شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

یاد واره سفر مشهد مقدس تابستان سال 1380

   السلام علیک یا ثامن الحجج یا علی بن موسی الرضا (ع) 

                          

چه خوش است سفر به سوی تو  

 چه خوش است سفر به کوی تو  

 نرود زخاطرم شعری اینچنین  

 که به حق سروده ز وصف تو  

حاجیان اگر به ره مکه می روند  

 من و آستان ضریح و بوی تو  

دست اگر نرسد به قبر شش گوشه اش  

 می دهم دل ، این تمام سیم وزرم به تو  

 یاد تو کنم بعد هر نماز ،بعد هر نیاز رو کنم به سوی تو

می خواستم سفرنامه مشهد مقدس را بنویسم که ناخود آگاه جملاتی شعرگونه به ذهنم خطور کرد . یادداشت کردم . هر کاری کردم نتوانستم قافیه ، ردیف ، اوزان واندازه شعر را تنظیم کنم .خواستم ننگارم ،شاید اهل شعر بخوانند واز طبع شعرم خشمگین شوند .اما از آنجاییکه در شوره زار نشریات هر گونه نوشتاری قابل چاپ وتوزیع می باشد ، گفتم عیبی ندارد .می نویسم هر چه باداباد . 

                        

                          

بگذریم ، سفری به عشق آغاز شد .من بودم وگروهی از خدمتگزاران و دست اندر کاران آموزش وپرورش بخش رودبار قصران .همه چیز از قبل تدارک دیده شد .انگاری آقا رضایت من وهمسرم را جلب کرده بود .از فرزندان ومادر خداحافظی کردیم ویکراست به اداره آموزش وپرورش فشم رفتیم .مسافرین سفر عشق یکی یکی از راه می رسیدند .ساعت یک بعدازظهر سوار بر دو دستگاه مینی بوس شدیم و یکسره به ترمینال راه آهن حرکت کردیم .وقتی به راه آهن تهران رسیدیم ، حدود نیم ساعتی منتظر ماندیم . پس از مختصری استراحت از قرنطینه مسافرین عبور کرده و به پای رکاب قطار رسیدیم .پس از مشخص شدن واگنها ، سوار قطار شدیم .تمامی وسایل آذوقه بین راهی خریداری و در محل کوپه ما جاسازی شده بود .قطار حرکت کرد. کم کم منظره تهران بزرگ از دید چشمان ما دور می شد .همه بچه ها از اینکه در کنار هم وبه زیارت امام هشتم می رفتند ،خوشحال بودند .فاصله تهران تا مشهد 924 کیلومتر است .

میگون---فشم---تهران---ورامین-----گرمسار-------سمنان------دامغان----شاهرود----------سبزوار----نیشابور--------مشهد

