شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

جوان مرد قصاب

 اول هر ماه وقتی حقوقی دریافت می کنم، گاهی اوقات که از کمیِ بدهکاری کمرمان راستِ راست می شود، یک سری به قصابی می زنم. حدود یک بیستمنی گوشت می خرم و با سیاست چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن سعی می کنم تا آخر برج داشته باشیم. همین قدر که درب یخچال را باز می کنیم و گوشت یخ زده را می بینیم برایم کفایت می کند. نوعی حس همدردی با گوشت پیدا می کنیم. گوشت از آن جهت که من هم می توانستم در پیکر حیوانم باشم و چرا کشته شدم و من هم شرمنده از این که نمی توانیم به یکباره تو را ببلعم با یکدیگر حس همدردی پیدا می کنیم. بگذریم وقتی وارد قصابی شدم گفتم یه مقدار از آن گوشت چرخ کرده اگر مطمئن هستی بده و دو تا از جگر سفید را به آن هم اضافه کن تا یک جغول بغولی درست کنیم. قصاب با اطمینان از گوشتش کلی تعزیف کرد و من هم به یاد جوانمرد قصاب افتادم. به یک باره داستان جوانمرد قصاب را برای قصاب محلمان تعزیف کردم که شاید او هم دلش به حال مشتریانش بسوزد و جرقه ای از مروت و مردانگی را همراه با کارد قصابی در هم آمیزد. جوانمرد قصاب خیلی خوشش آمد و وقتی گفتم ما در محله  تعزیه ی جوانمرد قصاب را هم اجرا می کنیم خیلی خوشش آمد و قرار شد در تعزیه جوانمرد قصاب هم شرکت بکند. بگذریم وقتی به خانه آمدم دیدم یکی از جگر ها مشکل دارد و انداختمش دور!!!   

 

 

 

تعزیه جوانمرد قصاب یکی از تعزیه هایی است که بیشتر در ایام شهادت حضرت امام علی (ع) اجرا می شود. اکثر نسخ تعزیه برگرفته از  روضه الشهدای مرحوم ملا حسین واعظ کاشفی است، اما در قرن نهم ملّا حسین واعظ کاشفی به داستان جوانمرد قصّاب اشاره امّا از ذکر آن خودداری کرده است. شگفت است که نام جوانمرد قصّاب درفتوّت نامه ی قصّاب، از عهد صفوی، نیامده است اما در رساله ای دیگر درباره ی قصّابان و سلّاخان، که ظاهراً در همان دوران صفوی نوشته شده است، داستان او کاملاً ذکر شده که:

 

کنیزکی از جوانمرد قصّاب گوشت خواست اما به هر گوشتی که جوانمرد به او می داد، راضی نمی شد تا جوانمرد خشمگین گردید و پول او را پس داد و گفت که به او گوشت نخواهد فروخت. کنیزک که از سرزنش و آزار سروَر خود می ترسید، گریه آغاز کرد. ناگاه شاه مردان علی(ع) از آن جا گذشت و مشکل کنیزک را دریافت و به جوانمرد گفت که به کنیز گوشت بفروشد. جوانمرد که علی(ع) را به چهره نمی شناخت، به او بی احترامی نمود و دست خود را به معنای ردّ کردن، به جانب حضرت علی(ع) تکان داد. پس از آنکه حضرت از نزد او رفت، قنبر یار و همراه علی(ع) آمد و به جوانمرد گفت که تو شاه مردان را نشناختی. جوانمرد که سخت شرمنده و پشیمان شده بود، دست خود را با ساطور برید و با کارد چشمان خود را کَند  از قنبر خواست که او را به نزد علی(ع) ببرد. چون غمگین و نادم به نزد آن حضرت رسید، گریست و ابراز پشیمانی نمود. علی(ع) فرمود که چشمان و دست وی را در موضع خود نهادند و فاتحه ای بخواند و بر جوانمرد دمید، فوراً چشمان و دست بریده ی او درست شد.

