شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

طایفه بهشت آیین سعدی از صدر تا ذیل

دوست و برادر ارجمندم آقای جعفر بهشت آیین که گهگاهی با هم هم سخن می شویم، از آباء و اجدادیش می گفت: آنچه که در این شجره نامه می آید برگرفته از صحبت های آقای بهشت آیین است. ایشان در مبحث اجدادی می فرماید:

چهار نسل قبلی ایشان، یعنی پدرِ پدرِ پدرش فردی به نام علی محمد قجر نام داشت. ایشان حامل فرمانی از حکومت قاجار به حاکم شیراز بودند. ایشان در محل امامزاده اسماعیل ابرج در قسمت شمالی دشتک از توابع دهستان درود زن مرودشت اتراق می کنند. دختری از اهالی روستا را می بیند و عاشق ایشان می شود. کدخدای روستا را برای خواستگاری روانه ی منزل پدر دختر می کند. خانواده ی دختر از این که آن فرد را نمی شناختند، تن به این ازدواج نمی دهند و هر چه ایشان اصرار می کرد فایده ای نداشت. ایشان شبانه دور از چشم خانواده به اتفاق دختر روانه ی شیراز می شوند. در شیراز تشکیل خانواده می دهد. دارای ثروت زیادی بود. یکی از فرزندان ایشان محمد علی نام داشت. پدر آقای جعفر بهشت آیین هم محمد نام داشت. آقا محمد که آن هم فردی ثروتمند بود در یکی از باغ های قصرالدشت که مربوط به دایی اش بود نشسته بودند که ماموران ثبت احوال برای شناسنامه دار کردن مراجعه می کنند و از ایشان نامش را جویا می شوند. او نامش که محمد بود می گوید و در شناسنامه ثبت می شود. بعد از آن فامیلی اش را می پرسند که ایشان چون آن موقع در باغی بزرگ و زیبا بود بهایشان می گوید بهشت آیین و همین اسم فامیلی برای آن ها باقی می ماند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد