شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

سفر به قودجان خوانسار

سفر به قودجان خوانسار

هدف بازدید و الگوبرداری از تکیه ی قودجان

در تاریخ 3/12/91 به اتفاق آقایان حاج بهنام شجاعی، حاج عبدالصمد فهندژ سعدی و حاج علی اصغر علی ویسی جهت بازدید و الگوبرداری از تکیه ی بی بدیل خوانسار قصد عزیمت به روستای قودجان از توابع شهرستان خوانسار کردیم. راس ساعت 4 بعد از ظهر از شیراز حرکت کردیم. جناب آقای شجاعی که برای مداحی به مرودشت دعوت شده بود در پل خان مرودشت همراهمان شد و با توکل بر خدا به سمت اصفهان حرکت کردیم. قرار بود که تکیه های دهبید، اقلید، اراک و چند تکیه دیگر را هم بازدید کنیم، اما به لحاظ وقت محدود نتوانستیم به تمامی این بازدیدها بپردازیم. ماشین ما یک دستگاه پراید بود که علیرغم صفر بودنش از سرعت بالایی برخوردار نبود و با صبر و حوصله جاده را طی می کردیم. هنگام نماز به یکی از مساجد کنار جاده ای رسیدیم، وضویی ساخته و دل و روحمان را صفا دادیم. این وقفه باعث شد تا دمی استراحت کنیم. بعد از حرکت جناب آقای شجاعی با یکی از دوستانش در  فلاورجان اصفهان تماس گرفت و آمدن ما را به ایشان اطلاع داد. آن ها هم بی صبرانه منتظر بودند تا شب را در منزل آنها باشیم. بی وقفه رانندگی می کردیم تا هر چه زودتر به فلاورجان برسیم. نرسیده به اصفهان از کمربندی که به سمت فلاورجان می رفت عبور کردیم و بالاخره به فلاورجان رسیدیم. اگرچه آقای شجاعی چندین بار به فلاورجان و منزل همین دوستانش رفته بود، اما تاریکی شب و غیره باعث می شد تا گهگاهی هم از عابران و رانندگان آدرس بگیریم. پاسی از شب گذشته بود که ما به درب منزل حاج آقا جمالی رسیدیم. خانواده ی آقای جمالی که از دوستان خانوادگی آقای شجاعی بودند به گرمی از ما استقبال کردند. بلافاصله بساط شام مهیا و با غذای خوشمزه ی مرغ و کشمش پلویی که درست کرده بودند از ما پذیرایی کرده بودند. خدا را شکر سر سفره بیشتر مواد تشکیل دهنده ی غذا از تولیدات کشاورزی خودشان بود. جناب آقای جمالی که پیر مردی خوش چهره و خوش برخورد بود از کمبود آب شکایت داشت. گفته بود که کشاورزان فلاورجان و آبادیهای اطراف طوماری تهیه کردند و قرار است که با اعتصاب و راهپیمایی می خواهند دردشان را به مسوولین امر برسانند. نسخه ای از شکایتشان را که مکتوب کرده بودند به ما نشان داد. ما هم ناراحت شدیم. به علت سد سازی و انتقال آب زاینده رود به شهرهایی همانند یزد، منطقه دچار کمبود آب شد و خیلی از زمین های کشاورزی به زیر کشت نرفته و بسیاری از درختان چندین ساله یا خشک شدند و یا در حال خشک شدن بودند. خانواده ی آقای جمالی از جمله یکی از فرزندان به نام حسین جمالی که طلافروشی هم داشت  و در انتهای شب به جمع ما پیوست بینهایت به ما لطف کردند. پس از شام و پذیرایی در انتهای شب با آدرسی که از ایشان برای رفتن به خوانسار گرفته بودیم به خواب رفتیم. صبح زود برای نماز بیدار شدیم و بعد از ادای نماز دوباره سفره ی صبحانه پهن شد و با چای و نان و پنیر و گردو تخم مرغ محلی از ما پذیرایی شد. در انتهای خداحافظی همسر آقای جمالی برای هر چهار نفر ما جداگانه مقداری از نان های محلی و گوجه درختی خشک شده به ما داد. غیر از آن یک کیسه نان، پنیر، خیار، گوجه فرنگی و گردو برای تو راهی در صندوق ماشین قرار داد تا ما در بین راه از آن ها استفاده کنیم. در آن صبح زود با یک جلد کلام الله مجیدی که بالای سر ما قرار داده بودند از آنها خداحافظی کردیم.

دوباره حرکت کردیم تا به خوانسار برسیم. با آدرسی که گرفته بودیم جاده ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم. به محلی رسیدیم که هوا کمی سردتر و کناره های جاده پوشش هایی از برف داشت. دلمان نیامد تا با برف بازی نکنیم. کنار جاده پارک کردیم و زیراندازی پهن و دوباره بساط صبحانه ای که خانم جمالی گذاشته بود پهن و دلی از عزا در آورده بودیم. کمی با برف بازی کردیم و از شدت سرما سوار ماشین شدیم و به راهمان ادامه دادیم.

ساعت حدود هشت صبح بود که به شهرستان خوانسار رسیدیم. از جلوی مغازه ها عبور می کردیم و آدرس حسینیه را می گرفتیم . بیشتر اجناس مغازه ها را بادام، گردو و عسل پر کرده بود. قصد داشتیم هنگام برگشتن مقداری از سوغات خوانسار برای منزل بخریم. وقتی با افراد آشنا صحبت می کردیم می گفتند که عسل مغازه های خوانسار اصلی نیست. یک راست به روستای قودجان که فاصله ی زیادی هم با شهر نداشت رفتیم و به محل تکیه رسیدیم. درب تکیه بسته بود. راننده ی بنز تکی که از کنار جاده تا محل تکیه ما را راهنمایی کرده بود فامیلی اش خاتمی بود. گفته بود که این حسینیه را شخصی به نام سید مرتضی خاتمی اداره می کند. گفتیم کمک های مردمی چه؟ گفت کمتر کمک می شود و فقط آقای خاتمی تمامی هزینه ها را می پردازد. در این حسینیه فقط در ماه صفر مراسم تعزیه اجرا می شود و مردم علاقمند از تمامی شهرستان ها به این مکان می آیند. از بیرون مقداری از حسینیه را بازدید کردیم. ما دوربینی برده بودیم تا از زوایای حسینیه عکسبرداری کنیم. جناب آقای خاتمی به شخصی که مسوول و کلید دار حسینیه بود زنگ زد و ورود ما را به ایشان گزارش داده بود و ایشان هم که در حال برگشتن از سفر بودند به ما گفته بود که تا 5/1 بعد از ظهر خودش را به حسینیه می رساند. ما مجبور شدیم تا ساعت 5/1 بعد از ظهر در خوانسار بمانیم تا ایشان بیایند و تکیه را از نزدیک ببینیم. از آقای خاتمی خداحافظی کردیم و برای گذراندن وقت به محل سرچشمه خوانسار رفته بودیم. در سرچشمه وارد مزار شهدای گمنام شدیم و فاتحه ای قرائت و مدتی را در آن محل تفریح کردیم. بعد از آن به قودجان رفتیم و نماز را در محل مزار دو تن از فرزندان دختر موسی بن جعفر که در جنب حسینیه قرار داشت و بنایی هم برای آن درست کرده بودند خواندیم و ناهار را هم که مابقی صبحانه بود در آن محل نوش جان کردیم. پیر مرد سیدی به عنوان خادم امامزاده در آنجا بود که با او هم آشنا شدیم و به گپ و گفت پرداختیم. اطراف حسینیه خانه های بسیار قدیمی شخصی بود و در آن منازل هم زندگی می کردند، اما مردم قودجان انگاری در کوچه پس کوچه ها نبودند. کوچه ها خیلی خلوت بود. به ندرت رهگذری را می دیدیم. می گفتند که خانه های قدیمی عمرشان به صد سال هم می رسد. خیلی از خانه ها از نظر ظاهری آسیب دیده و چوب بست ها به سختی می توانستند بار خانه را نگهداری کنندو استقامت آن ها کم شده بود و برخی از آن ها خم و گاهی شکاف هایی بین دیوارها مشاهده می کردیم. فکر نمی کردیم که در این خانه ها کسی زندگی کنند، اما زندگی می کردند.!!! ساعت 5/1 جناب آقای ... که از مسوولان و یا کلید دار حسینیه بود به محل آمد و ما خودمان را معرفی کردیم. ایشان هم با روی باز از ما استقبال کرده بود و درب های حسینیه را به روی ما باز و با صبر و حوصله اطلاعات لازم را به ما می داد.


حسینیه تشکیل می شود از یک فضای اصلی که حدود 2000 متر مساحت دارد. بنای اصلی به صورت چهارگوش و با تیرآهن های 14 تا 22 ستون هایی دارد که دو طبقه ای که دور تا دور آن را گرفته و مخصوص خانم ها می باشد را نگهداری می کند. سقف آن به صورت شیروانی ولی فاصله ی انتهای دیوار تا انتهای شیروانی حدود یک متری روزنه ای باز دارد. در قسمت همکف سکوهای سیمانی مدوری تعبیه شد که مخصوص آقایان می باشد. از چهار طرف، درب های ورودی بزرگی وجود دارد که درب های آقایان و خانم ها از یکدیگر کاملا مجزا می باشد. در قسمت وسط که مخصوص اجرا می باشد سکوی گردی قرار دارد که وسط آن با یک ستون بزرگ تا سقف کشیده شده است. سکوی حسینیه حدود یک و نیم متر از زمین ارتفاع دارد. از دو طرف با پلکان هایی راه ورود به سکو درست شده است. دور تا دور کناره های سکو ی سیمانی به صورت مخفی لوله های آبی قرار گرفته و با روزنه های ریزی که وجود دارد برای برخی از نمایش ها که درویش تبرش را به زمین می زند و آب جاری می شود استفاده می گردد. روی سکو در یک قسمت تنوری درست شده که در حین نمایش برخی از تعزیه ها نان هم پخت می شود. در یک قسمت محلی برای شهادت حضرت امام حسین (ع) و در یک قسمت دیگر چاهی برای تعزیه ی حضرت مسلم درست کردند. در کناره های دیواره قسمتی را سوراخ کردند و با یک درب فلزی آن را بستند که در تعزیه حضرت شاهچراغ وقتی که دیوارهای برج را روی آن حضرت خراب می کنند، شبیه حضرت شاهچراغ (ع) از این روزنه به سمت داخل وارد می شود تا آسیبی به وی نرسد. در قسمت دیگری که با یک سیم بوکسل در ارتفاعی قرار داده اند، برای تعزیه حضرت مسلم تهیه کرده بودند. سکو از یک درب ورودی به زیر زمین منتهی می شود که در زیر سکو با تونل و راه هایی که ایجاد کرده بودند شبیه خوانان از این درب ورودی برای ورود و خروج به صحنه استفاده می کنند. جایگاهی هم برای گروه موسیقی و باندهایی هم روی ستون ها به چشم می خورد. تعزیه ها با چهار دوربین فیلمبرداری می شود. دور تادور سکو به عرض 4 متر کوچه ای بود که کف آن با ماسه های درشت پوشش داده شد تا اسب ها بتوانند به راحتی از آن عبور کنند.

در قسمت بیرونی چندین ساختمان دیگری بود که یکی از آن ها مخصوص سرویس بهداشتی بود. ساختمان دیگری که در قسمت همکف آن آشپزخانه بود و در فضای دیگری از همان مکان و در طبقات فوقانی سالن هایی قرار داشت که از میهمانان پذیرایی می کردند و همچنین سالن دیگری داشت که در صورت پر شدن حسینیه حدود 20 هزار نفر می توانند از این فضا با تلویزیون تعزیه را نگاه کنند. در طبقه ی فوقانی سالنی قرار داشت که محل استراحت میهمانان بود که دور تا دور آن صندوق های بزرگی قرار داشت که داخل آن به مقدار زیادی پتو برای میهمانان قرار داشت.

 

            

نظرات 5 + ارسال نظر
amir شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:52

سلام..عکسهای بیشتر از این حسینیه نداری که بزارید؟

سلام
عکس های زیادی است. مشکل کار در ریختن به وبلاگ است. اگر خواستید در ایمیلتان قرار بدهم.

amir جمعه 4 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 21:20

سلام...قرار بود عکس های بیشتر از حسینیه رو برای من ایمیل کنید....من هنوز عکسی دریافت نکرده ام

عکس ها دست من نیست باید از دوستم بگیرم فیلم آن هست اگر می خواهید فیلم آن را برای شما بفرستم تا نوبت عکس ها شود.

amir شنبه 5 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:45

ممنون میشم همین فیلم را هم بفرستید تا بعد نوبت عکسها شود

علی اکبر سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 18:29

با سلام....حسینیه بزرگ و جالبی هست..شما فیلمی از از این حسینیه دارید؟؟

عرفان سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 18:51

سلام اگه میشه از طبقه زیر که برای تعزیه خوان ها استفاده میشه و نمای بیرونی این مکان اگه عکس دارید برای من در تلگرام بفرستید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد