شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

سفر به دیار کودکیها ، نوجوانی و جوانیهایم

سپاس خداوندی را که یکبار دیگر به ما توفیق داد تا بعد از پابوسی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و ثنا، گذری به میگون داشته باشیم. شهری که خاطراتش برای ابد در ذهن باقی و فراموش نخواهند شد. نوای موسقیایی طبیعتش، از صدای امواج رودخانه گرفته تا بلبلان شاخسارش آرامشی جاودانه را در روح  و جان آدمی ایجاد می کند. کوهها سرتاپا استقامت و پایداری را به نمایش گذاشته بودند. آسمانش ستارگانی را در بغل گرفته بودند و به مردم درونش چشمک می زدند. با دیدن آشنایان حظّ بردیم. اگر چه برخی ساخت و سازها مقداری از طبیعت میگون را عوض کرده بود، اما در یک نگاه طبیعت بکرش همانی بود که بود.وقتی کودکانی را می بینی که اصلاً نمی شناسی و وقتی جوانانی را می بینی که فقط نقش کودکی آنها در ذهن آدمی مجسم می شود و وقتی پیرانی را می بینی که چهره های آنها یک دنیا خاطره را در آدمی ایجاد می کند. لذت بخش است. وقتی به گورستان گذر می کنی با اسامی و چهره هایی مواجه می شوی که هر کدام برگی از تاریخ روابط اجتماعی هر شخص را ورق می زنند.

گاهی آدم از یکجا بودن خسته می شود. فکر می کند که اگر مهاجرت کند وضع بهتر از آن می شود. البته مسافرت برای آدمی خوب است. و سیرو فی الارض ... آدمی باید به گشت و گذار بپردازد تا هم از سکون و یکنواختی برهد و هم آدمیان و زندگی دیگران را ببیند و به تفکر و تعقل فرو برود. از گذشتگان درس بگیرد و آینده را به درستی بنا نهد. اما آدمی اگر از وطنش به یکباره کوچ کند، سخت و دشوار می شود. بدتر از آن اگر این کوچ به دلخواه آدمی نباشد. روزگار هم با ما چنین کرد. به یکباره کوچمان داد، بی آنکه خود به آن راضی باشیم. برخی فکر می کنند که در ناز و نعمت بسر می بریم. برخی می گویند کاش ما هم این توفیق را داشتیم تا از دیار خودمان هجرت کنیم. باید بگویم هیچ کجا وطن نمی شود. اگر چه ایران وطن جمعی ماست، اما زادگاه آدمی یک چیز دیگریست.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد