شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

زنده یاد جانباز شهید حاج محمد سلیمان میگونی

پسر دایی مادرم بود. از بچگی با اخلاق و رفتار و منش و مردانگی او آشنا بودم. مدام به دیدار فامیل و آشنایان می رفت. امکان نداشت مشکلی برای یکی از بستگان بوجود بیاید و او حضور نداشته باشد. در تمامی شادی و غمها حاضر و ناظر و همدرد و همسو بود. یادم هست یک شب مثل شیر غرّان در پشت بام ما حاضر شد. دور تا دور خانه ما را مورد بازدید قرار داد. طاقت نیاورد و درب خانه ما را کوبید. بیدار شدیم و به سمت در رفتیم. دیدیم دایی پشت در ایستاده است. گفتیم دایی این وقت شب اینجا چه می کنید. گفت: امامزاده بودم صدای جر و بحث و درگیری شنیدم ، گفتم شاید از خانه شما باشد، طاقت نیاورده و به اینجا آمدم تا ببینم کسی با شما کاری نداشته باشد. اگر مشکلی برای ما بوجود می آمد و یا اگر میهمانی داشتیم و یا اگر ولیمه، عروسی و از این قبیل کارها بود ایشان حضوری پر رنگ تر از همه داشتند.از ابتدای ورود مدعوین جلوی در می ایستادند و بر همه کارها نظارت داشتند. تا انتهای مجلس چیزی نمی خوردند. وقتی میهمانان خداحافظی می کردند و می رفتند و تمامی ظرفها شسته و رفته می شد با التماس بزرگان مقداری غذا می خوردند. هیچگاه پیش نیامده حتی برای یکبار من از ایشان نامهربانی دیده باشم. همیشه با لبخند با ما برخورد می کرد. وقتی به خانه اش وارد می شدیم، تا آخرین لحظه به ما محبت می کرد. اخلاق و رفتار و منش وی همانند پدر شهیدش بود. پدرش در جنگ شهید نشده بود. سیل ویرانگری که حدود 60 سال قبل در میگون جاری شد، خسارات جانی و مالی فراوانی را به میگون وارد ساخت. پدر ایشان مرحوم رمضان سلیمان میگونی برای نجات تعدادی از افراد که در بستر رودخانه گرفتار شدند وارد رودخانه شده بود. پس ار اینکه افراد محاصره شده در آب را نجات می دهد برای خروج خودش به درختی آویزان و پس از چندی تلاش برای نجات خودش بالاخره تسلیم امواج آب شده و جان به جان آفرین تقدیم و به عنوان کسی بود که اولین نام شهید را بر روی مزار خود زینت داده است. 

                      

جناب حاج محمد سلیمان میگونی هم از این جرگه و از این اصل و نسب بود.انگاری این پدر و پسر از مردن تو رختخواب وحشت داشتند. او از سیلی خوردگان دوران آشوب قبل از انقلاب در دانشگاه تهران هم بود. بعد از انقلاب هم در تمامی صحنه های انقلاب حضوری پر رنگ داشت. با شروع جنگ تحمیلی به صفوف رزمندگان اسلام پیوست. بارها و بارها از اداره برق تهران که محل کار ایشان بود به جبهه اعزام گردید. تعداد اعزامهای وی به حدی بود که بیشترین حضور داوطلبانه در جبهه را در بین رزمندگان رودبارقصران داشت. در یکی از این حضورها در جبهه گلوله ای در کنارش منفجر و موج آن باعث می شود که ایشان مدتها از این موج احساس ناراحتی می کرد. همین اثر موج تا آخر عمر نازنینش وی را آزار می داد. خداوند روح بزرگ ایشان را قرین رحمت قرار بدهد.  

این شعر از وبلاگ سرداران شهید مازندران گرفته شد.

اتل متل یه قصه/از غربت یه دایی/جانباز هشت سال جنگ/موجی و شیمیایی /خسته و دل شکسته/همیشه سرفه می کرد/میخندید اما آروم/به خود می پیچید از درد/دایی جونم تو خونه/نور نگاه ما بود/بعد بابای خوبم/پشت و پناه ما بود/توی خونه با اینکه/جای بابام خالی بود/اما با دایی جونم/زندگیمون عالی بود/تو جبهه با هم بودن/خردل اونارو سوزوند/بابای من شهید شد/داییم به یادگار موند/موج که اونو میگیره/خونه به هم میریزه/داد میکشه بخوابید/نوبت سینه خیزه/یا خیلی آروم میره/نقشه جنگ میکشه/برای غافلگیری/طرحی قشنگ میکشه/یه شب که موج گرفتش/همه توی خواب بودیم/بی تاب بود اما همه/توی خواب ناب بودیم/بی تاب وپر تلاطم/هی بی قراری میکرد/با سر میزد تو دیوار/هی گریه زاری میکرد/نمی بینی چه سخته/بعد جبهه ها جدل/جنگ با بد حجابی/با سی دی مبتذل/نمی بینی چه سخته/بعد جبهه ها فریاد/نبرد با بی غیرت/نبرد با اعتیاد/نمی بینی چه سخته/بعد جبهه ها نبرد/شناسایی دشمن/تمیز مرد و نامرد/
حاجی نیستی ببینی/جوونو قرتی کردن/اونو به جای مسجد/مشغول پارتی کردن/
حاجی نیستی ببینی/به ماها نیش می زنن/به عشقمون می خندن/طعنه به ریش می زنن/حاجی نیستی ببینی/یه عده ای کمونیست /میگن زمان جنگ نیست/میگن شهید الگو نیست/حاجی نیستی ببینی/چفیه عار و ننگ شد/مانتوها کوتاه شدن/بد حجابی قشنگ شد/حاجی نیستی ببینی/یه عده دلسنگ شدن/یه عده غرق دنیا/پشیمون از جنگ شدن/حاجی میخوام دلم رو/پر از شقایق کنم/از غصه ها بمیرم/دلم میخواد دق کنم/
حال دایی که خوب شد/ماجرا رو که فهمید/با شرمندگی گفتش/منو باید ببخشید/
این اواخر دایی جون/ذره ذره آب می شد/میسوختش و میساختش/عینهو آفتاب شد/خیلی وقتا دایی جون/شبا تا صبح بیدار بود/توی قفس پرنده/همش فکر فرار بود/یه شب که رفتیم هیئت/روضه کوچه خوندن/از حضرت فاطمه/قلب اونو سوزوندن/روضه رسید به اوجش/غربت و خوب حس میکرد/سیلی و کوچه و در/با دست بسته مرد/رفتش تو حال سجده/از ته دل گریه کرد/هم نوای عرشیا/ناله کشید از این درد/وقتی تموم شد هیئت/دیدیم دایی افتاده/انگار که بیست ساله که/دایی جونم جون داده/هرچی تکونش دادیم/هیچ تکونی ندیدیم/هر چی صداش می کردیم/صدایی نشنیدیم/رسوندیمش به اورژانش/دکترا گفتن مرده/داد کشیدم دروغه/دایی من نمرده/پا شو بریم به خونه/مامان چشم انتظاره/بعد بابا به جز تو/پناهگاهی نداره/آره داییم راحت شد/از دست بی وفاها/با غصه و خون دل/دق کردش از جفاها/به تشییعش اومدن/مسئولای زیادی/هرکدوم از مسئولا/می کردن از اون یادی 

پایگاه اینترنتی کربلای ۱۱۰

                     

حقایقی از قرآن پای منبر حجة الاسلام حدائق(۳)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

والعاقبة التقوی و الیقین، والحمدالله رب العالمین، والصلاة و السلام علی خیر خلقه محمد رسول الله و علی آله

قال الله الحکیم: ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ

انسانهای موفق کسانی هستند که وکیل خودشان را خدا قرار می دهند. اگر هر کس بخواهد به هر چه برسد در پرتو خدا شدنی است. ﴿وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ آنها که به خدا توکل می کنند هرگز شکست نمی خورند. در روایتی پیامبر(ص ) از جبرئیل می پرسند: «ما التوکل علی الله عزوجل ؟ فقال : العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق فاذا کان العبد کذالک لم یعمل لاحد سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احد سوی الله فهذا هو التوکل .

پیامبر فرمود: توکل برخدای عزوجل چیست ؟ جبرئیل عرض کرد: علم داشتن به این که مخلوق نه زیانی می رساند ونه سودی می بخشد و نه می دهد و نه باز می دارد و به کار گرفتن یائس از خلق (یعنی آن یائس باطنی (ناامیدی) را که نسبت به مردم دارد در عمل و خارج نشان دهد)پس هر گاه بنده چنان باشد برای احدی غیر از خدا کار نمی کند و جز خداامید ندارد و از غیر او ترسی ندارد و در احدی غیر از خدا طمع ندارد این همان توکل است در تمام این فقرات توکل به معنای لازم آن گرفته شده است مثلا" وقتی انسان علم دارد که مخلوق نه ضرری می رساند و نه سودی می بخشد که فقط بر خدای تعالی اعتماد داشته و کارش را به او واگذار کرده است. پس توکل بر خدا یعنی اعتماد کردن بر خدای تعالی و واگذار کردن کار به او و تسلیم اراده و مشیت او بودن و هیچگونه اعتماد و تکیه نداشتن و استقلال ندادن به اسباب غیر از مسبب الاسباب یعنی حضرت حق تعالی .

تا مشیعت الهی نباشد منفعت الهی نیست. تا مشیعت الهی نباشد ضرر نیست. تا اراده خدا نباشد کسی نمی تواند به شما نفعی برساند. در جایی اگر رشد کردید نمی گذارید پای حساب خودتان، می گویید:  خدا ! در نظام دنیایی ما هم امتحان می شویم. خدا می تواند حمایت کند تا جلو ضرر گرفته بشود. بعضی ها در اوج تنهایی به دنبال حق می روند. حبیب نجار از آن سوی انطاکیه به دفاع از پیامبر آمد. می گفت ای قوم: تبعیت کنید از انبیاء . بعضی ها بزرگ فامیل هستند، اما در یک مسئله ای که اتفاق می نفتد، نمی توانند از حق دفاع کنند. جرئت نمی کند در دفاع از حق رو در روی نوه خودش بیاستد. آدمهای مفید حق را می گویند، اگر چه به ضرر خودشان هم باشد.

تُربتی پدر مرحوم حاج شیخ حسینعلی راشد، زمانی به اتفاق تعدادی از همراهان به قصد زیارت امام رضا(ع) با یک ماشین حرکت کردند. در بین راه بارش برف باعث شد جاده خطرناک و دید نداشته باشند. راننده از آنها می خواهد شب را در قهوه خانه ای در همان مزدیکی اتراق کنند. به سمت قهوه خانه حرکت می کنند. یکی از آنها وارد قهوه خانه می شود و به سرعت خارج شده و به همراهان می گوید وضع خراب است. می پرسند مگر چه شده است. در جواب می گوید عده ای از جوانها در قهوه خانه هستند و بساط عیش و نوش و تمامی وسایل گناه موجود و دیگر جای ما در اینجا نیست. مرحوم تربتی به آنها می گوید به قهوه خانه می رویم و شب را در آنجا می مانیم. همزمان با اذان مغرب وارد قهوه خانه می شوند. مرحوم تربتی وضو می گیرد و در وسط حیاط با صدای بلند شروع به اذان گفتن می کند. با صدای اذان تعدادی از جوانهایی که برای عیس و نوش نشسته بودند خارج می شوند. با شروع نماز تمامی جوانها از آنجا خارج می شوند. ما باید بدانیم که یک مومن نماز خوان حق است. نه یک شرابخوار و مشهور به فسق و فجور. بعضی اوقات مومنین دچار شک و تردید می شوند. اگر تو حضور نداشته باشی دیگران حاضر می شوند. مشتری بد احوال وارد مغازه می شود. می گویند چیزی نگویی تا مشتری فرار نکند. رزق و روزی از آن خداست. مردی وارد تاکسی مدل پایین می شود. راننده تاکسی نوار یک خواننده زن را گذاشته بود. مسافر با اینکه عجله داشت و می خواست سر ساعت به محل قرار برود، اما به راننده اعتراض کرد. راننده گفت مگر چه اشکالی دارد؟ مسافر جواب داد: شنیدن صدای خواننده زن بر مرد حرام است. راننده گفت: اگر مشکلی دارید پیاده شوید. مرد پیاده می شود. در همان لحظه یک ماشین مدل بالا توقف می کند و از ایشان می خواهد تا سوار ماشین شده و به هر جایی که می خواهد برساند. ضرر و نفع تا خدا نخواهد به کسی نمی رسد. این است معنی توکل که جبرائیل می فرماید. به پیامبر گفتند زیاده روی نکند و مواظب آسیبهای احتمالی که از جانب ابوجهل باشد. پیامبر فرمود: اگر ابوجهل یک تار مو از من گرفت ، شما به پیامبری من شک کنید. به امام رضا(ع) گفته بودند که پدر شما در زندان هارون الرشید است، حداقل شما کمی مدارا کنید. آنها نمی دانستند که آنها فقط به خدا توکل دارند. یکی از مهندسان مومن و با شخصیت که مدیریت یکی از شرکتها را هم به عهده داشت، به مجلس عروسی دعوت شد. در هیاهو و سر و صدا های عروسی وقتی به اذان نزدیک شد، بدون توجه به بقیه وضو ساخت و در گوشه ای از سالن تعدادی از صندلی ها را جابجا کرده و به نماز ایستاد. با دیدن این صحنه تعدادی از مدعوین مومن هم به نماز ایستادند. بعضی ها در انجام کارهای واجب و خدایی  و حق خود خجالت می کشند. کسانی باید خجالت بکشند که در مسیر خدایی نیستند. توکل یعنی به این فرهنگ رسیدن، تا نخواهید و اراده نکنید نمی رسید.

مرحوم مجلسی نقل می کنند: حضرت مسیح با عده ای از حواریون از جایی عبور کرده و به خرابه ای می رسند. در آن خرابه چند تا خشت از طلا وجود داشت. عده ای از همراهان قصد داشتند تا آنها را بردارند. حضرت فرمودند: دست بردارید وقتی وارد شهر شدیم طلای نیکوتری به ما می رسد. وقتی به شهر می رسند، به خانه پیر زنی وارد می شوند. درون خانه جوانی لاغر اندام با چهره ای زرد زندگی می کرد. حضرت از پیر زن پرسید این کیست و چرا لاغر و زرد رنگ و پریشان احوال است؟ پیرزن در جواب گفت: این فرزند من است. پدرش فردی خارکن بود. پس از مرگش تنها یک طناب و یک داس و تبری به ایشان ارث رسید. او هم با این وسایل به صحرا می رفت و با خارکنی هزینه زندگی را تامین می کرد. روزی حرمسرای پادشاه به صحرا می روند و پسرم با یک نگاه عاشق دختر پادشاه می شود.

" زدست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد"

 از آن روز تا به حال به سر کار نرفته و در گوشه ای از منزل زانوی غم به بغل گرفته، از غذا و خوراک افتاده و مدام به من می گوید که به خاستگاری او بروم. من می دانم که چنین وصلتی محال است به ایشان می گویم که فقط مرگ است که می تواند تو را از این وضعیت رهایی بدهد. حضرت برای اینکه به یارانش بفهماند که طلایی بهتر از آن طلایی که در بین راه دیده اند، وجود دارد، به جوان گفت: صبح به خاستگاری دختر پادشاه برود. گفت: چگونه؟ پیامبر گفت: وارد کاخ می شوید و می گویید که پیامی برای پادشاه دارم و باید فقط به او بگویم. هر چه پادشاه گفت بگو انجام می دهم.  پسر صبح روز بعد به محل کاخ می رود و به نگهبانان می گوید که پیامی برای پادشاه دارم. نگهبانان با کسب اجازه از پادشاه جوان لاغر و رنگ پریده را به حضور شاه می برند. شاه می گوید شما با ما چه کار دارید؟ جوان در جواب می گوید: به خواستگاری دخترتان آمده ام. شاه می گوید: اگی توانستی برایم یک ظرف بزرگ از طلا فراهم کنی دخترم را به عقد تو در می آورم. پسر از کاخ خارج و به نزد حضرت می رود. جریان را برای حضرت تعریف می کند. حضرت به او می گوید: تشتی بیاور و مقداری از ریگ و سنگ و کلوخ داخل حیاط را داخل آن قرار بده. جوان همین کار را می کند. حضرت پارچه ای روس تشت پر از سنگ می گذارد و بعد از چند لحظه قسمتی از پارچه را کنار زده و با تعجب می بینند که تمامی تشت پر از طلا است.

" آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند"

پسر خوشحال می شود. صیح روز بعد با تشتی پر از طلا به کاخ می رود. شاه با دیدن تشت پر از طلا علت را جویا می شود. پسر با اصرار پادشاه آدرس حضرت و چگونگی ماجرا را برای پادشاه تعریف می کند. پادشاه با شناختی که از قبل داشت حضرت را به دربار دعوت می کند و مراسم جشن عروسی برگزار می شود. پادشاه به علت مرضی که داشت از دنیا رفته و چون فرزند پسری نداشت، دامادش را به پادشاهی برمی گزینند.(صبح خارکنی و شب پادشاهی). حضرت برای خارج شدن از آن شهر به پسر(پادشاه) خبر داد. وقتی پسر متوجه شد که حضرت قصر رفتن دارد به نزد ایشان آمده و از ایشان درخواست کرد تا در کنارش بماند. حضرت قبول نکرد. پسر گفت: شما که این همه در نزد خدا ارج و مقام دارید و می توانید چنین کارهای بزرگی انجام دهید، چرا نمی مانید و استفاده نمی کنید. حضرت فرمود: دنیایی که آنقدر وفا ندارد، پادشاهی را یک شبه از تخت به زیر می کشد و جوان خارکنی را یک شبه به پادشاهی می رساند، به این دنیا دل نباید بست. جوان تا این حرف را شنید لباس خارکنی را پوشید و به دنبال حضرت به راه افتاد. به جای پول باید خدای پول را دریافت. به جای مقام، قدرت و باید خدای آنها را دریافت.

امام حسین مظهر توکل است. مدرس در صحن مجلس در جواب رضاخان که گفته بود از من چه می خواهید، در جواب گفت: جان شما را می خواهم. سید مجتبی نواب صفوی وقتی کسروی وارد درشکه شد به طرفش رفت و شروع به تیر اندازی کرد. دو تا تیر زد و تیر سوم گیر کرده بود. درشکه با سرعت حرکت کرد تا از معرکه دور شود آما شهید نواب صفوی به دنبال درشکه می دوید. اگر کس دیگری بود با شلیک اولین تیر پا به فرار می گذاشت.

----------------------

خارج از بحث

امام محمدباقر(ع ) می فرماید: «من توکل علی الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم ؛ هر کس بر خدا توکل کند مغلوب نمی گردد و هر کس به خدا چنگ زند شکست نمی خورد.

امام علی (ع ) می فرمایند: «من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب ؛ هر کس بر خدا توکل کند سختی ها برایش رام و اسباب و علل در مقابلش آسان می گردد.

امام رضا(ع ) می فرمایند: من احب ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله هر کس دوست دارد قوی ترین مردم باش پس باید بر خداتوکل کند.  

امام علی (ع ) می فرمایند: اصل قوه القلب التوکل علی الله  ریشه قوت قلب توکل برخداست .

دستاورد توکل :

توکل ثمرات زیادی دارد که پاره ای از آنها عبارتند از :
1- قوت قلب 2 – قوت ایمان 3 – رام شدن دشواریها و آسان گشتن اسباب 4 – شکست ناپذیری

مراحل توکل

توکل را می توان بطور کلی بر سه قسم تقسیم کرد:

1 – توکل زبانی 2 – توکل اعتقادی 3 – توکل قلبی

التوکل فی القران

لقد ورد کثیر من الآیات حول صفة التوکل على اللَّه نأتی على نماذج منها:

• دعوة إلى التوکل

﴿وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ﴿... وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾.

• الأنبیاء والصالحون وصفة التوکل

﴿فَقَالُواْ عَلَى اللّهِ تَوَکَّلْنَا...﴾ ، ﴿رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾.

﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا﴾.

• اللَّه کافٍ للمتوکل علیه

﴿وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾، ﴿وَکَفَى بِاللّهِ وَکِیلاً﴾.

• التوکل على اللَّه لا ینافی إرادة وعزم الإنسان

﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ﴾.

• اللَّه یحب المتوکلین

﴿... إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ﴾.

از جمله آیات معروف در این باب، آیه 3 سوره طلاق است، که خداوند در آن این گونه می فرماید: "هرکه بر خدای اعتماد و توکل کند، وی او را بس است".

واژه توکل و مشتقات آن در قرآن کریم
۷۰ مرتبه در ۲۹ سوره و در ۶۱
آیه آمده است که در جدول زیر شرح داده شد.

ردیف
مشتقات توکل
تعداد
سوره
آیه

1
المتوکلون
3
3
یوسف 67 - ابراهیم 12 - الزمر38

2
المتوکلین
1
1
آل عمران 159

3
الوکیل
1
1
آل عمران 173

4
بوکیل
5
4
الانعام 66 و 107 - یونس 108 - الزمر 41 - الشوری 6

5
توکل
7
6
النساء 81 - الانفال 61 - هود 123 - الفرقان 58 - الشعراء 217 -الاحزاب 3 و 48

6
توکلت
7
6
التوبه 129 - بونس 71 - هود 53 و 88 - یوسف 67 - الرعد 30 - الشوری 10

7
توکلنا
4
4
الاعراف 89 - نویس 85 - الممتحنه 4 - الملک 29

8
توکلوا
1
1
یونس 84

9
فتوکل
2
2
آل عمران 159 - النمل 79

10
فتوکلوا
1
1
المائده 23

11
فلیتوکل
9
7
ال عمران 122 و 160 - المائده 11 - التوبه 51 - یوسف 67 - ابراهیم 11 و 12 - المحادله 10 - التغابن 13

12
نتوکل
1
1
ابراهیم 12

13
وکل
1
1
السجده 11

14
وکلنا
1
1
الانعام 89

15
وکیل
5
5
الانعام 102 - هود 12 - یوسف 66 - قصص 28 - الزمر 62

16
وکیلا
13
5
النساء 81 و 109 و 132 و 171 - الإسراء 2 و 54 و 65 و 68 و 86 - الفرقان 43 - الأحزاب 3 و 48 - المزمل 9

17
متوکلون
1
1
الزمر 38

18
یتوکل
2
2
الانفال 49 - الطلاق 3- الزمر 38

19
یتوکلون
5
4
الانفال 2 - النحل 42 و 99 - العنکبوت 59 - الشوری 36

میلاد پیامبر اکرم (ص) و هفته وحدت گرامی باد

میلاد پیامبر اکرم (ص) و هفته وحدت گرامی باد 

بعضی از روزها ، شبها ، هفته ها ، ماهها و سالها از یک ویژگیهای منحصر به فردی برخوردارند.سالها مثل سال عام الفیل، سال 57 پیروزی انقلاب اسلامی، ماهها مثل ماه رمضان، هفته ها مثل هفته دفاع مقدس، هفته بسیج، هفته وحدت، روزها مثل روزعید و تولد هر کسی که بیشتر دوستش داریم. در بین بهترینها، میلاد پیامبران و امامان معصوم (ع) از یک لذّت مضاعفی برخوردار است. پیامبر عظیم الشان اسلام با تولدش نور و روشنایی را در جامعه تزریق کرد. کاخ کسری را فرو ریخت و جایگاه و پایگاهی بس فراتر از کاخ یعنی مسجد را بنا کرد. فرق مسجد و کاخ از زمین تا آسمان است. کاخ متعلق به یک نفر و همه در پیشگاه همان یک نفر سر فرود می آوردند. اما مسجد متعلق به خدا و افراد درون آن فقط و فقط به خدای سبحان سر تعظیم فرود می آورند و همه انسانها در پیشگاه خدا برابر و برادرند. پیامبر با تولدش به برادری و برابری ارزش داد. 

 

 اکثر آیات با کلمه "یا ایها الذین آمنو" " الذین آمنو" " یا ایها المومنون"  و از این قبیل خطابها برای کلیه جامعه بشری ابلاغ شد. آیات برای مردم به یک اندازه و یکپارچه توزیع شد. اما این مردم هستند که در برابر انجام اعمال دستورات خداوند ناموزون می شوند. خداوند به وسیله پیامبر به جامعه فهماند که همه آحاد مردم با هر رنگ و پوست و زبانی که هستند در برابر خداوند مساوی اند. تنها کسانی از ارزش بیشتری برخوردارند که تقوا داشته باشند. پیامبر سرچشمه همه خوبی هاست. سرچشمه همه زیبایی هاست. اهل تسنن روز 12 ربیع الاول و شیعیان روز 17 ربیع الاول را مصادف با تولد پیامبر می دانند. اختلاف این روزها چندان مهم نیست. مهم هفته وحدت است.  

 

این روزها بازار شعرهای سعدی و حافظ گرم است. در مجالس جشن و سوگواری که می رویم مداحان و مولودی خوانان از این فرصت استفاده کرده و گریزی به این شعرها می زنند.

چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان

چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

بلغ العلی به کماله کشف دجا به جماله

حسنت جمیع خصاله صلو علیه و آله

ویا این شعر حافظ که می فرماید:

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد *** دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مساله آموز سد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا *** فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر میکده ام می نشاند اکنون دوست *** گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

خیال آب خضر بست و جام اسکندر *** به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

طرب سرای محبت کنون شود معمور *** که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا *** که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود *** که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجود است نظم من آری *** قبول دولتیان کیمیای این مس شد

ز راه میکده یاران عنان به گردانید *** چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

شعر سعدی که بی تردید در وصف پیامبر سروده شده، اما در شعر حافظ با شک و تردید باید نگاه کرد.شاید به خاطر دو بیت اول باشد که گوش هر شنونده ای را که با اوصاف پیامبر آشنا باشد، برای این روزها مناسب می دانند. بیشتر مداحان و مولودی خوانان هم دو بیت اول را بیشتر نمی خوانند. انگاری این دو بیت با بقیه ابیات تفاوت شعری مخصوصا در معنی احساس می شود. این شعر را حافظ برای شاه شجاع که به آن خیلی ارادت داشته بود نوشت. سلطان ابوالفوارس هم لقب شاه شجاع بوده است. برخی از شعرهای حافظ همانند شعری که در باره امام علی (ع) سروده شده با این مطلع:" ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش *** پیوسته در حمایت لطف الاه باش" می گویند که به هیچ روی نشانی از شعر حافظ دیده نمی شود. در اینجا غزل صورت روضه خوانی به خود گرفته است. از کلام محتشمانه و لطیف و پر عمق حافظ به دور است. حدس می زنند که از شعرهایی است که به حافظ نسبت داده اند. 

به هر روی ما با شعر سعدی در وصف پیامبر لذت می بریم. همچنین دو بیت اول شعر حافظ هم در این روزها ستودنی است. سعدی سنی مذهب و حافظ شیعه است. سعدی و حافظ دو شاعر شیعه و سنی که ایران و جهان به آن دو افتخار می کنند. کاش از این دست شیعه و سنی بیش از این داشتیم.

جسارت سران فتنه و سستی دستگاه قضایی

از قدیم می گفتند گربه را دم حجله باید کشت، یا می گفتند دندانی که درد می کند باید کشید، یا می گفتند شل بدی سفت می خوری زمین، یا  از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن و غیره و غیره و غیره همه ضرب المثلهایی آبداری بودند که ازکنار هر کدام رد می شدیم یک چند لحظه ای تفکّر می کردیم. روزهای اول حساب انقلاب و انقلابی از غیر انقلاب و غیرانقلابی جدا بود. در واقع هیچکس با انقلاب شوخی نداشته و به خاطر پسرخاله بودن با انقلاب امتیازی برترنداشتند. همه در برابر قانون مساوی بودند. تنها آیت الله منتظری و یکی دو نفر دیگر بودند که از محاکمه در امان و به دور از سیاست و در واقع زندانی منزل خود شدند. مجاهدین خلق هم تا زمانی که به منافقین تبدیل نشده بودند وضع به همین منوال بود. یعنی می توانستند حتی در رادیو و تلوزیون به بحث و گفتگو پرداخته و از مکتب خودشان دفاع کنند.اما زمانی که به نصایح پدرانه حضرت امام گوش نداده و سلاحشان را بر زمین نگذاشته بودند و شروع به ترور و ایجاد وحشت نمودند حسابشان دیگر از انقلاب جدا و با آنها به شدت برخورد شده بود.  فتنه های اخیر از ابتدای کار خاتمی بوجود آمده وکوی دانشگاه تهران شاهد بر این قضیه است.توهین بی در و پیکر به رهبری از زمان جناب خاتمی بوجود آمد. توهین به بسیج از زمان جناب خاتمی شکل گرفت. توهین به ارزشهای اسلامی هم... از آن روز تا به حال ما بیشتر شعار دادیم و کمتر عمل کردیم. اگرقراربود با اینگونه مسائل شل و سفت برخورد و در واقع زیر سیبیلی رد کنیم دیگر این همه استرس و کشاندن مردم به صحنه نیاز نبود. اگر پای مردم به میان کشیده و در واقع با آنها هم اندیشی و یا به گونه ای سیاهی لشکر را به خود گرفته اند باید با قاطعیت هر چه تمامتر برخورد کرد. 

 

 شعار مردم در راهپیمایی ها "مرگ" بود و هیچگاه از این کلمه مقدس فاصله نگرفتند. در واقع هیچ چیز جز مرگ نمی تواند تسلای دل راهپیمایان باشد. چرا که این در شعار دیروز هم به صراحت اعلام شد. مجری شعار برای سه تن مرگ و برای یکی از خواص بصیرت را پیشنهاد می کرد که مردم می گفتند تنها مرگ است که به ما تسلی می دهد.مردم این جمله را با شعار به جناب آقای باهنر نماینده محترم مجلس که به عنوان میهمان راهپیمایی شیراز حضور داشت به صراحت اعلام کردند. 

  

"و قاتلو هم حتی لا تکون فتنه"جواب خون با خون داده می شود. شهادت مرگ با عزت است .در مقابل دار مجازات و مرگ بی غزت برای خودکامگان و سرسپردگان به اجانب و وطن فروشان است. کسانی که ژاله صانع و دیگر انی که در این میدان پا گذاشته و به شهادت رساندند باید در مقابل دیوان عدالت جوابگو و به مجازات برسند. 

 امروزه که دستگاههای اطلاعاتی ما می توانند رهبر جندالله را از عرش به فرش و در جا اعدام کنند پس چگونه دستگاه قضایی با این قضایا به راحتی کنار می آیند. 

 

 دیروز علارقم شعارهایی که بیشترین آن مرگ برای سران فتنه بود، جناب آیت الله جنتی در خطبه های نماز جمعه فرمودند: باید ارتباط آنها را با مردم قطع کرد. باید اینترنت و تلفن آنها را قطع کرد. باید آنها را در خانه زندانی کرد. جالب است که اشغالگران می توانند فقط و فقط در خانه هایشان زندانی شوند. پس دیگر نیازی به مردم نیست که همواره آنها را به خیابانها بکشانیم. نمی دانم چرا دستگاه قضایی با این قضیه به شدت برخورد نمی کند. شاید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. شاید حق با آنها باشد. شاید منتظرند تا آنها هم خارج نشین شده و از دور دست و پنجه نشان دهند. شاید شیله پیله ای باشد و ما خبر نداشته باشیم. شاید در خفا با رایزنی کنار آمده و تقسیم قدرت کنند. شاید منتظر فرجی هستند. فرق ما با صفین در این است که امام تا یک قدمی پیروزی پیش رفته و مردم قرآنها را به سر گرفته و امام را از پیشروی بازداشته بودند. اما امروز مردم با تمام قوا به پیش آمده و این سران قضایی ما هستند که با قاطعیت برخورد نمی کنند.اگر حکم از قبل مشخص است پس چرا به آب و آتش بزنیم. همین ضعف برخورد قاطع با سران فتنه بود که کار به اینجا رسید.امروز هم تمام نشده و فردا هم در پیش و نزدیک است. اگر امروز سفت نگیریم فردا سخت به زمین می خوریم. چرا که آینها با دستگاههای ارتباطی که دارند اعلام کردند دوباره روز یکشنبه به خیابانها بیایند. شاید فردا دیگر هدف سطل آشغال نباشد. ما امروزه در دفاع از ولایت و حفظ جمهوری اسلامی نه شک داریم و نه شبهه ای در ما وجود دارد. با تمام قوا ایستاده ایم. اگر کسانی که مسوول برخورد با این مجرمان هستند نمی توانند برخورد قاطع کنند جایشان را هر چه سریعتر به دیگری بسپارند.