شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

شهید محمد رضا شفیعی

باسم رب الشهداء و الصدیقین

دیشب در جلسه انصارالمهدی پایگاه بسیج مسجد جامع سعدی شیراز به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، جناب سید معین انجوی نژاد به عنوان سخنران ویژه دعوت شده بود تا خاطراتی از هشت سال دفاع مقدس بیان کند. ایشان در بدو صحبت هایش به اسرای ایرانی و عراقی اشاره داشت و گفت: بیشتر اسیران ایرانی مربوط به سال های پایانی جنگ است. در این دوران به لحاظ اینکه در پایان جنگ مبادله اسیران انجام می شد و اسیران عراقی زیادی در ایران وجود داشتند. هر اسیر در مقابل اسیر دیگری می بایست مبادله می گردید و در غیر این صورت طرف مقابل باید به جای اسیر غرامت می پرداخت، روی همین موضوع نیروهای صدام بیشتر به گرفتن اسیران اقدام می کردند. کسانی که در بند اسارت نیروهای صدام و حتی دشمنانی از صدام بدتر مثل گروهک کومله و دموکرات قرار می گرفتند زجرهای زیادی را تحمل می کردند. ایشان در یکی از خاطراتش که مربوط به دی ماه سال 62 دوران دفاع مقدس در منطقه کردستان بود، اشاره داشت به اینکه روزی به همراه تعداد 13 نفر از نیروهای سپاهی و بسیجی به یکی از روستاهای کردستان وارد شده بودیم. در آن جا گروهک دموکرات حمله کرده بودند. ما از دره ای عبور کرده بودیم که خیلی سرد بود؛ به طوری که در یک دره ای که آب آن یخ زده بود، با موتور از روی یخ عبور می کردیم و ضخامت یخ، آن قدر زیاد بود که تحمل بار سنگین موتور را داشت. گروهک کوموله و دموکرات با حمله ای که انجام داده بودند تعدادی از نیروهای موضع را به شهادت رسانده و تعدادی هم مجروح شده بودند. ما به سرعت وارد عمل شده بودیم تا اینکه نگذاریم تعداد مجروحینی که در آن منطقه بودند به دست گروهک بیافتند و نجاتشان بدهیم. وقتی وارد عمل شده بودیم از بد حادثه ما هم در چنگال آنان گرفتار شده بودیم. در آن سرمای شدید اورکت های ما را برداشته و ما را با یک پیراهن و یک شلوار وارد یک آغل حیوانات کرده بودند. گرسنگی و تشنگی اذیتمان کرده بود. دریغ از یک جرعه آب، دو تن از نیروهای ما لباس سپاه پاسداران به تن داشتند. آن ها از برو بچه های تهران بودند. گروهک مزدور کوموله و دموکرات با نیروهای سپاهی خیلی بدرفتاری می کردند. فردای آن روز ما را به یک قسمتی بردند و پیراهن ها را هم از تنمان برداشته و در سرمای زیاد آن منطقه با یک زیر پیراهن و شلوار کردی به شدت می لرزیدیم. انگاری مراسم عروسی برپا بود. آن دو نفری که لباس سپاه به تن داشتند را آوردند و ما را به درختی بسته بودند. آن دو تن را روی زمین خواباندند و درب یک حلب بیست لیتری را برش داده و جلوی چشمان ما به صورت وحشتناکی سر آن دو بزرگوار را بریده بودند. بعد از آن عروس و داماد از روی خون ها عبور کرده و پاهایشان را به خون می مالیدند. بعد از آن واقعه منطقه را ترک کرده و فکر می کردیم که ما را می خواهند به عنوان صلیب استفاده کنند. وقتی از ما فاصله گرفتند، گفتند: که نتیجه بدرفتاری با ما اینگونه است. سرما، گرسنگی، تشنگی و وحشت، هیچگونه رمقی بر ما نمانده بود. در آن حالتی که چشم هایمان سیاهی می رفت، شبحی از دور مشاهده می کردیم. آن ها نیروهای خودی بودند که به سمت ما می آمدند.

در سال های اسارت صدام یکی از رزمندگان به نام محمد رضا شفیعی از قم اسیر شده بود. ایشان را به شهادت رسانده و به مدت چندین ماه وارونه جلوی درب اردوگاه اسرای ایرانی آویخته بودند تا مایه عبرت بچه ها گردد. در این چند ماه پیکر محمد رضا هیچگونه آسیبی ندیده بود و مایه تعجب نیروهای عراقی قرار گرفته بود. او را با بنزین سوزانده بودند و در پایان باز هم هیچگونه آسیبی ندیده بود. او را با مقداری آهک دفن کرده بودند تا جنازه از بین برود. در سال 69 که هنگام مبادله اسرا و شهدا بود. وقتی جنازه شهید محمدرضا شفیعی را تحویل گرفته بودیم، هنوز سالم بود. وقتی او را به قم بردیم. مادرش زنده بود. به خانه مادرش رفتیم و از ایشان سوال کردیم که محمد رضا چه خصوصیات ویژه ای داشت که این سعادت را داشت. ایشان در وهله اول گفته بود، او مثل همه افراد عادی بود و هیچگونه ویژگی خاصی نداشت. اما بعد از پرسش و پاسخ در فکر فرو رفت و بعد از چندی به ما گفت ایشان در زندگی به چند مسئله اهمیت می داد. در هر زمان و هر موقعیتی که بود نماز اول وقت را فراموش نمی کرد. بعد از نماز صبح زیارت عاشورا را فراموش نمی کرد.  

شهیدی که پس از شانزده سال پیکرش سالم بود.  

                شهید محمد رضا شفیعی

  

 

گالش

گالش مازندرانی و گالش روسی

قطعاً این ترجمه خود دلیلی بر کهن بودن لغت « گالش » به معنی گاوبان در مازندران و گیلان و جدایی معنای‌اش از « گالش » روسی در معنای « پاپوش و کفش‌لاستیکی » است.

مازندنومه؛علی ذبیحی،پژوهشگر،آمل: ارتباط بین دو ملت همان‌گونه که باعث فهم متقابل مردمان آنها از یکدیگر می‌شود،عاملی بر وام‌گیری و وام‌دهی واژگانی در زبان مردمانش خواهد بود.

حضور روس‌ها و رواج محصولات روسی در دو سدۀ اخیر در مازندران باعث رواج برخی نام‌های روسی در زبان مازندرانی شده است.

اما از آنجایی که این لغات و عامل رواج‌شان، از آغاز مکتوب نشدند و با تغییر واژه‌ها در گذر زمان و ایجاد فاصله از زبان مبدا، دست یافتن به اصل و اساس لغات دشوار می شود، ضرورت بررسی های زبانی از روی شواهد و قراین اهمیت می‌یابد.

از جمله لغاتی که در سال‌های اخیر مورد مناقشۀ آگاهان به زبان روسی و مازتدرانی قرار گرفته است لغت « گالش » با دو معنی 1- « گاوبان » و 2- « پاپوش لاستیکی یا کفش لاستیکی » است.

مسئله مورد نظر در خرداد ماه سال 1390 در سایت مازندنومه طی مطالبی مفصل از سوی آقایان « رزاقی »(http://www.mazandnume.com/?PNID=V12255) و « بهمنانی »(http://www.mazandnume.com/?PNID=V12299) و نظرات درج شده در پای این مطالب مورد مناقشه قرار گرفته است.

با اینکه لغات بسیاری در دو متن مزبور از سوی نویسندگان مورد بررسی قرار گرفتند، لغت « گالش » بحث بیشتری را به خود اختصاص داده است.

جناب « رزاقی » لغت گالش به معنی گاوبان را روسی دانسته و جناب « بهمنانی » به احتمال آن را روسی دانستد.

ایشان در این خصوص آورده‌اند: « گالُش، که در زبان روسی... Galosh تلفظ می‌شود، ریشه در زبان رومیان دارد ... این محصول [ پاپوش ] در سال‌های نخستین سدۀ 19 میلادی به روسیه رسید و پس از آنکه انسان استفاده از" کائوچو" را آموخت، روسیه به بزرگترین تولید کنندۀ "گالُش" در جهان تبدیل شد و سالانه، تا سال1932 میلادی میلیون‌ها جفت گالُش روسی به سرتاسر جهان از اروپا و آمریکا گرفته تا آسیای دور و میانه و جنوب غربی آن، صادر شد.

بازرگانان روس و ایرانی، این محصول را به ایران نیز آوردند... مازندرانی‌ها نیز از "گالُش" در شکل‌های گوناگون آن استفاده کردند... شاید بدین خاطر است که به این دسته از مازندرانی‌ها [ منظور گالش‌ها = گاوبانان ] که اینگونه پوشش پا داشتند، "گالِش" می‌گفتند و محلی را که آنان در هنگامۀ ییلاق و قشلاق در آن زندگی می‌کردند،"گالِش مِنزل" نام نهادند ».

این نظر با اینکه واکنش‌هایی در رد آن در پی داشت ولی رد نظرها بدون هیچ سندی ابراز گردیدند. از آنجایی که وجود افرادی به نام « گالش » و شغل « گالشی » در استان‌های مازندران و بخش‌هایی از گیلان ریشه‌دار می‌باشد بنده در بررسی متون مکتوب و کهن مازندرانی (طبری) - که البته هنوز تاریخ مدونی از وجود این منابع نوشته نشده است- به لغتی دست یافتم که لازم دیدم آن در این مجال بازگو نمایم تا ره‌آوردی فرهنگی برای هم‌میهنان و هم‌زبانان گرامی‌ام باشد.

همان‌گونه که می‌دانیم متون مکتوب متعددی از گذشتۀ زبان مازندرانی برجا مانده است که از جملۀ آنها متن‌های قرآنی قرن نهم و دهم هجری قمری با ترجمه به زبان مازندرانی قدیم (طبری) است.

خوشبختانه این اثر در سال 1388شمسی در دو مجلد و به صورت کامل و نسخه برگردان از سوی انتشارات مجلس شورای اسلامی به زیور طبع آراسته و به بازار نشر در شمارگانی محدود روانه شد.

بررسی این نسخه‌برگردان و نگاهی به دیگر نسخ مشابه آن که در کتابخانه‌های دیگر ایران به صورت نسخۀ‌خطی و میکروفیلم محفوظ می‌باشند بنده را به لغت « گالش » رهنمون شدند؛ لغتی که در هنگام دست‌یافتن به آن موجب شور و شعف درونی‌ام شد.

در جلد دوم نسخه برگردان، ( برگ130 پشت ) ؛ سورۀ « قصص » آیۀ « 23 » آمده است: « ... قالتا لا نَسقی حتّی یصدِرَ الرِّعاءُ و أَبُونا شَیخ کَبیر » ؛ ترجمۀ فارسی: « ... گفتند: ما آب نمی دهیم تا چوپانان ( چارپایانِ خودرا از آبشخور ) باز گردانند و پدر ما پیری فرتوت است »( نسخۀ خطی ترجمه فارسی ندارد و ما آن را از ترجمه‌های امروزی نقل کردیم).

کلمۀ « الرِّعاءُ » که در زبان فارسی به « چوپانان » ترجمه شده است در این نسخه و نسخه‌های همترازش که اثری از ترجمۀ فارسی در آنها هم نیست به « این کالشان KALŠAN » ترجمه شده است.

گالش gâleš امروزه در شمال به معنی فردی است که از رمة گاوان نگهداری می‌کند و با نگهبان گوسفندان که « کرد » یا « چوپان » نامیده می‌شود فرق دارد.

گالش از جمله لغات خاص رایج در منطقه است که مترجم به خاطر زیستن در این محیط و آشنایی با این لغت از آن به زیبایی استفاده کرده است.

این ترجمه ضمن نشان دادن کهنگی لغت « گالش » پیوستگی زمانی این لغت را حداقل در پانصد سال اخیر نشان می‌دهد.

قطعاً این ترجمه و وجود این لغت خود دلیلی بر کهن بودن لغت « گالش » به معنی گاوبان در مازندران و گیلان و جدایی معنای‌اش از « گالش » روسی در معنای « پاپوش و کفش‌لاستیکی » است. پاپوشی که گروهی وسیع در گستره شمال ایران را منسوب به خود گرداند.

ایمیل نویسنده: (azabihin@yahoo.com)  

منبع: سایت مازندنومه