شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

سیل میگون (شعر - فریدون مشیری)

سیل میگون

حدود شصت سال قبل سیل ویرانگری در میگون جاری شد. حاصل آن خسارات فراوانی بود که دامنگیر جان و مال اهالی میگون گردید. آنچه که از زبان حادثه دیدگان و شاهدانی که ناظر برخشم طبیعت بودند حاکی از آن است که عصر یک روز تابستانی ابر سیاهی آسمان را فرا گرفت و به دنبال آن تگرگ و سپس باران وحشتناکی شروع به باریدن کرد. اهالی که فکر نمی کردند این باران نتیجه معکوسی داشته باشد، به مقابله با آن نپرداختند. کم کم جویبارها مملو از آب و رودهای کوچک هر کدام به رودخانه ای تبدیل شدند. در ادامه هر چه خار و خاشاک بر سر راه بود به یکباره با خود همراه کرده و موجب بند شدن آبراهه ها گردید. مردم وحشت زده و دستپاچه شده بودند. در مسیر آب هر کجا که توسط خار و خاشاک موانعی ایجاد می شد، آب به سمت خانه ها وارد می شد. ساکنان خانه هایی که در مسیر سیل قرار داشتند، به ارتفاعات روی آورده و عده ای هم نتوانستند خودشان را نجات داده و سیل ویرانگر آنها را به کام مرگ فرستاد. در بین کشته شدگان یک نفر به نام رمضان سلیمان میگونی بود که بعدها روی قبر ایشان با نام شهید از او یاد شده است. ایشان از جمله افرادی بود که برای نجات حادثه دیدگان تلاش وافری را از خود نشان داد. وقتی که آخرین نفر را از رودخانه به سلامت نجات داد، برای خروج خودش از آب تلاش کرد. آب بیشتر و بیشتر شد. خودش را به درختی در کنار رودخانه رساند و از آن بالا رفت. اما انگاری آب قصد جانش را کرده بود. درخت هم نتوانست در مقابل خشم آب ثابت و محکم بایستد. با خم شدن درخت شهید رمضان هم در جلوی چشم ناظران در آب فرو می رود. هر چه تلاش می کند تا خودش را از آن معرکه نجات بدهد، کار ساز نشد. مردم هرچه تعقیب کردند نتوانستند ایشان را بیابند. صبح روز بعد نجف اوشانی وقتی به محل کارش می رفت جسد بیجان وی را که روی شاخه درختی گیر کرده بود مشاهده می کند. به کمک اهالی اوشان پیکر بیجانش را بیرون آورده که تنها یک کمر بند به کمرش بسته شده بود.با توجه به اینکه شغل ایشان بنایی بود و در تمامی رودبارقصران به کار بنایی می پرداخت، برای بیشتر مردم آبادیهای همجوار شناخته شده بود.لذا پس از شناسایی به خانواده اطلاع داده و مردم میگون به اوشان می روند و ایشان را به میگون آورده و پس از تشییع جنازه او را در جوار امامزاده سید میرسلیم (ع) به خاک می سپارند.

 فریدون مشیری در کتاب بازتاب نفس صبحدمان ج 1 شعری در باره حادثه سیل میگون دارد که در ذیل می آید.

میگون سیل زده

ابر، آواره آشفته دهر *** سایه بر سینه خارا افکند

باد، دیوانه زنجیری کوه *** ناگهان سلسله از پا افکند

رعد، جادوگر زندانی چرخ *** لرزه بر عالم بالا افکند

             برق را مشعل آشوب بدست

ظلمتی منقلب و وحشت زا *** قرص خورشید خرداد به کام

ابر موجی زد و باران و تگرگ *** ریخت در بزم طرب سنگ به جام

نه بلا بود و نه باران نه تگرگ *** مرگ می ریخت فلک از در و بام

            کوه از خشم طبیعت لرزان

چون یکی دیو در افتاده به دام *** یا یکی غول رها گشته ز بند

سیل غرید و فرو ریخت زکوه *** همه جا پرچم تسلیم بلند

باغ را سینه کشان در هم کوفت *** سنگ را نعره زنان از جا کند

             جگر خاک به یک حمله شکافت

زلف آشفته درختان کهن *** هر طرف دست دعا سوی خدا

سیل را داغ شقاوت در دست *** همه را می کند از ریشه جدا

همره سیل دمان می غلتند *** کام مرگ است و گذرگاه بلا

            دوزخ وحشت و دریای عذاب

کوه طوفان زده را سیلی سیل *** کرد همچون پر کاهی پرتاب

رود دریا شد و بر سینه موج *** خانه ها چرخ زنان همچو حباب

اژدهایی است کف آورده به لب *** پیکرش تیره تر از قید مذاب

              خون در آن ظلمت غم می جوشد

سری از آب برون می آید *** بهر آزادی جان در تک و پو

خواهد از سینه بر آرد فریاد *** شکند ناله سردش به گلو

حمله موج امانش ندهد *** می رود آب به گرداب فرو

            می کند چهره نهان در دل آب

موج خون می جهد از سینه سیل *** قتلگاهی است بسی وحشتناک

سیل می غرد و فریاد زنان *** بر سر خلق زند تیغ هلاک

ای بسا سر که فرو کوفت به سنگ *** ای بسا تن که فرو برد به خاک

               ضجّه و زاری کس را نشنید

من چه گویم که به میگون چه گذشت *** آسمان داد ستمکاری داد

یک جهان لطف و صفا ریخت به خاک *** یک جهان لاله و گل رفت به باد

ماند مشتی خس و خاشاک به جا *** کاخ بیداد فلک ویران باد

             خرمن هستی قومی را سوخت

آسمانا به خدا می بینم *** لکه ننگ به پیشانی تو

خلق مفلوک و پریشان زمین *** آرزومند پریشانی تو

ای خوش آن روز که گویند به هم *** قصه بی سرو سامانی تو

               خلق را بی سرو سامان کردی

نظرات 2 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 http://rolan.blogfa.com

مرسی خوبم شما خوبی؟
چه عجب از اون طرفا؟!!!
.
.
.
طرح شرمنده کردن دوستان

نگهبان بهشت یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 http://yasebaran.parsiblog

مادر بنده شخصا در شب اتفاق سیل میگون در میگون حضور داشتند ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد