شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

گذری بر همایش ملی تعزیه در شیراز خاستگاه تعزیه به میزبانی کانون تخصصی تعزیه استان فارس


دیشب با برنامه ریزی از قبل مراسم افتتاحیه همایش ملی تعزیه در محوطه ی مکان کتابخانه ملی استان فارس در خیابان حافظ برگزار شد. در این مراسم سخنرانی و پذیرایی دو برنامه مهم بود که مورد اجرا قرار گرفت.

در رابطه با سخنرانی باید گفت: آنچه جناب آقای صالح پور به عنوان سخنران در این مراسم بیان کرده بودند، تمامی آنچه بود که یک فرد عادی تعزیه خوان هم می داند. امروزه با تجهیزات پیشرفته نرم افزاری و آنلاین بیشتر افراد از اطلاعات عمومی بالایی برخوردار هستند. به خصوص که یک نفر بخواهد در جمع دوستداران تعزیه و اصحاب تعزیه سخنرانی کند. از این که رنگ لباس ها چه مفهومی دارد، از این که در تعزیه دو اسطوره خیر و شر به نام انبیا و اولیا قرار دارند، از این که تاریخچه تعزیه بر می گردد به خون سیاوش و سیاوشون و بعد از آن نگاه حکومت ها با این تراژدی چگونه بوده و هست را به نوعی همه می دانند. در چنین جلسات باید مثل یک شاعر که فکر و راه جدیدی را ابداع می کند باید سخنران هم چیزهایی بگوید تا مردم حاضر تشنه شنیدن و مورد توجه قرار بگیرد، مثل اکثر سخنرانی ها تکراری نباشد.

اما در باره اجرای تعزیه که گروه تعزیه ای از اصفهان دعوت شده بودند باید گفت اگرچه در برخی از جای ها کاستی هایی احساس می شد، اما در مجموع خوب اجرا شده بود. تقریباً همه چیز سر جای خودش بود. صدا ها جذاب، موسیقی به موقع، لباس ها مناسب، تسلط بر اجرا و در زمان معین هم تعزیه به پایان رسیده بود.

دکوراسون صحنه بد نبود، سکوی اجرا، نور کافی، و در محوطه ای که بسیار زیبا برگزار شده بود. نمی دانم چرا تعزیه خوانان از صدا و چیزهای دیگر اعتراض داشته بودند. صدای زیادی که از بلندگو پخش می شود برای تعزیه خوانان شاید مناسب باشد، اما برای مخاطبانی که زیر و روبروی بلندگوها هستند، کر کننده و بسیار ناراحت کننده است.

آنچه که در این برنامه جلوه ی کمتری داشت مخاطبان بودند. شاید تبلیغات کمتری شده بود و یا اینکه در مکانی قرار داشت که اکثر مردم نمی توانستند در این جلسه حضور داشته باشند.

در مجموع برای برگزاری این همایش از جناب آقای استاد عبدالصمد فهندژ سعدی مدیریت محترم کانون تخصصی تعزیه استان فارس و دکتر سروش کمالی سروستانی تقدیر و تشکر می نماییم.

کجاست آن معلم

کجاست آن معلم که می گفت یک با یک برابر است

کجاست آن شاگرد که جوابش داد اگر یک فرد انسان واحد یک بود این با آن برابر

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایان
تساویهای جبری را نشان می‌داد
با خطی خوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکی‌برخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مده
و
شی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می‌پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گردید؟
یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می‌گشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
معلم ناله‌آسا گفت:
بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست.......

خسرو گلسرخی

اقتصاد مقاومتی

حالا که فهمیدیم از این آمریکا هیچگونه آبی گرم نمی شود، بهترین هدف همان که مقام معظم رهبری فرمودند: اقتصاد مقاومتی است. آنهایی که فرزندان خودشان را به آمریکا فرستادند تا در آینده مدیریت این جامعه را بر عهده بگیرند، یک فراخوان عمومی بدهند تا در همین کشور سرمایه گذاری کنیم. اقتصاد مقاومتی یعنی همان چیزی که در بدو انقلاب داشتیم. برادری و برابری. این دو واژه ای است که اگر مسوولان به آن توجه بکنند کشور رشد چشمگیری خواهد داشت. پارتی بازی ممنوع! رشوه ممنوع! یک شهر و هزار نرخ ممنوع! دزدی و چپاول ممنوع! اختلاس ممنوع! نبریدن دست دزدان و مفسدان اقتصادی در انظار عمومی ممنوع!

بالاخره روحانی هم فهمید

بالاخره روحانی هم فهمید که با دم گرگ نمی شود بازی کرد، شوخی کرد، نمی شود گردو بازی کرد، نمی شود اطمینان کرد، نمی شود با این ها نشست و پشت یک میز صبحانه کاری خورد، نمی شود میش وبره های خودمان را به این ها سپرد که این ها از گرگ هم پست تر هستند. این ها در واقع روباهانی هستند که در پشت پوست پلنگ و شیر پنهان شده اند. به این ها نمی شود درس تاریخ و جغرافیا داد که این ها شاگردان بد عهد و پیمان شکنی هستند که هر چه می آموزند می بلعند و به نام خودشان استفراغ می کنند. به همسایه شمالی هم نمی شود اطمینان کرد. البته تا جاهایی بد نیست. اصلاً ما ژنتیکمان به شرقی ها میماند. مثل آن ها نفس می کشیم، مثل آن ها فکر می کنیم، مثل آنها احساس داریم. بیایید با آن ها پیمان ببندیم و با آن ها رابطه ی کاری داشته باشیم. که بیشترین جمعیت دنیا در این قاره آرمیده اند. بیشترین سرمایه فکری، ایمانی و اقتصادی هم در این منطقه نهقته است. اصلاً خدا قاره آسیا را جدا کرد. بیشترین قاره را هم به آسیا داده است. در اروپا فقط این دولت آلمان است که تا حدودی مثل ما می ماند. مثل ما فکر می کند و مثل ما می اندیشد چون ریشه در یک خون داریم.