شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

در سوگ رحلت پدر شهید

                                                در سوگ رحلت پدر شهید 

                                                   پیر مرد شبیه باران بود

                                           وقتی می بارید، نعمتی شایان بود

                                                    امروز در بین ما نیست

                                            پیر مردی با عبایی نازک و مشکی

                                            کلاه مخملی  و آن هم مشکی بود

                                                  عینک ذره بینی بر چشم 

                                                با تسبیح و عصایی در دست 

                                             شال سبزی به کمر و گردن داشت

                                                    پشت و رویش یکی بود

                                        از هر فاصله و در هر زاویه قابل شناخت بود

                                                مشخصات دیگری هم داشت

                                                نمازش بی جماعت محال بود 

                                                    امروز در بین ما نیست

                                                دلمان برایش تنگ می شود

                                                 برای نمازی که بی ریا بود

                                         با صدای بلند ، لهجه ای شیرین داشت

                                             سید مسلم پدر شهید هم بود

                                       یاد خود و یاد شهیدش به خیر و نیکی باد

                                      کاش ما هم حیات و مماتی چنین داشتیم

                                              روز تشییعش هم باران می بارید

                                                     پیر مرد شبیه باران بود

                                             وقتی می بارید نعمتی شایان بود

پریروز پیر شهرک سعدی جناب سید مسلم حسینی سعدی پدر بزرگوار شهید سید ابراهیم حسینی چشم از دنیا فرو بست. دیروز در هوای بارانی مردم ایشان را از پشت باغ دلگشا تا قبرستان محله تشییع کردند و امروز هم به مناسبت سوم و هفتمین روز این مرحوم مراسم مردانه در مسجد جامع سعدی و زنانه در فاطمیه برگزار می شود. هیچکس درشهرک سعدی نیست که ایشان را نشناسد. مرحوم سید مسلم حسینی از کسانی بود که در غیاب روحانی، پیش نمازی مساجد جامع و حضرت زهرا(س) را بر عهده می گرفت. آن مرحوم با کهولت سنی که داشت هیچگاه مسجد را ترک نمی کرد. از نقاط مثبت دیگر وی خاضع بودن، بیهوده سخن نگفتن، غیبت نکردن و در مجموع انسانی بود که همه شهرک از او به نیکی یاد می کنند.امیدواریم که خداوند تبارک و تعالی درجات این مومن را متعالی و به خانواده آن مرحوم صبر جمیل عطا بفرماید.

 

 

روحش شاد و یادش گرامی باد

همه چیز درباره ی مرگ

مقدمه: 

 

بچه که بودم از مرگ خیلی وحشت داشتم. نه تنها از مرگ، بلکه هرچه در رابطه با مرگ بود بدم می آمد. مثل قبرستان ،تابوت ،غسال وغسالخانه ،سدروکافوروحتی از خورشت قیمه ای که  

بیشتر برای مرده ها می پختند . بگذریم از امروز که مرده ها هم تاحدودی سرمایه دار اندوبیشتر سفره های آنان رنگارنگ شده است. از چلوکباب وچلومرغ گرفته تا انواع سالادهای فصل ونوشابه وحتی بستگی به نوع مرده دارد که در بعضی جاها از ژله هم برای پذیرایی استفاده می شود .بعضی اوقات جنازه هنوز موفق نشده که چشمهایش را ببندد، اما اطرافیان برای حفظ آبرو، سورو سات تدارک پذیرایی ازسوگواران و میهمانان را به سرعت آماده میکنند . یک بنده خدایی خیلی پیر شده بود وبه سختی زندگی می کرد .از بستگان وی حالش را جویا شدم . البته ایشان به شوخی در جواب من گفت :فلانی خیلی سال است که می خواهد این دنیا را ترک کند ، اما از نداری نمی تواند دعوت حق را لبیک گوید . گفتم :چطور ؟گفت :ایشان تمام عمر شریفشان را در مراسم اموات شرکت کرده و انواع غذاها را خورده است امروز با این خرج گران نمی تواند از پس این هزینه ها بر آید ومجبور است منتظر بماند تا یک فرجی حاصل شود و سر به آستان تراب بنهد . یادش به خیر ونیکی باد آن گذشته های نه چندان دور، وقتی یک نفر می مرد اطرافیان مراسم خوم داشتند . یعنی پذیرایی از میهمانان به عهده عزاداران نبود .همسایه ها بدون هیچ چشمداشتی از میهمانان و صاحبان عزا پذیرایی می کردند .در همان زمانهایی که گفته بودم اگر یکی در محله مان می مرد شبها وحشت عجیبی داشتم . نا گفته نماند تا یک هفته از بغل مادرم جدا نمی شدم . اگر برق خانه را روشن می گذاشتم فکر می کردم پشت پنجره کسی هست ومن نمی بینم. واگر خاموش می کردم از تاریکی بیشتر وحشت می کردم. بالاخره به همین شکل شب را به صبح می رساندم .تا یه هفته هم به خوبی نمی توانستم غذا بخورم. هرچه می خوردم حالت تهوع به من دست می داد . یادم هست یک روز مرده ای را در محل می شستند ، رفتم بالای سرش ودیدم که پدر بزرگ من مشغول شستشوی میت است . راستش را بخواهید از پدر بزرگم خیلی بدم آمد .تا یک هفته به او دست نمی دادم . خلاصه دوران خیلی بدی داشتم .این مورد تا قبل از سربازیم ادامه داشت .تنها چیزی که توانست مرا از این وضعیت رهایی بدهد پیکر مطهر شهدا بود. وقتی عازم جبهه شدم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا به نوعی آمادگی لازم را در برخورد با جنازه های احتمالی پیدا کنم .اما از آنجایی که خدا می خواست وروح پاک شهدا به دادم رسیدند. در اولین برخورد با پیکرتعدادی از شهدا در دشت عباس بود که هیچگونه مشکلی برایم بوجود نیامد، حتی سعی داشتم تا آنجایی که امکان دارد به آنها نزدیک شوم واز بوی عطر انگیز آنان لذت بویش را درک کنم.  

 

  

مرگ چیست ؟  

در ویکی پدیا آمده است، مرگ در زیست شناسی پایان زندگی موجودات زنده است.عوامل وشرایط گوناگونی می توانند به مرگ سازواره ها بینجامد از جمله :شکار، بیماری ،نابودی زیستگاه، پیری، سوء تغذیه ،تصادفات (خودکشی، جنگ وشهادت) در گذشته بیشتر مرگ ومیر در ارتباط با جنگهای داخلی ،سوء تغذیه ،کمبود بهداشت و بیماریها بود. در این میان جنگ جهانی اول ودوم ،بمباران هیروشیما ،حمله تیمور وچنگیز خان مغول وامثال اینها انسانهای زیادی را به هلاکت کشاند .به همین دلیل در گذشته افزایش جمعیت احساس نمی شد .یعنی به همان میزانی که متولد می شدند ،مرگ ومیر هم وجود داشت .امروزه در کشورهای پیشرفته ،عامل اصلی مرگ انسانها ،پیری وبیماری های مربوط به کهولت است .در آن کشورها مرگ حیوانات بیشتر در نتیجه کشتار وسیع در کارخانه ها انجام می گیرد تا از گو شت آنها برای تغذیه انسانها استفاده شود .

در تئوری داروین وفرگشت ،موجوداتی که دارای عمری کوتاه ولی زاده های بیشتری می باشند دارای شانس بالاتری برای بقا می باشند. از همین رو وجود مرگ خود یکی از ویژگیهای مهم برای ژن می باشد. چگونگی سیر پیر شدن ودر نهایت مرگ موجودات زنده هنوز به صورت قطعی مشخص نشده است. به صورت نظری سلولها توانایی تقسیم تا بینهایت ونامیرا را دارا می باشند. اما در دی ان ای زائده هایی به نام تلومر وجود دارد که در هر تقسیم سلولی اندازه آنها کوتاهتر شده ودر نهایت پس از به پایان رسیدن آن تقسیم سلولی متوقف می گردد .این سیر از ابتدای شکل گیری جنین وسلول تخم آغاز می گردد وتا پایان مرگ موجود زنده ادامه دارد. اندازه تلومر هر فرد بسته به ساختار ژنتیکی اش متفاوت است .در بعضی از مواقع که دی ان ای فرد دچار جهش می گردد ،سلولهای نامیرا یا سلولهای سرطانی شکل می گیرند که در تقسیم سلولی آنها ،اندازه تلومر ثابت مانده وبه عبارتی دارای ویژگی نامیرایی می باشند .ودر نهایت به خاطر همین ویژگی ،باعث مرگ موجود زنده می گردند .بافت های ماهیچه ای پس از مرگ شروع به سفت شدن می کند که به این سفت شدن جمود نعشی گفته می شود.  

 

مرگ در نگاه مکاتب 

آدمیان در حادثه مرگ از یکدیگر جدا می شوند .بیشتر حوادثی که در جهان بر ما می گذرد مشارکت پذیرند .ما در سرور وماتم ،مدرسه ودانشگاه ،سفر وحصر و...می توانیم با یکدیگر همکاری کنیم اما هر کدام از ما به تنهایی می میریم.

مکتب هایی که به خدا وروز قیامت اعتقاد دارند ،مرگ برای آنها پلی به دنیای دیگر است وبرای مکاتبی که اعتقاد ندارند مرگ پایان زندگی واز بین رفتن وفنا شدن وپوچی است .برخی مکاتب رابطه انسان با مرگ را مثل رابطه روح بابدن ،رابطه زندانی با زندان ،رابطه چاه افتاده با چاه ورابطه مرغ با قفس می دانند .بسیاری از مکاتب قدیم وبه شکلی جدید چنین اعتقادی دارند که خروج زندانی از زندان ،خروج مرغ از قفس ،خروج چاه افتاده از چاه که یک امر مطلوب است .مانی که مدعی پیامبری بودویک انسان نابغه چنین دیدگاهی داشت .همه روح ها مرغهایی در قفس هستند که باید نجات یابند .ماتب دیگری که صرفا مادی هستند می گویند که حیات وممات انسان در این دنیا است .جالینوس می گوید کمن زندگی به هر شکل را ترجیح می دهم . دکتر کارل گوستاو یونگ روانشناس می گوید:بطور کلی خصلت مرگ پرستی در همه آدمها وجود دارد.این خصلت به دوشکل در انسان ظهور می کند، منفی ومثبت .مرگ پرستان منفی آنهایی هستند که می زنند ومی کشند وویران می کنندوخلاصه ضد زندگی اند نظیر اینها در تاریخ کم نیستند . دسته دوم مرگ پرستان مثبت آنهایی هستند که با مرگ کلنجار می روند وآن را محور پژوهشی واندیشه خود قرار می دهند .مثل باستان شناسان که کارشان حفاری گورها وبیرون کشیدن تمدن های مرده ومدفون شده است .وهنرمندانی که مرگ را زمینه کار هنری خود قرار می دهند ونظیر آنها در نقاشی ،موسیقی، شعر وسینما کم نیستند .  

 

آلبر کامو که در 1937به بیماری سل مبتلا شد واین بیماری تا مرگ در تصادف اتوموبیل وی را رها نکرد وشدیدا وی را به ضعف بنیه دچار ساخته بود .او در مصاحبت این بیماری خود را همواره "مرده ای نسیه"می یافت .همین بیماری وطول آن موجب شده بود که وی پنجه افکندن با مرگ وآنچه پوچی ناشی از آن می خواند ،بیاموزد .از آثار وی کمتر اثری را می توان یافت که مرگ واندیشیدن به آن در صدر نباشد .اولین داستانی که در 25سالگی نوشت "مرگ خوش"نام داشت .وی هیچگاه مرگ را رها نکرد وهمواره بدان اندیشید ودر باب آن نوشت .در "طاعون"مرگ انسانها براثربیماری بیرحمانه ترسیم می شود .در"بیگانه"پس از مرگ مادر در مورسو شخص عربی کشته می شود .در"سوءتفاهم"برادری به قتل می رسد .ودر"کالیگولا"مردم بر اثر جنون به دنیا باز گشته ای ،بی جهت قربانی می شوند ."افسانه سیزیف"نیز حکایت مرگ است وپوچی .آنچه علاوه بر بیماری ،ذهن کامو رابه مرگ وپوچی ناشی از آن متوجه می کرد جنگ وخونریزی گسترده وپیوسته در عصر وی بود .پدر وی در سال 1914در جبهه جنگ کشته شد ووی همراه مادر وبرادرش در الجزایربه کارهای بسیار پست وغیرقابل تحملی را انجام دهد تا بتواند خرج روزانه خانواده را تامین کند .اعدام گابریل پری را شاهد بود (1941)انسانهایی که مرگ را پوچی می پندارند ،خود کشی را معنادهی به زندگی می پندارند .وانسانهایی که مرگ را فنا می پندارند سعی دارند که از این دنیا بیشترین بهره را از زندگی ببرند.

بعضی از راهبان مسیحی و همچنین صوفیان مسلمان و شعرا هم از زندگی در این جهان تلخ کام و دلتنگ بودند. می اندیشیدند که چون باید مرد از هم اکنون خود را مرده حساب کنیم. و یا چرا به دنیا آمده ایم و چرا می میریم؟  

خیام می گوید:

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست *** بشکستن آن روا نمی دارد مست

چندین قد سرو نازنین و سر و دست *** از بهر چه ساخت وز برای چه شکست؟

جامی است که عقل آفرین می زندش *** صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف *** می سازد و بر زمین می زندش

دارنده که ترکیب طبایع آراست *** از بهر چه افکند ورا در کم و کاست؟

گر نیک آمد، شکستن از بهر چه بود؟ *** ور نیک نیامد این صور، عیب که راست

خیام درجایی دیگر می گوید :

گر آمدنم به خود بُدی نامدمی *** ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی

به زان بندی که اندر این دیر خراب *** نه آمدمی نه شدمی نه بُدمی

چون حاصل آدمی در این شورستان *** جز خوردن غصه نیست تا کندن جان

خرم دل آنکه زین جهان زود برفت *** واسوده کسی که خود نیامد به جهان

بر شاخ امید اگر بری یافتمی *** هم رشته ی خویش را سری یافتمی

تا چند به تنگنای زندان وجود *** ای کاش سوی عدم رهی یافتمی

نادر نادر پور گوید :

اگر روزی کسی از من بپرسد***که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟

بدو گویم که چون می ترسم از مرگ***مرا راهی به غیر از زندگی نیست

نومیدی ومرگ زدگی خیام فلسفی است .خیام گو اینکه در همه رباعیاتش با نیستی واندوه جامدی روبرو است .اما فلسفه پخته وبه کمال رسیده به دست خواننده می دهد .نیستی گرایی خیام از نوع نازهای شاعرانه نیست .جهان بینی او "باهم دیدن "دوروی سکه زمان است .او خوب می داند که زایش یعنی مرگ ومی داند کسی که می اید برای رفتن است .هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است ومفرح ذات اما یک قدم به گورستان نزدیک می کند .هرگاه از نیستی می گوید از قول خودش می گوید .هولناک وهوشداردهنده .

خیام می گوید :

وقت سحر است ای مایه ناز***نرمک نرمک باده خوروچنگ نواز

کانها که بجایند نیایند بسی ***وآنها که شدندکسی نمی آید باز

یا : می خور تودر آبگینه باناله چنگ ***زان پیش که آبگینه آیدبرسنگ

یا : تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست ؟

بین هدایت وخیام شباهت فکری وجودداشته است .صادق هدایت رباعیات خیام را از آن جهت می پسندید که در حقیقت وجود خودش را در وجود این فیلسوف بزرگ وآثار آن منعکس می دید .

فرق هدایت وخیام در این است که خیام به مردم اندرز می دهد ولی هدایت چیزی به مردم ارائه نمی دهد ."در عهد خیام نومیدی جنبه احساساتی داشت ولی در دوره هدایت این نومیدی ماوراءطبیعی شده است ".(پاستور والری رادور –عضو اکادمی فرانسه)

نومیدی خیام فلسفی است ولی نومیدی هدایت پوچی است .نومیدی نادر نادر پور بر اساس احساسات شخصی است .هرچند در شعرقم تحت تاثیر هدایت بود .

چندین هزار زن /چندین هزار مرد/زن ها لچک به سر/مردان عبابه دوش /یک گنبد طلا /بالک لکان پیر/ یک باغ بی صفا/باچند تک درخت/ازخنده ها تهی /وزگفته ها خموش/یک حوض نیمه پر/باآب سبزرنگ/چندین کلاغ پیر/برتوده های سنگ /انبوه سائلان/درهرقدم به راه/عمامه هاسفید/رخساره هاسیاه/       قم-چشم هاودست ها-نادر نادرپور

قم شهر مرده ها ،عقرب ها،گداهاوزوارها،اتومبیل ماجلو گاراژایستاد.بی اندازه شلوغ بود.من ورفیقم به طرف صحن رفتیم...مردم در آمدوشد بودند .آخوندها با گردن بلند وعبایی که روی دوششان موج می زد .تسبیح می گرداندند وقدم می زدند...گلدسته وگنبدوچلچراغ وروشنایی اسرار آمیز مهتاب بی اندازه قشنگ وافسانه مانند بنظر می آمد .در صحن گروه زیادی از زن وبچه روی سنگ قبرها دراز کشیده بودند...      صادق هدایت – اسفهان نصف جهان

ابوالعلای معرّی شاعر نابینای مشهور عرب، شخصی بود تلخ کام و بد بین که زندگی را در نهایت سختی گذراند. تمتعی از این عالم نجست، همسری اختیار نکرد، غذای گوشتی نخورد و نهایتاً وصیت کرد که بر سنگ گورش بنویسند: هذه جنایة ابی و ما جنیتُ باحد ( این جنایت پدرم بود، اما من به احدی جنایت و ستم روا نداشتم).  

چرا مرگ برای بعضی ها ترسناک است؟ 

ترس از مرگ و نگرانی از آن مخصوص انسان است. حیوانات درباره ی مرگ فکر نمی کنند. آنچه در حیوانات وجود دارد غریزه ی فرار از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است. آدمیان بر حسب نوع مواجهه ای که با مرگ دارند می توانند خود را بشناسند. در آینه ی مرگ بهتر می توان خود را دید. نگاه مرگ بستگی به اعمال ما دارد.بعضی از انسانها چون مرگ را نیستی وفنا وپوچی می پندارند وانسانها هم از این مفاهیم اضطراب دارند ،می ترسند. غزالی می گوید: مردم در برابر مرگ سه دسته اند، یک دسته که از تنعمات دنیا برخوردارند، از مرگ می هراسند، چون مرگ را قطع خوشی های خود می بینند. گروه دیگر هم از مرگ می ترسند، چرا که به مکافات اعمال خود می اندیشند، پس خود را برای مرگ مهیا می کنند. و گروه سوم کسانی هستند که از مرگ استقبال می کنند زیرا مرگ را لقای محبوب و معشوق می دانند.  

نظر اسلام درباره مرگ  

 

کل نفس ذائقة الموت

قرآن می فرماید :الذی خلق الموت والحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا (ملک 2)خداوند مرگ وحیات را خلق کردتا شما را آزمایش کند که کدامیک نیکوکارتر هستید.در اینجا خداوند مرگ را همانند زندگی یک آفریده از آفریده های خویش بیان می دارد.چون اگر مرگ امری عدمی بود مخلوق وآفریده به شمار نمی امد.ازمخلوقات هیچگاه جزء به امور وجودی تعلق نمی گیرد .

زندگی این دنیا مقدمه آخرت است تا در قالب یک جسم به آن کمال برسد وباعبادت استحقاق آن درجات پیدا کنید.با مرگ روح کمال او از این تن گرفته می شود وبه جهان وسیع تر وکامل تر که ظرفیت روح را داشته باشدوهمه نعمت هایش ابدی وجاودانه باشد منتقل می شود.

ودر جای دیگر قران می فرماید :اگر بمیرید ویا کشته شویدبه سوی خدا باز می گردید .آل عمران 158

در رابطه با روح آیه 85 سوره ی اسرا می فرماید که " از تو حقیقت روح را می پرسند، بگو روح از سنخ امر خداست "

اعتقاد و باور اسلام در این است که این دنیا مزرعه ی آخرت است. همانگونه که از رحم مادر به این جهان می آییم و به رشد و نمو و تکامل می رسیم، مرگ هم تولدی در جهان دیگری است که باید به اعمال خودمان در این جهان پاسخگو باشیم.مرگ نه تنها موجب نمی شود تازندگی،پوچ وبیهوده جلوه کند بلکه به زندگی این جهان معنا ومفهوم می بخشد .مرگ آفرینش هستی را از بیهودگی خارج می سازد وبه آن جهت می بخشد. 

سارعوا الی مغفره من ربکم و جنة عرضها السماوات و الارض( بشتابید به سوی بهشتی که عرض آن به اندازه ی آسمان ها و زمین است).

مولوی می گوید:

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست *** پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست

آنکه می ترسی ز مرگ اندر فرار *** آن زخود ترسانی ای جان هوشیار

روی زشت توست نه رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ برگ 

حضرت علی (ع) در نامه ای به فرزندش امام حسن (ع) می فرماید: بدان که تو را برای آن جهان آفریده اند نه برای این دنیا، برای رفتن آمده ای نه برای ماندن و برای مردن نه برای زنده بودن! همانا تو در منزلی هستی که از آن رخت برخواهی بست و سرابی که بیش از چند روزی در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است. تو شکار مرگی هستی که گریزنده از آن نرهد و او آنکه را جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افکند. پس بترس از آنکه تو را در حالی بیابد که زشت و نا خوشایند باشد، حالتی که پیش از آن می گفتی که از آن توبه خواهی کرد، پس آنگاه مرگ تو را از آن باز دارد. اگر چنین باشد به هلاکت خواهی افتاد.

خطبه های نهج البلاغه که بیشتر مطالب آنها درباره ی مرگ است: خطبه ی 99، خ 145، خ123، خ204، خ 203.

یاد مرگ جلوی خودکامگی و تکبر را می گیرد. رسول اکرم (ص) می فرماید: الدنیا سجن المومن و جنة الکافر و الموت جسر هولاء الی جناتهم، و الی جحیمهم( دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و مرگ پل مومنان و دوستان ما به سوی بهشتشان و پل کفار به سوی جهنمشان است).

امام حسن مجتبی) فرمودند: مرگ برای مومنان بهترین سرور و خوشحالی است. مانند وقتی که از زندان تنگ و تاریک و کثیف به باغ های سبز و خرم منتقل کنند. و برای کفار مانند آن است که آنها را از باغ های با صفا و پر درخت و نعمت به سوی آتش سوزان انتقال دهند.

امام صادق (ع) فرمودند: مرگ برای مومن بهترین بوی خوش است که آن را جلوی بینی خود برده و کشد. لذتی تمام برده و به دنبال آن به خواب می رود و تمام درد و رنج و ناراحتی او از بدن می رود و برای کافر مانند مار گزیدگی و عقرب گزیدگی یا سخت تر از آن است.(غرالحکم)

امام علی)فرمودند:افضل التوبة المومن الموت (بالاترین تحفه مومن مرگ است ) 

یاد مرگ

هرکس از یاد مرگ غافل باشد شجاع نیست .امکان ندارد که انسان هوشمند نسبت به مرگ بی اعتنا باشد .روح های بزرگ همواره درباره مرگ می اندیشند .البته این دلیل برترین نیست ،چون نسبت به زندگی جدی است،مرگ را هم جزء زندگی می داند وبه آن می اندیشد .در داستان قوم سبا از مولوی آمده است که آنها به پیامبرشان می گفتند :ما پیش از آنکه شما بیایید در ناز ونعمت بوده ایم ،اما اکنون بواسطه پیام شما مرغ مرگ زندگی شده ایم .

طوطی نقل وشکر بودیم ما ***مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

امام علی (ع)به فرزندش فرمود :فرزندم بسیار یاد مرگ کن ویاد آن جهانی را که بدان پا می گذاری واحوالی که بر تو عارض خواهد شد،زنده دار ،تا وقتی که بر تو درآید،آماده وکمر بسته باشی .مبادا که مرگ ناگهان دررسد وتورا مغلوب نماید .

امام علی(ع)فرمود:والله یابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بئدی امه (نهج البلاغه)به خدا سوگند فرزند ابی طالب علاقه اش به مرگ بیشتر از کودک شیرخواربه پستان مادرش است .وضربت شمشیر ابن ملجم نابکار که باعث انتقال ولقاءالله می شود .ضربه رستگاری می بیند. فزت ورب الکعبه .به خدای کعبه رستگار شدم .

امام حسین (ع) می فرماید :شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار ،مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها ورنج ها به باغهای وسیع بهشت ونعمت های جاودان منتقل می کند .کدام یک از شما انتقال یافتن از زندان به کاخ ناراحت هستید ؟اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از کاخی به زندان وعذاب منتقل کنند .

اگر انسان مرگ را پلی بداند برای جهان دیگر ،منطقش ،منطق حماسه حسینی می شود .سرباز لسلام که منطقش جزء رسیدن به یکی از دو خیر ،سعادت وافتخار با پیروزی بر دشمنان اسلام یا رسیدن به لقاءالله وافتخار شهادت ،قطعا چنین سربازی شکست نا پذیر در عرصه زندگی ،جهاد ،تلاش وسایر عرصه ها خواهد بود. 

در عاشورا ، هرقدر حلقه محاصره دشمن تنگ تروفشرده تر می شد ،چهره های عاشوراییان حسین بر افروخته تر وشکوفاتر می شد .وقتی پیرمردان اصحاب ویارانش صبح عاشورا خندان بودند ووقتی از آنها پرسش می شد چرا؟ می گفتند :برای اینکه ساعاتی دیگر شهادت را در آغوش می گیرند .    روحشان شاد ویادشان گرامی باد

منابع :حکمت ومعیشت دکتر عبدالکریم سروش(دفتر دوم)- مجموعه آثار شهید مطهری – ماهنامه فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی فردوسی شماره 64- ویکی پدیا- مقتل الحسین –مقالات پیرایی یغمایی، حسن قائمیان- سایت لقمان ودیگر سایتها بااجازه وبدون اجازه .

 

گردشگری و امنیت گردشگر

گردشگری و امنیت گردشگر

ظهر پنجشنبه مورخ 14/11/89از کنار در ورودی آرامگاه شیخ اجل سعدی شیرازی می گذشتم که ناگاه تجمع افرادی ذهن مرا متوجه خود کرد . نزدیک شدم. دیدم بین مامور انتظامات و یک خانواده ای که برای بازدید به آرامگاه آمده بودند درگیری بوجود آمده است. مامور انتظامات در لباس فرم با طنابی که به عنوان نشانه انتظامات(واکسیل بند) روی کتف خود بسته بود، در آورده و با آن طناب ضرباتی وحشیانه به یکی از افراد گردشگر وارد می کند، به طوری که قسمت جلویی سر و روی پیشانی زخم برداشته و خون جاری شده بود.در همین حال فردی دیگر که هیچگونه مسوولیتی در آرامگاه نداشته و به نظر می رسید که از رانندگان تاکسی جلوی آرامگاه بود به کمک مامور درب ورودی می آید و ایشان هم ضرباتی به یکی از افراد آن خانواده وارد می کند. 

آنچه که پیرامون توریسم و گردشگری داخلی و خارجی شنیده و یا مطالعه کردیم، در آن است که باید محیط را از هر نظر آماده کنیم تا یک گردشگر با خیالی آسوده به مسافرت اقدام نماید. بازسازی اماکن تفریحی و گردشگری و زیارتی و سیاحتی، جاده سازی و ترمیم راههای ارتباطی، ساخت هتل ها و مسافرخانه ها، تجهیز سرویس های بهداشتی،و از همه مهمتر فرهنگ برخورد با گردشگران باید در دستور کار قرار گیرد. در این زمینه به کسانی که ار تباط مستقیم با گردشگران دارند آموزشهای لازم را می بینند. من به عنوان یک شیرازی و ساکن شهرک سعدی شیراز از این وضعیتی که در قسمت ورودی آرامگاه سعدی اتفاق افتاد شرمنده شدم.شرمنده از اینکه این اتفاق در قسمت ورودی در آرامگاه سعدی بوجود آمد.مثل اینکه یک میهمان وارد منزل کسی بشود و صاحب خانه با برخورد زننده ای به استقبال میهمان بیاید. آن هم در مقام حراست و زخم برداشتن و توهین که این از فرهنگ شهرک سعدی  و دوستان سعدی به دور است. سعدی همان شاعری است که ایران و جهان به ایشان افتخار می کنند. سعدی همان شاعری است که می فرماید: " بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار دگرعضوها را نماند قرار .

پلیس 110 با 45 دقیقه تاخیر خودش را به محل رسانید. در مدت زمان تاخیر جر و بحث هایی صورت می گرفت که تا مرز در گیری فیزیکی هم پیش می رفت. در 50 قدمی آرامگاه، درست روبروی در ورودی، مکانی برای حضور پلیس ایجاد شده، ولی هیچگونه اقدامی از سوی آنان صورت نمی گرفت. خانواده همان فردی که مجروح شده بود ، مدام به همین پلیس جلوی آرامگاه مراجعه می کردند. دریغ از یک سرباز که حتی یک سری به بیرون بکشد و صحنه را ببیند.مردم هم هر کسی یک چیزی می گفت. یکی می گفت: مملکت صاحب ندارد. و و و

من به دنبال مقصر نمی گردم.بر فرض مثال تقصیر هم با گردشگران باشد، مامورین انتظامی حق ندارند با گردشگران اینگونه برخورد کنند. نه تنها این خانواده ذهنیت سوئی نسبت به این محل پیدا کردند، بلکه هر گردشگر و مسافری که در حال ورود و خروج از آرامگاه را داشت و شاهد بر قضیه بود ، یک نوع نا امنی را در این محل احساس کرد. همین خانواده با یک مجروح که آن هم نه از یک تصادف و غیره بلکه از بر خورد غیر منطقی یک مامور انتظانی و آن هم با طنابی که به عنوان شاخصه یک مامور استفاده می شود، به دیار خودش باز می گردد. تا بهبودی کامل شکستگی ، این حادثه تلخ در ذهن همین فرد و اطرافیانش باقی می ماند.

توصیه من به مسوولین میراث فرهنگی و گردشگری در این است که نسبت به اینگونه موارد حساس باشند. در انتخاب افرادی که مستقیم با گردشگران سر و کار دارند دقت شود. در اینگونه پست ها افرادی با تجربه و مهارت کافی استفاده شود تا شاهد اینگونه مسائل در آینده نباشیم.

انشاء الله

یاد واره سفر مشهد مقدس تابستان سال 1380

   السلام علیک یا ثامن الحجج یا علی بن موسی الرضا (ع) 

                          

چه خوش است سفر به سوی تو  

 چه خوش است سفر به کوی تو  

 نرود زخاطرم شعری اینچنین  

 که به حق سروده ز وصف تو  

حاجیان اگر به ره مکه می روند  

 من و آستان ضریح و بوی تو  

دست اگر نرسد به قبر شش گوشه اش  

 می دهم دل ، این تمام سیم وزرم به تو  

 یاد تو کنم بعد هر نماز ،بعد هر نیاز رو کنم به سوی تو

می خواستم سفرنامه مشهد مقدس را بنویسم که ناخود آگاه جملاتی شعرگونه به ذهنم خطور کرد . یادداشت کردم . هر کاری کردم نتوانستم قافیه ، ردیف ، اوزان واندازه شعر را تنظیم کنم .خواستم ننگارم ،شاید اهل شعر بخوانند واز طبع شعرم خشمگین شوند .اما از آنجاییکه در شوره زار نشریات هر گونه نوشتاری قابل چاپ وتوزیع می باشد ، گفتم عیبی ندارد .می نویسم هر چه باداباد . 

                        

                          

بگذریم ، سفری به عشق آغاز شد .من بودم وگروهی از خدمتگزاران و دست اندر کاران آموزش وپرورش بخش رودبار قصران .همه چیز از قبل تدارک دیده شد .انگاری آقا رضایت من وهمسرم را جلب کرده بود .از فرزندان ومادر خداحافظی کردیم ویکراست به اداره آموزش وپرورش فشم رفتیم .مسافرین سفر عشق یکی یکی از راه می رسیدند .ساعت یک بعدازظهر سوار بر دو دستگاه مینی بوس شدیم و یکسره به ترمینال راه آهن حرکت کردیم .وقتی به راه آهن تهران رسیدیم ، حدود نیم ساعتی منتظر ماندیم . پس از مختصری استراحت از قرنطینه مسافرین عبور کرده و به پای رکاب قطار رسیدیم .پس از مشخص شدن واگنها ، سوار قطار شدیم .تمامی وسایل آذوقه بین راهی خریداری و در محل کوپه ما جاسازی شده بود .قطار حرکت کرد. کم کم منظره تهران بزرگ از دید چشمان ما دور می شد .همه بچه ها از اینکه در کنار هم وبه زیارت امام هشتم می رفتند ،خوشحال بودند .فاصله تهران تا مشهد 924 کیلومتر است .

میگون---فشم---تهران---ورامین-----گرمسار-------سمنان------دامغان----شاهرود----------سبزوار----نیشابور--------مشهد

