شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

درگذشت پیر فرزانه زنده یاد حاج سید میرزا میرمحمد میگونی تسلیت باد

انا لله و انا الیه راجعون
ناگهان بانگی برآمد که خواجه مرد
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز / مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
مردن سرانجام این دنیای هر آدمی است. نه تنها سرانجام هر آدمی که به فرموده ی خداوند تبارک و تعالی هر جانداری روزی طعم مرگ را می چشد. اگر چه شکل مردن ها با هم متفاوت هستند، اما مردگان  در این دنیا ارثی از خود به جای می گذارند که برخی از این میراث ها مادی و برخی معنوی هستند. میراث های مادی تا چند دهه باقی می مانند و دست به دست میراث خواران می چرخند تا این که با گذشت زمان فراموش خواهند شد، تازه  اگر میراث خوارانی باشند که دِینِ خودشان را به صاحبان اصلی ارث ادا کرده باشند. آن چه در این سرا و سرای آخرت مهم است، میراث معنوی است که برای وارثان و حتی برای جامعه قابل تقدیر و تمجید است. برخی با آثار مکتوبی که از خود به یادگار می گذارند، نام خودشان را تا ابد جاودان می کنند. همانند: بسیاری از دانشمندان، نویسندگان، هنرمندانی که با خلق آثاری از خود جاودانه  شدند. برخی هم بدون هیچ آتار مادی، ماندگار می شوند. خیل زیادی از پیامبران و انسان های بزرگ نوشتاری از خودشان به یادگار نگذاشتند، اما نامشان، رفتار و گفتارشان همواره چراغ راه جامعه بوده و هست. برخی از افراد فامیل و آشنایان هم در بین ما هستند که حرفی برای گفتن دارند. انسان هایی که با عمل و رفتار خوب خودشان، آدم های دوست داشتنی بودند. زنده یاد سید میرزا میر محمد میگونی هم از جمله این افراد بود.
مرحوم سید میرزا میر محمد میگونی انسانی وارسته، پر تلاش، خانواده دوست، مهربان، صمیمی و یک فرد بسیار دوست داشتنی بود. آدمی که وقتی وارد خانه اش می شدی، فرق نمی کرد دور یا نزدیک باشی، بسیار خوش برخورد بود. وقتی پای صحبت هایش می نشستی، دریایی از اطلاعات قدیم و جدید را با زبانی بسیار شیوا در قالب داستان و روایات تعریف می کرد. صله ارحامش زبان زد بود. من به جرئت می توانم بگویم که آن مرحوم آزارش به یک مور هم نرسیده بود. دستان پینه بسته اش نشان از آن داشت که کار و تلاش جوهره اش بود و از بازوان نازنینش نان حلال بر سفره  می نشاند و همین نان حلال و دسترنج و عرق جبینش بود که فرزندانی نیک و شایسته را به اجتماع تحویل داد. من این مصیبت وارده را به بیت شریف این مرحوم، همسر نازنینش، دختران مهربان و صمیمی اش، پسران عزیز و مهربانش، آقایان: رضوان، یزدان و علیرضا میر محمد میگونی تسلیت عرض می نمایم و از خداوند سبحان رحمت و مغفرت را برای  این مرد بزرگ خواهانم. روحش شاد باشد انشاءالله


چگونه می توان با فقر مبارزه کرد؟

فقر چه معضلاتی را می تواند به همراه داشته باشد و چگونه باید با فقر مبارزه کرد؟
به نظر من برای مبارزه با فقر در ابتدا باید عدالت محوری در کل کشور  فرهنگ بشود. دوم باید کسانی که در راس امور قرار می گیرند خودشان را در کنار فقیر ترین مردم ایران قرار بدهند و برای آنان برنامه ریزی کنند. سوم  سر منشاء بسیاری از جرایم کشور فقر و نداری است. مانند:
گدایی: برخی از کسانی که از فقر مالی به رنج می افتند، تن به گدایی می دهند. این به آن دلیل نیست که گدایانی که تمامی آبرویشان را در کف دست قرار می دهند و جلوی من و تو دستشان را دراز می کنند، از من و تو کم ارزش تر باشند. دولت در این زمینه مقصر اصلی است. دولتی که نمی تواند برای این هموطنان، که از روی فقر و نداری تن به این کار می دهند، کاری بکند، مجبور نبود پا در انتخابات بگذارد. دولت مقصر اصلی است که مردم فقیر می شوند.
طلاق: بیشتر زمینه های طلاق در فقر و نداری است. دختر و پسری با هم ازدواج می کنند. آن ها به خاطر شرایط سنی که دارند باید تن به ازدواج بدهند، اما گاهی این ازدواج نمی تواند تعلقات خاطر زندگی همسر، که یک سر آن به اقتصاد خانواده بستگی داردتامین نماید، و همین مورد موجب می شود که شرایط خانوادگی از خیر به شر برسد و دادگاه های خانوادگی ما از صف نانوایی ها بیشتر بشود.
اعتیاد: جوان بیکار هر چه طول و عرض خیابان را می پیماید، هر چه روزنامه ها را زیر و رو می کند، نمی تواند یک شغل مناسب برای خودش بیابد. همین مورد باعث می شود که عصبانی بشود و تن به سیگار بدهد. فکر می کند با کشیدن سیگار می تواند لحظاتی را به آرامش دست یابد. همین مورد باعث می شود تا بدبختی ها بعدی هم که  اعتیاد به مواد مخدر است دامنگیرش بشود.
عصبانیت اجتماعی: کار روزانه و اشتغال زایی باعث می شود تا یک فردی که در طی روز به کار مشغول می شود یک خستگی همراه با نشاط را در خودش احساس بکند. اوقات فراغتی هم که به دست می آورد برای زن و فرزندش هزینه می کند. در غیر این صورت، عصبانیت های ناشی از بیکاری و غیره و غیره باعث می شود که یک جوان بیکار بی خودی با مردم درگیر بشود. درگیری های خیابانی شدت یابد.
تن فروشی: در مورد این قسمت که یک معظل شرمگینانه ای است، چه خوب و یا چه بد در جامعه وجود دارد. خیلی ها از نداری و بدبختی به این کار تن می دهند. یکی از روحانیون می گفت: از منبر پایین آمدم و کفش هایم را پوشیده بودم که به خانه بروم، زنی جلوی مرا گرفت و گفت: حاج آقا یا به من کمک می کنی، یا اولین ماشینی که برایم بوق زد، سوار می شوم. این در کشور ما زننده است. مایی که دم از انتظار می زنیم.
دزدی: دزدی که دیگر نیاز به تفسیر ندارد. انواع و اقسام دزدی داریم. متاسفانه آفتابه دزدها را می گیریم و زمین خواران همچنان مشغولند و فیش های نجومی هم به قانون تبدیل می شود.
قتل و غارت: برخی از قتل و غارت هم برای تامین امور مالی به وجود می آید. مثل دزدی بانک ها و صرافی ها و غیره
بیکاری: بیکاری یکی از مواردی است که رشد فقر را در جامعه زیاد می کند. دولتمردانی با وجدان و متخصص می توانند با مدیریت هیچگونه بیکاری در جامعه وجود نداشته باشد.
ولگردی: بیکاری بالاخره ولگردی را به دنبال دارد، ولگردی هم یعنی این که فقر ایجاد می کند. یک جوان بیکار و ولگرد تا کی می تواند از جیب پدر و مادرش بخورد و بگردد. بالاخره یک روزی کفگیر به ته دیگ می خورد و فقر و بدبختی گریبانگیرش می شود.
مزاحمت نوامیس مردم: ولگردی که منشاء آن بیکاری است می تواند ایجاد مزاحمت های خیابانی و نوامیس مردم بکند. به یک جوانی گفتم که چرا هر روز سر کوچه می ایستی و پرسه می زنی؟ در جوابم گفت: کجا بروم؟ واقعاً کجا برود، نه کاری، نه پولی و نه و نه و نه
عدم تغذیه ی مناسب: بسیاری از بیماری ها که ریشه در کمبود تغذیه دارد. کمبود تغذیه هم از سر بی پولی است. بی پولی هم بر می گردد به بیکاری و غیره و غیره که فقر را هم به دنبال دارد.
رشوه: کسانی که رشوه می گیرند، فقیر ترین افراد جامعه هستند که هم دین و هم دنیای خودشان را خراب می کنند. اگر کسی از کارش راضی باشد و درآمدش هم خوب و مناسب باشد نیازی به گرفتن رشوه ندارد.
پارتی بازی: پارتی بازی هم می تواند موجب فقر در جامعه بشود. فردی با پارتی به سر کاری می رود که شایسته ی آن کار نیست و هم زمان فردی که در آن شغل تخصص دارد بیکار در خانه می نشیند.
ربا: ربا هم یکی از منکراتی است که جامعه در گذشته نسبت به این قضیه بسیار حساس بودند. کسی که در محل ربا می گرفت و می خورد مورد تنفر افراد محل بودند. این مورد هم از نداری و فقر به وجود می آید. کسی که ندارد تن به ربا می دهد. ربا گیرنده و ربا دهنده هر دو مورد تنفر اجتماعی هستند.
 اعتیاد به مواد مخدر و سیگار می تواند به دلیل کمبود مالی و درآمد خانوادگی افراد باشد. یک آدم با غیرت وقتی می بیند هیچگونه راهی برای پیدا کردن لقمه نانی ندارد و جلوی زن و بچه اش شرمنده می شود، به سیگار روی می آورد. و همین مورد باعث می شود که کم کم به مواد افیونی روی بیاورد. همین امر سرآغاز بدبختی و روسیاهی یک خانواده می شود. دولت در این زمینه می تواند بسیاری از بودجه هایی که صرف مبارزه با مواد مخدر و دستگیری و حبس معتادان می شود، در راه کاریابی و ایجاد کسب و کار بکند و جوانان را بالاجبار وارد بازار کار بکند. چطور ما می توانیم معتادان را شناسایی، تعقیب و گریز و بالاجبار دستگیر بکنیم و در انتها با آبرو ریزی یک فرد معتاد را جلوی زن و بچه اش و جلوی در و همسایه اش به مراکز بازپروری ببریم، پس می توانیم برنامه هایی داشته باشیم تا یک جوان بیکار را تعقیب بکنیم و بالجبار به کار بریم. مثل سربازی که اجباری است، باید بازار کار را هم اجباری کنیم. حالا این کار را از کجا بیاریم؟ چطور دولت و ارگان های دولتی می توانند پل، خیابان، بلوار، آزادراه، مراکز گردشگری، و هزاران بناهای زیبا بسازند. سر هر کوچه ای که می روی یک بانک، صندوق، و عابربانک وجود دارد، نمی توانند به جای این همه بانکی که نمی دانم چه کسانی بهره اش را می برد، کارخانه های زیبا، جادار، همه جایی، در هر کوچه و بازار بسازند و جوانان بیکار را به کار وادارند. این همه چاه های عمیق و نیمه عمیق برای ویلاهایی که ارزش اقتصادی ندارد مجوز داده می شود، اما نمی توان در اطراف شهرها کارخانه های تولیدی را با سرعت زیادی بسازند. به جای این که صندوق های کمک به فقرا داشته باشیم مدیریت اقتصادی داشته باشیم و اکثریت جامعه را به شغل مناسب تشویق کنیم. چند درصد برنامه های رادیو و تلوزیون مربوط به اشتغال زایی می شود. چند درصد فیلم ها مشوق و ترویج دهنده ی بازار کار می باشد. مگر ما چه چیزی از چینی ها کم داریم که این همه بازار دنیا را با تولیدات خودشان پر کرده اند. همه ی این موارد شدنی است، اما متاسفانه هر کسی که روی صندلی ریاست می نشیند فقط به خودش و خانواده اش و کسان نزدیکش فکر می کند. اصلاً کسی که از نظر مالی در حد زیر متوسط نباشد نمی فهمد که فقر یعنی چه و طرح ها و برنامه هایش هم به درد مردم نمی خورد.

مبارزه با فقر در خطبه های نماز جمعه ی شیراز

نمی دانم مبارزه چگونه معنا پیدا می کند و چگونه  تفسیر می شود. شاید اذهان آدمی با شناخت و تجربه هایی که از قبل دارد معنای مبارزه را با ادبیات خودش و یا این که با قرار گرفتن در کنار کلمات دیگر ناخودآگاه نوع مبارزه هم مشخص می کند. مثلاً می گوییم مبارزه با طاعون، این یعنی این که در مرحله ی اول بهداشت را رعایت کنیم و در مرحله ی دوم متخصصان و پزشکان، دارو و درمانی برای پیشگیری و دفع این بیماری انجام بدهند. وقتی می گوییم مبارزه با کفر، یعنی این که از راه تبلیغات و نوشتارهای مجازی و غیر مجازی با این معضل برخورد کنیم. گاهی مبارزه حالت درگیری و جنگ تن به تن می باشد که در این مورد از سلاح های سرد و گرم معمول استفاده می شود. مثل هشت سال دفاع مقدس و جنگ های در طول تاریخ که تیمور، چنگیز، هیتلر و دیگران نقش های بسیار زیادی در جنگ ها داشته اند. در ارتباط با مبارزه با فقر نمی دانم از کدام یک از ترفند ها  باید استفاده کرد. اینکه فقط بگوییم و بنویسیم، یا اینکه ببینیم و ننویسیم، یا اینکه در این مورد بازرسانی را برای ایجاد تعادل در سراسر کشور بگماریم تا حقی از کسی ضایع نشود، یا اینکه قوانینی را برای عدالت اقتصادی در جامعه پیاده کنیم تا خود به خود فقر از جامعه ریشه کن بشود، یا این که سلاحی به دست بگیریم و با فقر و بدبختی بجنگیم.
بخشی از محور صحبت های خطبه ی دوم حضرت آیت الله ایمانی امام جمعه ی محترم شیراز در باره مبارزه با فقر بود. ایشان در باره ی قانونی که  اخیراً در مجلس مورد بحث و بررسی و تصویب قرار گرفته اشکالاتی را وارد دانستند. به فرموده ی ایشان چرا نمایندگان به جای شفاف سازی در بحث فیش های نجومی و برخورد قاطع با آن در حال تصویب قانونی هستند که کارمندان حقوق 24 میلیونی دریافت کنند در صورتی که کارگران حقوقشان 800 هزار تومان است. البته نمی دانم من به اشتباه متوجه شدم و یا در حقیقت اینگونه است. البته این حقوق برای مدیران ویژه ی دولتی است که بحثش در مجلس برقرار بود، نه این که کارمندانی که عیدی آنان هم به مرز 700 هزار تومان هم نرسیده است.
خلاصه این که ما انقلاب کردیم تا برادری و برابری در جامعه حکمفرما بشود. اگر قرار است که شکاف بین اغنیا و فقرا زیاد بشود این از عدالت اجتماعی و از ارزش های انقلابی نیست و نخواهد بود. به نظر من مبارزه با فقر باید یک ایده ی همگانی و بحث جدی مجلس و دولت باشد. ما در سرزمینی زندگی می کنیم که می توان با پتانسیل ها ی ویژه ای که داربم، از جمله: معادن زیر زمینی، نفت، چهار فصل بودن، و از همه مهمتر جمعیت جوان کشور است که باید مدیرانی متخصص و دلسوز باشند تا با همه ی این پتانسیل ها، فقر و بدبختی را در جامعه ریشه کن کرد.
به نظر می رسد این مردم هستند که در انتخابات گول: چلوکباب و رشوه ها و رندبازی برخی از کاندیداها که در وقت انتخابات به یکباره از راه می رسند و هی می گویند ما چنان می کنیم و چنان می کنیم نخورند و با دیدی باز به استقبال انتخابی بروند که تاریخ چهارساله ی آنان را به خوبی رقم بزنند.

رابطه ی بین صداقت و فقر

نمی دانم آیا با من هم عقیده هستید یا نه! که صداقت فقر می آورد. شاید به همین خاطر هست که خیلی ها از صداقت به دور هستند.به مثال های زیر توجه کنید:

راست گویی: من بارها و بارها شنیدم که یک آدم صادق نمی تواند یک شغل تولیدی داشته باشد. بر فرض مثال باید دروغ بگوید تا تولیداتش به فروش برود. اگر راست بگوید هم مورد تمسخر جامعه قرار می گیرد و هم جنسش به فروش نمی رود.این مورد را هم شنیدم و هم در عمل دیدم.

دزدی نکردن: در این مقوله من معتقد هستم که اگر دزدی نباشد کار به جایی نمی رسد. فقر دامنگیر آدم خواهد شد. جالب آن است که آدم هایی دزدی آشکار انجام می دهند و وجهه ی مناسبی هم دارند. بدون آن که کسی بفهمد و اگر کسی هم متوجه بشود، آنقدر خودش درگیر این قضایا هست که امر دزدی یک حلقه ی اتصالی خواهد بود برای بقیه ، چون هر کدام در آن امر تا حدودی سهیم و شریک هستند. گاهی هم یکی به بیراهه می زند و آفتابه ای را می دزدد و به خیال آن که از این آفتابه می توان راه به جایی ببرد،در تله ماموران قرار می گیرد. این دزد آوازه اش در شهر پیچیده می شود و مردم می گویند بگیرید، آهای دزد. بالاخره آن دزد کوچک آنقدر کتک می خورد تا به همه ی آفتابه هایی که دزدیده اقرار کند. پرونده ای تشکیل می شود و مردم یک شب آسوده می خوابند که امنیت برقرار است و یک آفتابه دزد در دام پلیس افتاد. دزد واقعی نه می داند که دزد است و نه مردم می دانند که بابا این آفتابه دزد است باید ریشه ی دزدی های کلان قطع شود که نمی دانم چرا قطع نمی شود!؟

پارتی: مقوله ی پارتی خیلی جالب است. این پارتی در همه جا کاربرد دارد. حتی در بیمارستان ها، در شهرداری ها که به وفور دیده می شود. در گذشته برای هر کس می گفتی باید اسناد و مدارک هم هم جفت و جور می کردی، که این کار شدنی، اما ناشدنی بود. در بیمارستان وقتی مریض وارد بیمارستان می شود، قبل از راهکارهای قانونی و پذیرش باید به دنبال فردی از آشنا و فامیل بگردی که یا در آن بیمارستان کار بکنند و یا آشنایی داشته باشند. گاهی یک نظافت چی بیمارستان بدون هیچ منتی بیمارتان را به سرعت پذیرش و بهترین بخش و تخت را در اختیار قرار می دهد. از نظافت چی تا دکتر و جراح هر کدام می توانند برای بیمار مفید فایده باشند. و اگر پارتی نباشد بیمار هی ناله می زند و کسی هم نیست به دادش برسد. و اگر همراهان هم اعتراض بکنند با قانون و حراست و درگیر خواهند شد.

رشوه: رشوه از جمله کارهایی است که فرقی نمی کند از فقیر و غنی بسته به آورده هایشان می تواند در مملکت ما راهی برای پیشبرد اهداف داشته باشد. من در یک مصالح فروشی کار می کنم. هر شب راننده های ما مبلغی را برای پلیس با ما تسویه حساب می کنند. 10 هزار تومان حداقل پولی هست که بابت پلیس داده می شود. البته ماشین مصالح فروشی ما درب و داغون است. و به جای آن که به امور فنی اش بپردازند، هر روز برای هر باری به پلیس جریمه می دهند. البته در اینکار هم راننده مقصر است و هم پلیس. البته در این بین سازمان نظارت در کشور ما مرده ی متحرک است. آن جاهایی را که باید ببیند نمی بیند. و همین عمل باعث می شود که هم گیرنده و هم دهنده ی رشوه هم شرعاً و قانونی مالشان حرام می شود. و آن جایی هست که اگر بخواهند بچه ای درست کنند، آن وقت است که نمی دانم چه کسی به دنیا بیاید!؟ همین بچه ها در سال های آینده که باید مدیران اجرایی کشور بشوند می شوند سمی مهلک! البته این رشو.ه در اقصا نقاط و اقصا ادارات و اقصا بیمارستان ها و تیمارستان ها وجود دارد که هیچی نگویم بهتر است!