قطار شهرهای کوچک وبزرگ را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت .مناظر کویری ورامین ،گرمسار ،سمنان ،ودامغان زیبا وجذاب بود .بیشتر در این فکر بودم که چگونه در زمانهای گذشته مردم با پای پیاده در سرما وگرما وخطرات موجود در راه این مسیر را طی می کردند .گهگاهی هم سفرنامه ناصر خسروالقبادیانی را در ذهنم مرور می کردم .بچه ها به کوپه های یکدیگر می رفتند و با هم صحبت می کردند . می گفتند ومی خندیدند.چای و آب و تنقلاتی که به همراه آورده بودند به یکدیگر تعارف می کردند .هوا تاریک شد .فکر می کنم در دامغان قطار ایستاد .بچه ها برای انجام فریضه نماز پیاده شدند .به سرعت به مسجد محل رفتیم ونماز مغرب وعشا را خواندیم وسوار قطار شدیم .وقتی قطار حرکت کرد ،بساط شام را آماده کردند .کالباس ،خیارشور ،نان و نوشابه را به تعداد همراهان آماده و توسط دوستان توزیع گردید .پس از صرف شام چشمها یکی پس از دیگری به خواب می رفتند .خوابیدن در کوپه های قطار اگر چه بهتر از صندلی ماشینها است اما باز هم نمی توان به راحتی استراحت کرد .بالاخره شب را با یک خواب قطاری پشت سر گذاشتیم . از نیشابورعبور کردیم . حدود دو ساعتی طول کشید که به راه آهن مشهد رسیدیم .از ترمینال قطار توسط ماشین به زائرسرای محبان علی بن موسی الرضا (ع)رفتیم .اطاقهایی را جهت اسکان تحویل گروهها دادند .افراد در اطاقهای خود مقداری استراحت کردند .برای صرف صبحانه به سالن پذیرایی رفتند .بعد از صرف صبحانه برای زیارت حرم مطهر آماده می شدند .از این ساعت افراد در اختیار خودشان بودند .فقط می بایست جهت صرف صبحانه ونهار وشام در راس ساعت اعلام شده به محل زائر سرا می آمدند .ما هم برای زیارت حرم مطهر آماده شدیم .از محل زائرسرا تا حرم فاصله زیادی نبود . بیشتر اوقات از کوچه پس کوچه های محله به حرم می رفتیم .هرچه به حرم نزدیک می شدیم کوچه ها ، مغازه ها وجمعیت فشرده تر می شد .مغازه هایی که بیشتر برای زائرین احداث واجناس مورد نیاز زائرین را توزیع می کردند .وسوسه های خرید وجاذبه های بازار چشم هر بیننده را خیره می کرد .همین جاذبه ها موجب می شود تا از سرعت حرکت به سمت حرم کاسته شود .حدس می زنم حدود هفتاد درصد ذهن هر زائری مشوش برای خریدن ونخریدن سوغات باشد .بالاخره با همه این مناظر به مکانی می رسیم که گلدسته های حرم به خوبی نمایان ومسیر حرکت را مشخص می کند .از فاصله چند صد متری در پیاده روهای نزدیک به حرم یک چشم به نشان کردن اجناس برای خرید ویک چشم به گلدسته ها وزنده شدن آرزوها ،نذرها ونیازها است .هر چه به حرم نزدیکتر می شویم ،صدای فروشندگان سیار برای عرضه اجناس وصدای اذان ودعا ومداحی یک نوع موسیقی ترکیب خوانی به فضای اطراف حرم می دهد .وقتی وارد اولین ورودی حرم وصحن مطهر می شوی ،دیگر جایی برای توجه به مادیات وجود ندارد .در ودیوار وجمعیت انبوه وکبوتران وگلدسته ها وکتابخانه وموزه همه و همه یک فضای روحانی به آدم دست می دهد .زمانی که در صحنها قدم می زنی ،انگار آماده می شوی که روح را صیقلی کنی .اکثر زائران در بدو ورود به صحن ابتدا به وضوخانه می روند تا کم کم جسم را همانند روح پاک ومطهر نمایند .از بدو ورود به صحن تا چشم به گنبد مطهر می افتد ناخداگاه دست راست برای ادای احترام به سینه می چسبد ،واز زبان "السلام علیک یا علی بن موسی الرضا "جاری میشود .هرکسی که وارد صحن اصلی میشود ،در اولین گام با شتاب به سمت ضریح مقدس می رود .دیدار از کتابخانه وپرسه زدن در صحن ها معمولا بعد از زیارت انجام می شود .گروهها به علت اذ دهام جمعیت ممکن است یکدیگر را گم کنند، به همین دلیل در بیرون از صحن محلی را برای دیدار مجدد مشخص می کنند قبل از ورود به داخل اذن دخول را می خوانند .وقتی در کنار ضریح قرار می گیرند ،ابتدا زیارت نامه مخصوص را از قفسه های مخصوص برداشته و مشغول خواندن زیارت نامه می شوند .بعد از خواندن زیارت هر کس مشتاق است دستش را به ضریح بچسباند. همین احساس موجب می شود در کنار ضریح اذدهام به وجود آید .مقداری قدرت نمایی وزور وبازو وپنجه در پنجه انداختن با دیگر زائران می توان به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد .وقتی به خانه بر می گردی باید پلسخگوی این سوال باشی که آیا موفق به گرفتن ضریح شده ای ؟ اگر جواب منفی باشد با یک تاسف ملایم ونگاه سردی روبرو می شوی .زمانی هم که سفت ومحکم ضریح را گرفته وبینی وپیشانی را به ضریح می چسبانی تا می خواهی مشغول دعا وراز ونیاز و التماس وتمنا برای خود وهر که سفارش کرده از آن امام همام بشوی ،چشمها به یکباره به پولها خیره می شود .پولهای ریزودرشتی که روی هم انباشته و هر زائری را به خود جلب می کند .ته دل آدم به نوعی دچار یک وسوسه می شود .نمی دانم این فکر در ذهن من که پریشان احوال ومستمند هستم تداعی می شود ،یا اینکه در اذهان همه چه فقیر وچه غنی اینگونه تداعی می شود .ای کاش این پولها به این شکل در دید زائرین قرار نمی گرفت ، تا وسوسه های دنیوی ذهن را از مسیر روحانی خودش خارج نمی کرد .شاید هم جنبه تبلیغات داشته ونشانگر علاقه مندی دوست داران امام رضا (ع)است .خادمان حرم مطهر با بهترین رفتار وگفتار مردم را راهنمایی می کنند .بعد از زیارت بهترین حالت رو به قبله ایستادن ودو رکعت نماز خواندن است .بعد از نماز و یک کمی استراحت مجددا کنار ضریح می ایستی وسلامی عرضه می کنی ودنیلیی از خواسته های ریز ودرشت را یکبار دیگر در ذهن مرور می کنی .از حرم بیرون می آی وروبروی پنجره طلایی قرار می گیری . عده ای را می بینی که به امید شفا یافتن با طنابهایی که به خودشان بستند ،منتظر عنایت امام هستند .وقتی با این افراد روبرو می شوی هر چه غم وغصه و نذر ونیازی که داشتی به یکباره فراموش می کنی و همصدا با آنها برایشان دعا می کنی .اگر برای این بیماران وحاجتمندان هم بتوان کاری کرد که به این شکل در بیرون صحن قرار نگیرند بهتر است .مثلا یکی از خانه ها یا صحن ها را مخصوص این عزیزان قرار دهند تا در همانجا به راز ونیاز ودعا بپردازند .و بدین شکل جلوی پنجره طلایی قرار نگیرند .اگر کسی هم خواست به این پنجره ها نزدیک شود مشکلی نداشته باشد .یکی دیگر از کارهایی که در حرم امامان وامامزاده ها انجام می شود ،تشییع میت با تابوت است .اگر چه این کار را برای طواف انجام می دهند ،اما باید حضور دیگران را هم در نظر داشته باشند .زن ،کودک ، پیرمرد ،پیرزن وحتی افرادی که بیماری روحی وروانی دارند وبا توجه به شلوغی جمعیت ،این کاروجوب شرعی ندارد .بگذارید در حریم یار برای یکبار هم که شده درد ومرگ ونیاز نبریم .گل وبلبل وسنبل ،عطرونشاط وشادی رابه حرم عرضه کنیم .یکبار هم که شده برای احترام وادب سلام به نزد آقا برویم .بالاخره تا نماز ظهروعصر درهمانجا ماندیم .بعد از نماز برای صرف ناهار به زائرسرا برگشتیم .بعد از ناهار مقداری استراحت نموده ودوباره به سمت حرم حرکت کردیم .زیارت ونماز ،کار صبح و ظهر وعصر ومغرب و عشای ما بود .گهگاه گریزی هم به کوه سنگی ،پیرپالان دوز ،اباصلت ،موزه وکتابخانه هم می زدیم .شب دوم اقامت متوجه شدیم یکی از همکاران ،جناب حاج علی آهاری مریض وتوسط یکی از همراهان به بیمارستان منتقل شد .بیماری ایشان طوری بود که در بیمارستان بستری گردید .این اتفاق ما را ناراحت کرد .ایشان تا آخرین روزی که ما در مشهد مقدس بودیم ،در بیمارستان بستری بودند.همگی ناراحت بودیم با اطلاعی که به خانواده اش داده بودند ،فرزندانش به مشهد آمدند وبیمارشان را تحت مراقبت قرار دادند .هر چه به روزهای آخر اقامت نزدیکتر می شدیم پرسه زدن در بازارهای مشهد بیشتر می شد .هرکس به اندازه مبلغی که داشت سعی می کرد برای خانواده اش سوغاتی تهیه کند .پس از سه روز اقامت تصمیم داشتیم برگردیم .ساعت چهار بعد ازظهر زائرسرا را ترککردیم وبه ایستگاه قطار رفتیم .در ایستگاه قطار مشهد هم برای یکی از همکاران ما مشکلی بوجود آمد که نتوانست با ما به تهران بیاید .بجز این دو مشکلی که برای این دو تن از همکاران ما بوجود آمد ،در مجموع سفری لذت بخش وباصفا بود اینگونه سفرها موجب افزایش روحیه ورفع خستگی پس از یک سال تلاش می گردد .امیدوارم امکانات به نحوی باشد که همه همکاران بتوانند در این کاروانها شرکت کنند .قبلا وقلبا از همه دست اندر کارانی که موجب برپایی این سفر شده اند قدردانی می نمایم.این خاطره را در همان سالها به صورت چرکنویس نوشتم .امروز به مناسبت هفته کرامت حضرت معصومه (س) وحضرت احمد بن موسی (ع)ومیلاد پربرکت امام رضا (ع)این مطالب را پاکنویس نمودم

  (( یا امام رضا یکبار دیگر بطلب تا  بیایم و از نزدیک ترانه های ناخوانده ام را کنار بارگاهت زمزمه کنم .)) 

                     

نظرات 1 + ارسال نظر
م ش دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 23:19

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ---------------- شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای ---------------- کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه---------------- تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم ----------------دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب ---------------- کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت ---------------- امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم ---------------- عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است ---------------- تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم ---------------- با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو ---------------- کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد