شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

من به قربان غدیر

 کاش من بودم در روز غدیر

کاش مولا یک پیامبر بود و من ذبحی عظیم

کاردی در دست او بود و گلوی من

 چشمها را نمی بستم تا آخر نگاهش بکنم

-------------------------------------- 

آنگاهی که پیامبر ندای سبحان را شنید، بیدرنگ کاروان را صدا در داد.

 هان، آنهایی که پیش رفتید، برگردید.

 آنهایی که هستید بایستید و منتظر آمدن مابقی کاروان باشید.

هان ای جماعت با شما کلامی و پیامی دارم.

پیامم وحی و کلامم ندای حق است.

 شاید این آخرین قرار ما و آخرین دیدار ما در این دیار غدیر باشد.

 آنچه می گویم به جان بخرید و حافظ باشید و سینه به سینه برای آیندگان بازگو کنید.

آنگاه پیامبر از منبری که از جواز شتران بر پا شده بود، بالا و بالاتر رفت و دستان فردی از جنس خودش را بالا و بالا تر برد و گفت:

هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.

هلهله و ولوله ای درون کاروانیان ایجاد شد.

دست ها بود که به نشانه بیعت در دستان علی(ع) فشرده می شد.

لبها و بوسه ها بود که به نشانه تبریک صورت علی (ع) را نوازش می داد.

امروز به بهانه غدیر کاری به بیعت شکنان ندارم.

فقط و فقط برای این روز خجسته، غدیر را به تمام مسلمین جهان تبریک عرض می کنم.  

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:04

سلام

اون لینک انجمن میگون رو وردارید من خیلی وقته ولش کردم البته تصمیم دارم یه سایت برای میگون بزنم پس تا اون موقع اون لینک انجمن میگون رو بردارید



ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد