شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

ایران در شعر شعرای قدیم

روزی به همراه دوستی در کنار تربت شیخ اجل سعدی شیرازی قدم می زدیم که همراهم از من پرسید چرا سعدی و حافظ از ایران شعری نسروده اند؟ من لحظه ای تامل کرده و بدون اینکه بگویم نمی دانم ، یا می پرسم و تحقیق می کنم و بعد جواب شما را می دهم، همانند اکثر کارهایم شتابانه و بیدرنگ جواب ایشان را دادم. گفتم در آن زمان حس وطن دوستی وجود نداشت. حس وطن دوستی بیشتر بعد از دوره مشروطیت شروع شده و شاعران بعد از این دوره در شعرهایشان از ایران و آزادی و وطن دوستی بیشتر دیده می شود. گاه شاعرانی که در راه سرودن اشعاری با بوی ایرانی و آزادی زبان بریده و سر سبز بر باد داده اند. انگاری دوستم از جواب من راضی شده بود. اما خودم راضی نبوده و در اسرع وقت به جوانم که دانشجوی رشته ادبیات است و خودش را یک سرو گردن از استادش هم بالاتر می داند پرسیدم و ایشان هم جوابی مشابه من داده و چند کتابی برایم از گنجینه کتابهایش آورده بود که عبارت بودند از: سه جلد کتاب "تاریخ ادبیات ایران" تالیف دکتر ذبیح الله صفا و کتاب "انواع ادبی" دکتر سیروس شمیسا. من کتابها را با سرعت و کمی بی دقت مطالعه کردم. در جاهایی که از حماسه و حماسه سرایی صحبت به میان می آمد با دقت بیشتری مطالعه می کردم. قبل از مطالعه سری به سایت گنجور جستجو در شعر فارسی زدم. کلمه ایران را در شعربرخی از شعرا جستجو کردم. سعدی یکبار در شعرهایش از ایران نام برد. حافظ هیچگونه نامی از ایران نبرده بود. فردوسی با حدود بیش از 100 کلمه از ایران، بیشترین آمار را در بکارگیری از نام ایران در شعرهایش بکار برده است.

باید به این نکته توجه داشته باشیم که دوران سعدی و حافظ بد ترین دوران ایران بود. قرون هفتم و هشتم قرنهای تاخت و تاز مغولان و در ادامه حمله تیمور به ایران بود که به کشور ما آسیبهای جدی وارد شد.عظمت ایران و غرور ملت ایران با حمله اعراب به ایران شکسته شد.

 سعدی در مقدمه باب پنجم بوستان می گوید: شبی در حال سرودن شعر بودم، بَد نهادی شعر مرا شنید و گفت سخن تو عالی است، منتها، فقط در شیوه "زهد و طامات و پند" و نه در شیوه" خشت و کوپال و گرز گران" که دیگران در آن کار به غایت رسانده اند.

شبی زیت فکرت همی سوختم *** چراغ بلاغت می افروختم

پراکنده گویی حدیثم شنید *** جز احسنت گفتن طریقی ندید

هم از خبث نوعی در آن درج کرد *** که ناچار فریاد خیزد ز درد

که فکرش بلیغ است و رایش بلند *** درین شیوه زهد و طامات و پند

نه در خشت و کوپال و گرز گران *** که این شیوه ختم است بر دیگران

البته سعدی این سخن را قبول نمی کند و مدعی است که اگر بخواهد، در سبک حماسی نیز از دیگران پیشی می گیرد.

نداند که ما را سر جنگ نیست ***وگرنه مجال سخن تنگ نیست

توانم که تیغ زبان بر کشم *** جهانی سخن را قلم در کشم

بیا تا در این شیوه چالش کنیم *** سر خصم را سنگ، بالش کنیم

آمار شعرها

تعداد استفاده از کلمه‌ی ایران در اشعار برخی شعرا

 تعداد به صورت دقیق نمی باشد و فقط درصرد استفاده را مشخص میکند.

شماره

شاعر

قرن

حکومت

تعداد ابیات

تعداد کلمه‌ی ایران که شاعر در اشعارش نام برده است.

1

رودکی سمرقندی

4

سامانیان

1047

1

2

ابوالقاسم فردوسی

4 و 5

غزنویان

49609

100

3

کسایی مروزی

4 و 5

غزنویان

307

-

4

فرخی سیستانی

4 و 5

غزنویان

2952

19

5

منوچهر دامغانی

4 و 5

غزنویان

2816

5

6

ابو سعید ابوالخیر

5

 

1590

1

7

ناصر خسرو القبادیانی

5

 

10783

1

8

فخرالدین اسد گرگانی

5

 

8983

14

9

خیّام نیشابوری

5 و 6

سلجوقی

356

-

10

مسعود سعد سلمان

5 تا 7

 

1227

-

11

سنایی غزنوی

5 تا 7

 

14252

5

12

انوری ابیوردی

5 تا 7

سلجوقی

13308

12

13

عطار نیشابوری

6

 

۹۴۹۹۳

4

14

نظامی گنجوی

6

 

27793

25

15

خاقانی شروانی

6

 

17429

26

16

خواجوی کرمانی

6 و 7

 

8846

32

17

جلال‌الدین مولوی

7

۶۵۹۶۷

۱

18

سعدی شیرازی

7

 

15743

1

19

امیر خسرو دهلوی

7 و 8

 

7562

2

20

عراقی

7 و 8

 

5792

-

21

حافظ شیرازی

7 و 8

 

4751

-

22

عبید زاکانی

7 و 8

 

2925

2

23

سیف فراغانی

7 و 8

 

2758

-

24

شیخ محمود شبستری

7 و 8

 

1034

-

25

اوحدی مراغه ای

8

 

14674

2

26

جامی

8 تا 10

صفویه

5410

-

27

هلالی جغتایی

8 تا 10

صفویه

1811

1

28

عرفی شیرازی

10

 

2703

1

29

رضی الدین آرتیمانی

10

صفویه

1550

-

30

شیخ بهایی

10 و 11

صفویه

1292

-

31

بیدل دهلوی

11 و 12

 

32333

4

32

هاتف اصفهانی

12

افشاریه

1587

-

33

قاآنی

12

قاجاریه

۲۰۵۵۶

34

34

سلمان ساوجی

۱۳۱۰۴

17

35

محتشم کاشانی

۱۰۷۱۶

16

36

وحشی بافقی

۱۰۵۹۵

5

37

فیض کاشانی

۹۸۴۴

1

38

فروغی بسطامی

۵۸۶۳

8

39

صائب تبریزی

۲۸۶۰

-

40

باباطاهر

۷۶۴

-

41

عبدالواسع جبلی

۳۲۰

-

42

خلیل‌الله خلیلی

۱۰۸

-

43

رشحه

۷۵

-

44

اقبال لاهوری

معاصر

 

8270

23

45

رهی معیری

معاصر

 

1050

-

46

ملک الشعرای بهار

معاصر

 

1098

3

47

شهریار

معاصر

 

1522

54

48

پروین اعتصامی

معاصر

 

5613

3

آخرین پادشاه ساسانی یزگرد شهریار که پادشاهی او با فتوحات مسلمین مقارن بود، به سال 651 میلادی (31 ه ) در حالی که از بیم دشمنان از ولایتی به ولایتی می گریخت. در آسیابی نزدیک مرو کشته شد و با قتل او هر گونه فرصتی برای بازیافتن قدرت ملی در ایران از میان رفت. پیامبر عظیم الشان اسلام حکومت اسلامی را از شبه جزبره عربستان آغاز کرد. در سال 611 میلادی به پیامبری و در سال 622 میلادی هجرت (از مکه به مدینه) بود. به زودی در عهد خلفای راشدین و در دوره خلفای اموی سرزمین اسلامی تبدیل به یک حکومت بزرگ جهانی شد. سرزمینهای وسیعی از شبه جزیره ایبری که مسلمانان آن را اندلس مانیدند تا شبه قاره هند و نواخی آسیای مرکزی در تصرف آورد.

در این گیرودار شاهنشاهی ساسانی که آماده سقوط و متلاشی بود با سه فتح عمده لشکریان اسلام در قادسیه (14ه) و جلولاء (16ه) و نهاوند (21ه) ایران منقرض و در شمار یکی از ممالک مفتوحه حکومت اسلامی در آمد.

از تاریخ 21 هجری (فتح نهاوند معروف به فتح الفتوح) تا سال 248 هجری که سال اعلان امارت مستقل یعقوب لیث صفاری در سیستان است، یعنی در مدتی بالغ بر 227 سال حاکمان و والیان ولایتهای هر ناحیتی از ناحیتهای ایران به فرمان خلفا معین می شد.

ایرانیان که با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک زرتشت خو گرفته بودند در آغاز این پیامها را که از اسلام به سخنی دیگر منتشر می شد به تدریج می پذیرفتند. لطماتی که خلفای بنی امیه و بنی عباس به اسلام و مسلمین وارد کرده بودند ایرانیان پاک طینت را وا داشت تا با همان اندیشه های پاک و مطهری که داشتند به سوی فرزندان پیامبر و امام علی (ع) روی آوردند و در واقع به آنان دل خوش کرده بودند.

" معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر ماجراهایی از جنگ و صلح داشتند، دارای حماسه های پهلوانی هستند، مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمان سوزی از قبیل حمله غزّان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت. (انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا – صفحه68)

فردوسی به سبب ضرورتی که در جامعه از برای تدوین تاریخ ملی ایران احساس می شد، ( از قبیل انکار اعراب فاتح فضیلت ایرانیان را که باعث پیدایش فرقه شعوبی در مقام عکس العمل شده بود و ظهور ترکان در عرصه حکومت ایران) آن را از طریق استماع از موبدان و دهقانان به رشته نظم کشید.

زگفتار دهقان یکی داستان *** بپیوندم از گفته باستان

ز موبد بدان گونه برداشت یاد *** که رستم بر آراست از بامداد... (انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا – صفحه62)

"ماخذ اصلی شاهنامه فردوسی، شاهنامه منثور ابومنصوری بود که بر اثر فرمان ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق از روایات شفاهی و قدیم و خدای نامه مدون در عصر ساسانیان و منبع دیگر جمع آوری شده بود. در نتیجه به نظر می رسد که باید این شاهنامه منثور را – که امروزه فقط مقدمه آن باقی مانده است – حماسه اولی و شاهنامه فردوسی را حماسه ثانوی خواند. اما چنین نیست زیرا فردوسی عین همان ماخذ قدیم را تقریباً بی کم و کاست به رشته نظم کشید به طوری که شاهنامه های قبل از او منسوخ شد."(انواع ادبی – دکتر سرروس شمیشا - صفحه66)

"در شاهنامه سه بخش اساطیری و پهلوانی و تاریخی قابل تمییز است. بخش اساطیری از زمان کیومرث تا فریدون را در بر می گیرد. بخش پهلوانی از زمان کاوه تا قتل رستم است. بخش تاریخی که گاهی هم با افسانه در هم آمیخته است از اواخر عهد کیانی (آمدن اسکندر) تا شکست ایرانیان از اعراب است.

منبع اصلی شاهنامه، مع الواسطه، خدای نامه (خوتای نامک) است که در عصر ساسانیان تدوین شده بود و از این رو در شاهنامه از بسیاری از اساطیر موجود در اوستا از قبیل قصص مربوط به مهر و آناهیتا خبری نیست، در نتیجه شاهنامه فقط حاوی بخش کوچکی از حماسه ها و اسطوره های قوم ایرانی است. شاهنامه را به یک اعتبار می توان حماسه ثانوی قلمداد کرد، زیرا بر مبنای کتاب های مدون حماسی پیش از خود به وجود آمده است، اما از آنجا که فردوسی غالباً عین منابع خود را منظوم کرده است شاید بهتر باشد که آن را همان حماسه نخستینه بخوانیم. (انواع ادبی – دکتر سیروس شمیشا – صفحه71)

ندانی که ایران نشست   منست

جهان سر به سر  زیر  دست ِ منست

هنر   نزد  ایرانیان  است و  بـــس

ندادند   شـیر    ژیان     را    بکــس

همه   یکدلانند   یـزدان   شناس

بـه   نیکـی  ندارنـد  از  بـد   هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود

کنام     پلنگان   و  شیران    شــود

چـو ایـران نباشد  تن  من مـبـاد

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی  یکسر  بجـنگ  آوریــم

جــهان بر   بـداندیـش   تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم

بـه از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم

چنین  گفت  موبد   که مرد   بنام

بـه از زنـده  دشمـن بر او  شاد  کام

اگر  کُشــت  خواهــد  تو را روزگــار

چــه  نیکــو تر  از  مـرگ  در کـــار زار

"فردوسی"

والله علیم حکیم

سعید فهندژی سعدی

بدون ذکر منبع شرعاً جایز نیست
نظرات 2 + ارسال نظر
REZA شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 21:17

goooooooood

Lala شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 17:32

ه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد