ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
از مردم دنیا ددری یاد گرفتم
از بی پدران بی پدری یاد گرفتم
نیکویی و خوبی که مرا یاد ندادند
فحش و لگد و کره خری یاد گرفتم
همسایه ی دزد بغلی کرد مرادزد
از آنطرفی حیله گری یاد گرفتم
قومی به سرو کله ی هم بسکه پریدند
خوی و منش جانوری یاد گرفتم
از بسکه بکردند به من ظلم مضاعف
ظالم شده بیدادگری یاد گرفتم
با تبصره گفتند که هر مال حلال است
قانون بچاپ و ببری یاد گرفتم
در پای دو تا چشم و دوتا گوش و دو ابرو
آواره گی و دربدری یاد گرفتم
یک عمر برای زن و یا بچه دویدم
تا اینکه فقط باربری یاد گرفتم
از بس جگرم خون شده از مردم دنیا
چندیست که شغل جگری یاد گرفتم
هر شخص که آمد هدفش کیسه ی خود بود
من هم ز خدا بی خبری یاد گرفتم
از قافله ای را که بود اکثرشان دزد
تا گشنه نمیرم هنری یاد گرفتم