شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

امام من کجاست

امام من کجاست

من امروز چقدر تنها شده ام

تنها تر از یک، شاید که صفر

کجاست آن روزهایی که مشت هایمان را گره گرده بودیم

مادر می گفت آن هایی که مشتشان را گره می کنند مال جمع کن می شوند

اما، من نه مالی دیدم و نه ثروتی

کجاست آن روزهایی که چکمه به پا کرده بودیم و دنبال دشمن می گشتیم

امروز چقدر دشمن داریم

امام من کجاست

می خواهم شکوه کنم

از درب خانه، از دیوار، از ابر، از آسمان، از خورشید، از زمین و زمانه

نمی دانم چه شد

آنانی که سر به زیر برف کرده اند، چون کبک

مرغانی که با روباه نشسته اند و بستنی می خورند

میشانی که با گرگان تخته بازی می کنند

امام من کجاست

می خواهم ناله کنم

از عمق جان

با تمام کالبد وجودم

سلول های من داغ کرده اند

نفس به سختی وارد ریه های من می شوند

دود سیگار جایی برای ورود ندارد

ایست قلبی همین جاست

دارم از نفس می افتم

می دانم کسی نیست تا فریاد بزنم

السلام علیک یا ابا عبدالله

السلام علیک یا ابا عبدالله

دکتر شریعتی می گوید:

در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر می‌‌ایستد.
خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.
هزینه انتخابش را می‌‌دهد
 و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.
از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌

دوم: یزید
 همه را تسلیم می‌خواهد.
مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
سرِ حرفش می‌‌ایستد.
نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.
بی‌ آبرویی را به جان میخرد
 تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد

سوم: عمرِ سعد
 به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
 هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی.
هم آب می‌خواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است
 که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
 نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
 اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...