شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

در سوگ مرگ مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی

در سوگ مرگ مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی

دیروز مطلع شدیم که همزمان با شهادت ام ابیها فاطمه زهرا (س) که همه در داغ آن بی بی پهلو شکسته در حزن و اندوه بسر می بردند، مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی بانو حاجیه بتول سلیمان میگونی که زنی با وقار و پاک مومنه بود چشم از جهان فرو بست و ما را در ماتمش ناراحت کرد.من این مصیبت را به خانواده محترم آن عزیز از دست رفته بالاخص فرزندان برومندش حضرات آقایان محمد، مجید و شهاب شاهرخ آبادی و دختران آن مرحومه تسلیت عرض نموده و برای آنها صبر و بردباری آرزومندم.پدران و مادران و اهلبیت شهدای انقلاب و هشت سال دفاع مقدس خانواده معظم شهدا هستند که امام راحل و معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران در باره آنها فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ این ملتند. در پایان همان شعر زیبای شهریار را تقدیم این بانوی مکرمه می نمایم. 

  

 

 

 

 

ای وای مادرم

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم

هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ما
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه می رود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش می پزد

او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

پس این که بود؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من زد کنار،
در نصفه های شب.
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او باز زیر پای من نشسته بود
آهسته با خدا،
راز و نیاز داشت
نه، او نمرده است.

او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امّید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.

در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور می گریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
مادر به خاک رفت.
...
این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
اما خلاص می شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.

آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
من می دویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز می کشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو.
می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.

باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
... ای وای مادرم

استاد شهریار

کندو کاوی در مدارس و معلمین میگون به بهانه روز معلم

کندو کاوی پیرامون مدارس و معلم در رودبار قصران(میگون) به بهانه روز معلم

نمی دانم اولین مدرسه در رودبارقصران در کجا و در چه سالی ساخته شد.اما از بزرگان محل در میگون شنیدم که اولین مدرسه در میگون در منزل حاجی آقاجان سالارکیا بعد از حمام عمومی بالامحل کار آموزشی خود را شروع کرد.در این مدرسه دختر و پسر مختلط بودند.بعضی از اولیا به خاطر همین اختلاط از فرزند دخترشان برای تدریس جلوگیری می کردند.مدرسه تا ششم نظام قدیم (سیکل) بود.هرکسی مدرک سیکل خود را می گرفت آمادگی لازم را برای کار داشت.بعضی از جوانان آن زمان با گرفتن مدرک سیکل به استخدام ارتش در آمدند.بعد از آن منزل حاج زین العابدین سالارکیا در بازارچه قدیم میگون برای آموزش پسرانه در نظر گرفته شد.از آن تاریخ به بعد مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا شد.در دوره بعدی مدرسه پسرانه به سادات محل منزل حاج صادق الهوردی انتقال داده شد. دوره (متوسطه)هفتم تا دوازدهم هم در میگون راه اندازی شده بود.در اواخر سال 40 بود که دبیرستان خواجه نصیر طوسی در ایستگاه میگون ساخته شد . ما جزء اولین نفراتی بودیم که به عنوان دانش آموز وارد این مدرسه شده و همچنین جزء آخرین نفرات دوره نظام قدیم بودیم.بعد از ما نظام قدیم برچیده و کلاش ششم ابتدایی هم حذف شده و دوره راهنمایی جای آن را گرفته بود.مدرسه دخترانه ای هم در بالامحل میگون ساخته شد و دانش آموزان دختر هم به مکان جدید منتقل شده و منزل اجاره ای جناب سالارکیا تحویل داده شد.پس از آن مدرسه پسرانه دیگری در ایستگاه میگون بعد از جاده شمشک در ابتدای سربالایی جاده قبرستان بنا گردید که دبیرستان را به آنجا منتقل و فضای دبیرستان را به مدرسه ابتدایی پسرانه اختصاص دادند.دبیرستان میگون فقط یک رشته ادبیات را داشته و اگر دانش آموزی می خواست در رشته های دیگری به تدریس ادامه بدهد می بایست به تهران می رفت. چون رفتن به تهران برای همه میسر نبود بالاجبار اکثریت قریب به اتفاق در همان رشته ادبیات ادامه تحصیل می دادند.بعضی ها هم تا ششم ابتدایی بیشتر ادامه نمی دادند.چون می توانستند با همین مدرک در بعضی از ادارات و مخصوصا در ارتش به استخدام در آیند.با توجه به اینکه در دوره دبیرستان از بچه های رودبارقصران هم به مدرسه میگون می آمدند، احتمالا در رودبارقصران همین یک دبیرستان بیشتر نبوده است.امتحانات به صورت سه نوبتی برگزارمی شد. امتحان نوبت سوم کلاس ششم دبیرستان به صورت نهایی و آن هم در تجریش تهران برگزار می شد.بعد از انقلاب برای دانش آموزان دختر هم مدرسه ای جنب همان مدرسه بنا شد و پس از آن بود که مدرسه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان ازهم جدا شدند. دبیرستان خواجه نصیر طوسی قدیم که امروزه مدرسه ابتدایی نظامی گنجوی به آنجا منتقل شد هم بعد از انقلاب توسعه داده شد و برای آن مکان یک سالنی ساخته شد که از آن برای نمازخانه و سالن جلسات از آن استفاده می کنند.در ابتدای سربالایی نرم خاکک(محل قبرستان قدیم) در بالامحل میگون مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان ساخته گردید.این مدرسه ازسرویس بهداشتی مناسبی برخوردار نبود. همچنین حیاط مدرسه کوچک بود.در سال 80 زمین جنب مدرسه که وقفی بوده و منبع آب قدیمی میگون هم در آنجا قرار داشته به فضای مدرسه اظافه گردید و همچنین سرویسهای بهداشتی هم در این بنا در نظر گرفته شد.در اوایل سال 80 مدرسه ای در بالامحل جنب مخابرات ساخته شد که امروزه از این فضا برای دبیرستان دخترانه آزاده استفاده می شود. مکان قبلی مدرسه دخترانه آزاده به مدرسه ابتدایی پسرانه تبدیل شد.منزل حاج زین العابدی سالارکیا هم از طرف مالک وقف ساخت مدرسه گردید.در این محل هم مدرسه ای بنا گردید و هم اکنون دبیرستان پسرانه میگون در این محل مستقرمی باشد.

-------------------------------- 

 

 ازاولین معلمانی که به صورت کلاسیک در میگون و همچنین رودبارقصران شروع به فعالیت کردند، اطلاع و آگاهی ندارم.اما می دانم که یکی از همین معلمان در میگون دار فانی را وداع نموده و در قبرستان قدیمی بالامحل میگون در همین مکانی که امروزه مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان در آنجا بنا گردید مدفون شده است.در اواسط سال 70 تصمیم داشتیم با هماهنگی آموزش و پرورش و شورای اسلامی و بسیج محل مورد نظر که در ابتدای در ورود جنوبی مدرسه می باشد برای یادبود با یک سنگ قبری با نام همان معلم مقبره کوچکی بنا نماییم و به عنوان یکی از اولین معلمین منطقه در روز معلم همان سال برنامه ویژه ای داشته باشیم.متاسفانه این کار هم مثل خیلی از کارهای دیگر انجام نشد.ولی آنچه مسلم وقابل دسترس است ،می توان ازمرحوم حاج محمد علی گشتاسب میگونی، حاج حسن کیارستمی ، حاج نجف الهوردی و حاج خسرو الهوردی به عنوان اولین معلمان بومی میگون نام برد.یکی از کارهای دیگری که در میگون قرار بود در ایام هفته معلم از این پیش کسوتان عرصه تعلیم و تربیت انجام دهیم ، گردهم آیی آنها در یک مکان و تجلیل و قدردانی از آنها بود که این امر هم تا زمانی که من در آنجا بودم انجام نشد.امیدوارم مسوولین آموزش و پرورش رودبارقصران مخصوصا جناب آقای رحمت الله سلیمانی که در حال حاضر سکان دار عرصه تعلیم و تربیت در بخش می باشند نسبت به این کار اهتمام بورزند.همین افراد بودند که به ما آموختن را یاد داده بودند. غیر از دیپلم خیلی از بچه های محل در گذشته وارد دانشگاه شده بودند.امروزه نه تنها از میگون بلکه از تمام روستاهای بخش رودبار قصران دانشمندانی کوچک و بزرگ وجود دارند که مایه مباهات و افتخار می باشند.کاش در طول سال یک روزی را برای همایش در نظر می گرفتند و از این افرادی که از نظر علمی به مقامهای بالا دست پیدا کردند به جامعه رودبار معرفی می کردند.یک زمان افتخار ما میگونی ها در این بود که بیشترین معلم در بخش رودبارقصران از میگون بوده است.من که تا آخر عمر مدیون معلمین خودم هستم. امیدوارم همواره مورد لطف و عنایت حق تعالی قرار داشته باشند.از راه دور دست یکان یکان آنها را بوسیده و روز معلم را نه تنها به آن معلمان پیش کسوت و ارزنده بلکه به جامعه فرهنگیان ایران و همچنین رودبارقصران و بالاخص میگون تبریک عرض می نمایم.امید آن دارم پیشانی شان بلند، روزگارشان سبز و آینده آنها رو به تعالی باشد.

شهدای ایگل

شهید سید عبدالمقیم مقیمی ( منسوب به ایگل )

فرازی از وصیت نامه شهید

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند        فرزد و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه  کنی هر دو  جهانش    بخشی        دیوانه تو هر دو جهان  را چه کند

اینجانب سید عبدالمقیم مقیمی فرزند نعمت متولد 1340در سلامت کامل روحی و جسمی وصیت می کنم که اولا :پس از فوتم جسد مرا در بهشت زهرا دفن نمایید .ثانیا :یلیه موارد حقوقیم به همسرم واگذار شود .ایشان پس از من عهده دار کلیه مسئولیتها ،اعم از تربیت فرزندانم و مسائل مربوط به ایشان می باشد .

من به دنبال هدفم رفتم ،تا به حول و قوه الهی ،دینم را در باره اسلام و قران و امام عزیز انجام دهم . من می روم تا از مرز و بوم میهن اسلامی خود در مقابل کفار بعثی متجاوز عراق دفاع کنم .

همسرم ، امیدوارم فرزندانم را طوری تربیت کنی که دنباله رو هدف من باشند . فرزندانم باید خدمت گزار کشور و پیرو خط امام (قدس سره شریف ) و حافظ قران و اسلام باشند . من راهم را ادامه خواهم داد و اگر بر نگشتم امید است در تربیت فرزندانم از لحاظ روحی و اخلاقی و مذهبی از هیچ کوششی دریغ نورزی .

در خاتمه شما بزرگان و همسر عزیزم را به پروردگار متعال می سپارم . امید سلامتی کامل شما را دارم و همانطور که اشاره شد ،باشد که همسر مهربانم ،مادری شایسته و فداکار برای فرزندانم باشد .                                 

                      

                                                          سید عبدالمقیم مقیمی 4/10/64

پژواک همسر

من به عنوان همسر شهید سید عبدالمقیم مقیمی می خواهم چند سطری بطور مختصر از هزاران محا سن و صفات نیک همسرم بنویسم .نمی دانم چگونه شروع کنم ،زیرا او یک قهرمان و یک انسان کامل و از نظر اخلاقی سر امد بود .او سربازی شجاع ، متدین ،باتقوی ،پرهیزگار ،وپیرو ولایت فقیه وخط رهبری بود .

اگر چه او پس از ازدواج ، تمام اوقاتش در جبهه و در مصاف و مبارزه با کفار بعثی و دفاع از مرز و بوم میهن اسلامیمان گذشت ،با وجود این هر زمانی که برای دیدن خانواده به تهران می امد ، بیشتر اوقاتش در مسجد و ارشاد دوستان و اقوام و خانواده می گذشت .

شهید جزء پرسنل لشکر 23 نوحه ( نیروی مخصوص )بود که در مصاف با دشمنان اسلام در پسوه به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

                                                                                   همسر   ۱۴/۴/۷۸ 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگینامه شهید محمد تقی برا تی

شهید محمد تقی براتی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی و متدین در تهران منطقه نارمک میدان 92 بدنیا آمد .زادگاه پدرش خمین و مادرش اهل روستای ایگل از توابع رودبارقصران است .شهید دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه نصیری خیابان پدر ثا نی و تحصیلات راهنمایی را هم در همان محدوده به اتمام رساند .به خاطر علاقه ای که به رشته های فنی (تراشکاری )داشت ، در حین تحصیل دوران دبیرستان به تراشکاری هم اهتمام می ورزید .شهید به لحاظ علاقه ای که به امام و انقلاب داشت در سالی که دوم دبیرستان را می گذراند ، از طریق مسجد الحسین نارمک به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید ...

ادامه مطلب ...

معلم

معلم

روز معلم مبارک باد

چوب معلم ار بود زمزمه محبتی       

جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

باید روز و هفته معلم را به معلمان و فرهیختگان عزیز تبریک گفت.آنانی که بستر سازی می کنند تا آیندگانی مثمر ثمر داشته باشیم.در حقیقت معلم همان شمعی را می ماند تا با ذره ذره ذوب شدن خود جامعه کودکان ،نوجوانان و جوانان را پرتو افشانی نموده تا آنان در آینده ای نه چندان دور جامعه را نورانی کنند.پیامبران و امامان معصوم اولین و بهترین معلم انسانها بودند.آنان مردم را به بهترین راهها هدایت می کردند.آنان راه را از چاه بهتر تشخیص داده و می کوشیدند تا جامعه را به سمت بهترینها که همان مسیر خدایی بود نشان دهند.در این کوشش خودشان را هم به زحمت می انداختند.در طول تاریخ کسانی که از صراط مستقیم و راه راست وحشت داشتند و می ترسیدند که مقام و منزلت غیر خدایی آنان دچار خدشه گردد ، با این معلمان آسمانی برخورد می کردند.

-----------------------------------------

نمی دانم شما هم باور دارید یا نه !برخی از معلمین محترم قدرت جاذبه زیادی دارند.شاید در اینگونه افراد سواد و تخصص کافی و وافی برای ارائه تدریس وجود نداشته باشد، اما اقبال دانش آموزان به وی زیاد است.من در طول دوران تحصیل با اینگونه موارد، زیاد برخورد کردم. گهگاهی هم در دل حس بدی به من دست می داد. البته نباید اینگونه می شدم ، لذا دست خودم نبود و غبطه می خوردم. غبطه می خوردم. غبطه ! البته غبطه خوردن از زمانی بود که معنا و مفهوم غبطه را متوجه شدم. قبل از آن تمام وجودم یکپارچه حسادت می شد. معلمی را می دیدم که صبحها با یک لباس نامرتب و صورت نشسته و موهای ژولیده وارد مدرسه می شد.بچه ها از قبل منتظر او بودند. وقتی همان معلم وارد مدرسه می شد، بچه ها با هلهله و سوت و کف به استقبالش می رفتند. خیلی تو نخ این معلمها می رفتم تا ببینم چه چیزی دارند که بچه ها اینگونه به آنها علاقه نشان می دهند. گهگاهی از دانش آموزان می پرسیدم که طرح درس مناسبی دارند؟ جواب من همواره منفی بود.بعضی از معلمها طرح درس داشتند. بعضی از معلمها با لباس مرتب و منظمی وارد مدرسه می شدند. برخی از معلمها خیلی با کلاس و مودب و با اخلاق بودند.برخی از معلمها خیلی جدی بودند. برخی شل می گرفتند. برخی از معلمان خیلی باسواد بودند.برخی از آنها واقعا آچار فرانسه مدرسه بودند.یعنی از همه چیز سر در می آوردند.قدرت تدریس ریاضی ، زبان، علوم، ادبیات فارسی، عربی و غیره را داشته و حتی برخی در فنون برق و بنایی و تاسیسات هم آشنا بودند. اینگونه معلمان برای مدرسه و مخصوصا مدیر خیلی ارزش داشت، اما قدرت جاذبه دانش آموزی را نداشتند.بالاخره همه جورمعلم را تجربه کردم ولی اون معلمی که مد نظر من است یک بوی دیگری داشت.خودم یکبار کیسه نمره را شل کردم تا ببینم می توانم همان اقبال را بدست بیارم، که نشد.خیلی کارای دیگه هم انجام دادم ، که نشد.البته به خاطر جوانی وشور و نشاطی که در این دوران قرار دارد بی اختیار آکیوی آدم نسبت به تشخیص اینگونه مسایل کم می شود. بعدها بیشتر پی بردم و علت را تشخیص دادم.اینگونه معلمها نه اینکه در ارایه درس جدی نباشند ، بلکه در بعضی از اوقات بیشتر از بقیه هم تدریس می کنند اما با بچه ها رفیق هستند.واقعا با بچه ها، بچه هستند.بچه ها هم در این سنین علاقمند هستند تا دوستانی داشته باشند یا به زبان دیگر دوران دوست یابی را می گذرانند .چه دوستی بهتر از معلمی که هم بتواند نقش معلمی خودش را داشته باشد و هم رفیق بچه ها باشد.یادم هست یه روزی یکی از این معلمها با یک دانش آموزی مشکل پیدا کرد. چند روزی با دانش آموزمورد نظر حرف نزده بود. همان دانش آموز از غصه داشت دق می کرد.دانش آموزان خوب می فهمند که معلم، آنها را دوست دارد یا ندارد.به قول دکتر شریفی "معلمی یعنی هنر بر قراری ارتباط با دانش آموزان"که اگر معلمان شریف و نجیب و با وقار ما داشته باشند در تدریس هم موفق هستند.وگرنه همان لذت بردن از تعطیلات خواهد بود که هم معلم و هم دانش آموزان خوشحال خواهند شد.

------------------------------------------ 

 

               

              نمونه ای از دستخط شهید مطهری

اگرچه خیلی از انسانها توانستند در حیطه خودشان وظایف معلمی را به نحو احسن انجام دهند، اما شهید مطهری استادی برجسته و انقلابی بود که روز شهادت ایشان به عنوان روز معلم نامگذاری شد.امیدوارم روح بلند این شهید گرانقدر که حاصل عمر امام خمینی(ره) بود شاد و روانش پاک باشد.