ی ما چای شیرین و تلخ بود. یعنی این که وقتی چه خواه و چه ناخواه از بستر خواب ناز بیدار می شدیم، می بایست بعد از شستن دست و صورت و وضو و نماز پای سفره ای می نشستیم که بساط آن تشکیل می شد از یک قالب پنیر تکه ای نان، چای، قند، شکر، قاشق چای خوری، یک سماور زغالی و بعدها نفتی و بعدها هم برقی که کلید وا‍ژه ی سفره ی ناهار و شام و صبحانه بود. فرق نمی کرد هر چه نوش جان می کردیم، می بایست بعدش یک چای تلخ همراه با دو یا سه حبه قند هم می خوردیم. گاهی اگر به موقع چای نمی نوشیدیم دچار سر درد می شدیم. یادم هست یک بار به موقع چای نخورده بودم که از درد سر کلافه شدم. وقتی به منزل آمدم فوراً درب قوطی چای را باز کردم و بینی ام را داخل آن گذاشتم و یه نفس عمیق کشیدم. همین عمل همچون مسکن سریع عمل کرد و درد سرم بر طرف شد. ما در منزل خیلی چای می خوردیم. استکان های کوچکی بود که مادر بزرگ مرتب چای می ریخت و پشت سر هم خوردن چای را تعارف می کرد. اولین مورد پذیرایی در هر خانه چای بود. برای نوشیدن چای قهوه خانه هایی هم وجود داشت. چوپانان همراه خودشان کتری هایی داشتند و هنگام ظهر هر جایی که استراحت می کردند در ابتدا اجاقکی درست می کردند و با خار و خاشاک آتشی تهیه و کتری چای را روی آن قرار می دادند. هر باغی و مزرعه ای در یک نقطه ای با سنگ و آجر اجاقی برای درست کردن چای وجود داشت. سماور خانه ی ما از ساعت چهار بامداد روشن بود. سماورها در ابتدا ویز ویز می کردند و بعد فیس فیس می کردند و یکی دو قل می زدند و در انتها با قل قل مداوم به کدبانوی خانه می فهماندند که به جوش آمدند و آماده ی دم کردن چای هستند. اولین چیزی که هنگام ورود به کار کشاورزی، دامداری، باغی و کارگری برای رفع خستگی به آن پرداخته می شد چای بود. فرقی نمی کرد که یک دست کباب خورده باشی یا یک چای شیرین می بایست بعدش یک چای تلخ یا قند پهلو نوش جان می کردیم. پدر بزرگ ما در برخی از اوقات به دلیل این که برخی از غذاها با معده ی او سازگار نبود به عنوان یک وعده ناهار یا شام چای شیرین همراه با نان و پنیر می خورد. ما هم به تبعیت از ایشان با چای شیرین اخت گرفته بودیم. گاهی برخی از غذاهای ناهار و شام را با چای شیرین می گذراندیم و گاهی هم بعد از یک وعده غذایی یک چای شیرین هم می خوردیم. بعد ها که بزرگ تر هم شده بودیم وقتی نیمه شب از خواب شبانگاهی بیدار می شدیم یک چای شیرین سفارش ما به همسر بود که در دل شب نوش جان می کردیم و لذت هم می بردیم. هرگاه که مدتی روی پاها می نشستم و بعد بلند می شدم، سرم گیج می خورد و چشم هایم سیاهی می رفت. فکر می کنم به خاطر نوشیدن چای زیاد بود. می گویند چای باعث کم خونی می شود. گاهی وارد برخی از خانه ها می شدم و صبحانه ی آن ها را که نگاه می کردم تعجب می کردم. گاهی می شنیدم که در برخی از جاها به جای صبحانه غذای مانده ی شب قبلشان را می خوردند هم تعجب می کردم. با خود می گفتم مگر می شود که در صبحانه به جای چای چیز دیگری صرف کرد. بعدها خودمان هم یک تنوعی در صبحانه بوجود آورده بودیم. مثلاَ یک لیوان شیر هم به صبحانه اضافه کرده بودیم. وقتی وارد آموزش و پرورش شدم این چای بود که در هر زنگ تفریح می توانست گلوی خشکیده ی ما را تازه کند. وقتی به ورزش هم می رفتیم این چای بود که در میان برنامه ها یا در انتهای برنامه ها خستگی را از تن ما می زدایید. خوبی چای در این بود که هر وقت میهمانی سرزده وارد می شد این چای بود که در هر منزل چه فقیر چه غنی پیدا می شد و آبروی صاحب خانه را می خرید. آن زمان ها زیاد در فکر پذیرایی آن چنانی نبودند و چشم و هم چشمی ها هم وجود نداشت. اگر یک چای هم جلوی کسی می گذاشتند نوش جان می کرد و کلی هم تشکر می کرد و برای رفقایش هم تعریف می کرد که به خانه ی فلان کس رفته بود و چای هم نوش جان کرد.  یک سالی در شمال زندگی کرده بودم. آن جا هم به چای علاقه نشان می دادند. البته چه وارد جرگه ی آموزش و پرورش شدم و چه در شمال زندگی کرده بودم گاهی دیده می شد که در صبحانه دیگران و یا دسته جمعی در اردوها و غیره تخم مرغ (آب پز، املت و نیمرو)، کره، مربا، عسل، سرشیر، خامه، سبزی، خیار و گوجه فرنگی، گردو، حلیم، کله پاچه، سیراب شیردان ... دیده می شد. اما این تنوع صبحانه ها چه به لحاظ هزینه و چه به لحاظ ذائقه ای که با آن عادت کرده بودیم هیچگاه نتوانست صبحانه ی دائمی ما را بوجود آورد. صبحانه ی دائمی ما تشکیل می شد از یک قرص نان، یک تکه پنیر، یک چای شیرین و تلخ و هر چند وقت یک بار مربای خانگی و کره هم استفاده می کردیم. وقتی به شیراز آمدم. دیدم انگور بی نهایت ارزان است گاهی در صبحانه های ما نان و پنیر و انگور هم مشاهده می شد. نان و پنیر و انگور، نان و پنیر و هندوانه، نان و پنیر و خربزه و طالبی هر چه می خوردم سیر نمی شدم. فقط به لحاظ اقتصادی تا یک جاهایی دست از خوردن می کشیدم. آش سبزی بیشتر صبحانه های شیرازی ها را تشکیل می دهد. در ابتدا ما وقتی آش را می دیدیم حالت تهوع به ما دست می داد. روز اول وقتی خریدم هیچ یک از اعضای خانواده نخوردند. خودم هم با بی میلی مقداری از آش خوردم. در سفرهای کوه نوردی وقتی صبحانه آش بود و بچه ها با ولع آن را می خوردند،‌ من هم تا حدودی به آش علاقه پیدا کردم. اما دست از چای بر نداشتم. بعدها کم کم به آش شیرازی علاقمند شدم و آن را از چای شیرین بهتر دانستم، اما چای تلخ را فراموش نکردم. امروزه به کلی چای شیرین را نمی توانم بخورم. اگر چه خانواده گهگاهی از این صبحانه استفاده می کنند. وقتی وارد شیراز شدیم به خاطر عادتی که داشتیم برای دم کردن چای از سماور و قوری استفاده می کردیم. بعدها متوجه شدیم که همسایگان، فامیل ها و آشنایان همواره از فلاکس چای برای نوشیدن چای استفاده می کنند. فلاکس چای دیگر زحمت سماور و قوری و دم کردن و صبر کردن را نداشت. به راحتی و در فرصتی اندک چای حاضر و آماده می شد. با توجه به چای های خارجی که به سرعت رنگ و بو داشتند این فلاکس های چای بودند که در انواع و اقسام به بازار آمدند و زحمت کار چای دم کردن قدیمی را از دوش کدبانوهای خانه برداشتند. بعدها ما هم به تبعیت از شیرازی ها سماور را به کناری گذاشتیم و با یک فلاکس و بعدها با دو فلاکس هم برای خودمان و هم برای میهمانان چای درست می کردیم. از آخرین نوع سماورهای برقی و نفتی که در منزل داشتیم به خاطر جای کم، دائم این طرف و آن طرف پرت می کردیم. البته اگر منزل وسیعی داشتیم بهترین مورد دکوراسیون برای روی تاقچه بود. بعدها دیدیم که دیگر برای ما کاربردی ندارند به نان خشکی ها که همه چیز را می خرند دادیم و چند بسته تاید گرفتیم. وقتی نان خشکی از آخرین پیچ کوچه ی ما می گذشت به سرعت پشیمان شدیم اما پشیمانی چه سود، مرد هست و حرف مرد هم یک کلام!!

22/6/93