عطّار (متوفی: 618 یا 627 ق.) نیز در منطق الطّیر به این کرامت مولی(ع) اشاره کرده اما نام جوانمرد قصاب را ذکر نکرده است. ظاهراً صورت کهن این داستان درباره ی کسی به نام حبشی است که چون متّهم بود، به حکم شرع دستش را بریدند و حضرت علی(ع) با کرامت خود و با دمیدن به او، دستش را به تن چسبانید.

 

داستان جوانمرد قصّاب با اندکی تغییر در برخی از کتاب های مقبل از جمله طریق البکاء، از عهد ناصری، آمده است، تعزیه خوان ها نیز آن را نمایش می داده اند و تصویرهایی از این داستان را در نقاشی های قهوه خانه ای هم می توان دید. هم اینک، در افغانستان، قصّابان در شب های جمعه به نام جوانمرد قصّاب نذر می دهند و در حین اجرای آیین نذر، قصّه ی او را نقل می کنند.  مرحوم استاد دکتر زرین کوب (متوفی: 1378 ش.) قصّه جوانمرد قصّاب را نمونه ی کوشش حرفه های مکروه برای درست کردن رابطه با فتوّت دانسته است ؛ اما هم چنان که گفته شد، قصه های کهن عیاری از پیوند دیرباز صنف قصّاب با آیین عیاری و جوانمردی نشان دارد.به هر تقدیر، ابیات لوحه ی قبر داخل بقعه ی جوانمرد قصّاب، در جنوب تهران، نشان می دهد که صاحب آن نیز همان پیر افسانه ای صنف قصّاب، که داستانش گفته آمد، فرض شده است. به نظر می رسد که این مقبره و دیگر مقبره های جوانمرد قصّاب در ایران، مقبره هایی نمادین برای شخصیت افسانه ای جوانمرد قصّاب است. ساختن چنین مقبره هایی در ایران برای قهرمانان افسانه ای که مردم با یاد و قصّه ی آن ها می زیسته و به وجود آن ها باور داشته اند، متداول بوده است؛ چنان که حتی برای خضر هم که زنده ی جاویدان دانسته می شود، مقبره هایی ساخته شده است. این مقبره ها قهرمانان افسانه ای و مقدّس مردم ایران را برای آنان به گونه ای، واقعی، محسوس و قابل دسترس می کند تا به زیارت آنها بروند، با آن ها سخن بگویند و برای آن ها نذر ونیاز کنند و حاجت خود را بگیرند.

 روزگاری افسانه ی جوانمرد قصّاب نزد مردم ایران بسیار مشهور بوده است. امروزه، کهن سالان تهرانی همچنان داستان او را از بر دارند هر چند برای بیشتر جوانان حتی نام او نا آشنا است.

تشییع شهدای غواص گمنام

تشییع ۱۰ شهید غواص گمنام  در شیراز

  

در سالروز شهادت رئیس مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق (ع) شهدای غواص در شیراز تشییع شد.

 

  

ای شهدا بدانید که خوب زمانی برگشتید و روی دست مردان و زنان تشییع شدید. این روزها خبر از توافق هسته ای است و یک گام تا حوالی اهداف شما و امام گام برداشته ایم. این روزها شعرا دیگر برای شهد شیرین شهادت و گل و بلبل نمی سرایند که همه ی فکر و ذکرشان رفت تا مرز هسته ای شدن یا نشدن! همین روزهاست که سازندگان سلاح هایی که قلب شما را نشانه گرفته اند و فرماندهانی که دستور شلیک همان گلوله ها را به شما داده اند به ایران می آیند و در ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقصادی و شاید نظامی هم پای میز مذاکره بنشینند. شاید در همین نزدیکی ها مثل هتل لاله و یا قصرهای مجللی که کاخ شاه را به صخره گرفته اند می نشینند و یک جام از چای شمال نوش جان می کنند و شاید برای سیاست هم که باشد مثل همان ورزشکار بدنساز تا گلزار شهدا هم بیایند. هنوز قلب های من نه ما هم جا دارد تا صبوری کنیم و این سریال های هزار دستان را ببینیم . باید به کوثری بگوییم که زیاد غصه نخور چه بخواهی و چه نخواهی کارش تمام است. مثل همان یک وجب روسری بود که امروزه زیر دامنش هم پیداست. گاهی به خود می آییم و می گوییم چرا می توانستیم و نکردیم. می توانستیم رشوه بگیریمُ اما نگرفتیم! می توانستیم دزدی بکنیمُ اما نکردیم. می توانستیم به همه ی تعهدات خودمان را با امام و شهدا و اسلام ناب زیر پا بگذاریم و نکردیم. می توانستیم خیلی از لذایذ دنیوی را برای خود و خانواده فراهم کنیم اما نکردیم. شاید هنوز گلوی عطشان ما می تواند در ۲۲ بهمن امسال هم بگوید مرگ بر آمریکا! شاید تراژدی بعدی هم اسراییل باشد. شاید او هم روزگاری دندان تیز کند و بخواهد گزینه های روی میزش را امتحان کند.

ضایعه ی اسف بار مرگ بوکسور خوب کشورمان زنده یاد ایرج کیارستمی بر تمامی ورزشکاران و ملت شهید پرپرور ایران و شهر میگون تسلیت باد


ایرج کیارستمی پیشکسوت بوکس و قهرمان اسبق تیم ملی کشورمان متولد سال 1342 و میگونی تبار است.  از سن 15 سالگی به شدت به ورزش بوکس علاقه‌مند شد. از سال 1357، در دو رقابت داخلی در تهران شرکت می‌کند که متعاقب آن فعالیت در رشته‌ی ورزشی بوکس به مدت ده سال ممنوع می‌شود. در تمام این مدت ممنوعیت، وی زیر نظر مربی دلسوز خود صادق پدیسار در مکان‌های مختلف همچون چاله سرویس، انبار مواد غذایی، مطب پزشک، پشت بام و دفتر آموزش رانندگی تمرینات خود را به طور مستمر ادامه داد. بعد از بازگشایی و رفع ممنوعیت به ترغیب مربی خود در مسابقات قهرمانی تهران و کشور شرکت کرد و قهرمان شد.

وی در سال 1368 به تیم ملی راه ‌یافت و در تورنمنت آسیایی تایلند مقام سوم را از آن خود کرد. در مسابقات بانکوک (انتخابی المپیک 1991) نیز سهمیه‌ی المپیک را کسب نمود.  

این ورزشکار با اخلاق و دوست داشتنی چندین ماه بود که به خاطر یک سکته ی مغزی به بیمارستان منتقل می شود و تا دیشب در آی سی یو بخش مراقبت های ویژه به حالت کما قرار داشت که متاسفانه تلاش برای زنده ماندن ایشان مثمر ثمر واقع نمی شود و بالاخره دیشب جان به جان آفرین تقدیم می کند. امروز قرار است که پیکر این پهلوان را در میگون تشییع نمایند. مصیبت از دست دادن چنین مرد بزرگی را به بیت شریف آن مرحوم، اهالی میگون و جامعه ی ورزشکاران به خصوص ورزش بوکس تسلیت عرض می نماییم.

انا لله و انا الیه راجعون

امروز مردم میگون پیکر مردی را تشییع کردند که به حق از تبار یاران بسیج، جنگ و دفاع مقدس بود.مردی با تمام ویژگی های یک انسان مومن و معتقد، مردی تمام عیار از خانواده ای که دین و دیانت در ارکان هستی شان موج می زد.زنده یاد رحمن شمس الدینی فرزند سبزعلی روزگاری عضو فعال بسیج پایگاه ثارالله میگون بود که در تمامی عرصه ها فعالیت چشمگیری داشت.روزی او را در جبهه های گیلان غرب دیده بودم که با عشق تمام راننده ی لودر بود و برای بی سنگران سنگر می ساخت.آنقدر به کارش عشق می ورزید که حاضر نبود با ما که تازه او را در جبهه دیده بودیم بسیار به گفتگو بنشیند.خداوند روح پاک او را با شهدا، امام شهدا و اولیاء و انبیاء محشور بگرداند.از همین جا به تمام بازماندگانش تسلیت عرض می کنم و غفران الهی را برای آن مرحوم مسئلت دارم. روحش شاد و یادش گرامی باد.