قطار شهرهای کوچک وبزرگ را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت .مناظر کویری ورامین ،گرمسار ،سمنان ،ودامغان زیبا وجذاب بود .بیشتر در این فکر بودم که چگونه در زمانهای گذشته مردم با پای پیاده در سرما وگرما وخطرات موجود در راه این مسیر را طی می کردند .گهگاهی هم سفرنامه ناصر خسروالقبادیانی را در ذهنم مرور می کردم .بچه ها به کوپه های یکدیگر می رفتند و با هم صحبت می کردند . می گفتند ومی خندیدند.چای و آب و تنقلاتی که به همراه آورده بودند به یکدیگر تعارف می کردند .هوا تاریک شد .فکر می کنم در دامغان قطار ایستاد .بچه ها برای انجام فریضه نماز پیاده شدند .به سرعت به مسجد محل رفتیم ونماز مغرب وعشا را خواندیم وسوار قطار شدیم .وقتی قطار حرکت کرد ،بساط شام را آماده کردند .کالباس ،خیارشور ،نان و نوشابه را به تعداد همراهان آماده و توسط دوستان توزیع گردید .پس از صرف شام چشمها یکی پس از دیگری به خواب می رفتند .خوابیدن در کوپه های قطار اگر چه بهتر از صندلی ماشینها است اما باز هم نمی توان به راحتی استراحت کرد .بالاخره شب را با یک خواب قطاری پشت سر گذاشتیم . از نیشابورعبور کردیم . حدود دو ساعتی طول کشید که به راه آهن مشهد رسیدیم .از ترمینال قطار توسط ماشین به زائرسرای محبان علی بن موسی الرضا (ع)رفتیم .اطاقهایی را جهت اسکان تحویل گروهها دادند .افراد در اطاقهای خود مقداری استراحت کردند .برای صرف صبحانه به سالن پذیرایی رفتند .بعد از صرف صبحانه برای زیارت حرم مطهر آماده می شدند .از این ساعت افراد در اختیار خودشان بودند .فقط می بایست جهت صرف صبحانه ونهار وشام در راس ساعت اعلام شده به محل زائر سرا می آمدند .ما هم برای زیارت حرم مطهر آماده شدیم .از محل زائرسرا تا حرم فاصله زیادی نبود . بیشتر اوقات از کوچه پس کوچه های محله به حرم می رفتیم .هرچه به حرم نزدیک می شدیم کوچه ها ، مغازه ها وجمعیت فشرده تر می شد .مغازه هایی که بیشتر برای زائرین احداث واجناس مورد نیاز زائرین را توزیع می کردند .وسوسه های خرید وجاذبه های بازار چشم هر بیننده را خیره می کرد .همین جاذبه ها موجب می شود تا از سرعت حرکت به سمت حرم کاسته شود .حدس می زنم حدود هفتاد درصد ذهن هر زائری مشوش برای خریدن ونخریدن سوغات باشد .بالاخره با همه این مناظر به مکانی می رسیم که گلدسته های حرم به خوبی نمایان ومسیر حرکت را مشخص می کند .از فاصله چند صد متری در پیاده روهای نزدیک به حرم یک چشم به نشان کردن اجناس برای خرید ویک چشم به گلدسته ها وزنده شدن آرزوها ،نذرها ونیازها است .هر چه به حرم نزدیکتر می شویم ،صدای فروشندگان سیار برای عرضه اجناس وصدای اذان ودعا ومداحی یک نوع موسیقی ترکیب خوانی به فضای اطراف حرم می دهد .وقتی وارد اولین ورودی حرم وصحن مطهر می شوی ،دیگر جایی برای توجه به مادیات وجود ندارد .در ودیوار وجمعیت انبوه وکبوتران وگلدسته ها وکتابخانه وموزه همه و همه یک فضای روحانی به آدم دست می دهد .زمانی که در صحنها قدم می زنی ،انگار آماده می شوی که روح را صیقلی کنی .اکثر زائران در بدو ورود به صحن ابتدا به وضوخانه می روند تا کم کم جسم را همانند روح پاک ومطهر نمایند .از بدو ورود به صحن تا چشم به گنبد مطهر می افتد ناخداگاه دست راست برای ادای احترام به سینه می چسبد ،واز زبان "السلام علیک یا علی بن موسی الرضا "جاری میشود .هرکسی که وارد صحن اصلی میشود ،در اولین گام با شتاب به سمت ضریح مقدس می رود .دیدار از کتابخانه وپرسه زدن در صحن ها معمولا بعد از زیارت انجام می شود .گروهها به علت اذ دهام جمعیت ممکن است یکدیگر را گم کنند، به همین دلیل در بیرون از صحن محلی را برای دیدار مجدد مشخص می کنند قبل از ورود به داخل اذن دخول را می خوانند .وقتی در کنار ضریح قرار می گیرند ،ابتدا زیارت نامه مخصوص را از قفسه های مخصوص برداشته و مشغول خواندن زیارت نامه می شوند .بعد از خواندن زیارت هر کس مشتاق است دستش را به ضریح بچسباند. همین احساس موجب می شود در کنار ضریح اذدهام به وجود آید .مقداری قدرت نمایی وزور وبازو وپنجه در پنجه انداختن با دیگر زائران می توان به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد .وقتی به خانه بر می گردی باید پلسخگوی این سوال باشی که آیا موفق به گرفتن ضریح شده ای ؟ اگر جواب منفی باشد با یک تاسف ملایم ونگاه سردی روبرو می شوی .زمانی هم که سفت ومحکم ضریح را گرفته وبینی وپیشانی را به ضریح می چسبانی تا می خواهی مشغول دعا وراز ونیاز و التماس وتمنا برای خود وهر که سفارش کرده از آن امام همام بشوی ،چشمها به یکباره به پولها خیره می شود .پولهای ریزودرشتی که روی هم انباشته و هر زائری را به خود جلب می کند .ته دل آدم به نوعی دچار یک وسوسه می شود .نمی دانم این فکر در ذهن من که پریشان احوال ومستمند هستم تداعی می شود ،یا اینکه در اذهان همه چه فقیر وچه غنی اینگونه تداعی می شود .ای کاش این پولها به این شکل در دید زائرین قرار نمی گرفت ، تا وسوسه های دنیوی ذهن را از مسیر روحانی خودش خارج نمی کرد .شاید هم جنبه تبلیغات داشته ونشانگر علاقه مندی دوست داران امام رضا (ع)است .خادمان حرم مطهر با بهترین رفتار وگفتار مردم را راهنمایی می کنند .بعد از زیارت بهترین حالت رو به قبله ایستادن ودو رکعت نماز خواندن است .بعد از نماز و یک کمی استراحت مجددا کنار ضریح می ایستی وسلامی عرضه می کنی ودنیلیی از خواسته های ریز ودرشت را یکبار دیگر در ذهن مرور می کنی .از حرم بیرون می آی وروبروی پنجره طلایی قرار می گیری . عده ای را می بینی که به امید شفا یافتن با طنابهایی که به خودشان بستند ،منتظر عنایت امام هستند .وقتی با این افراد روبرو می شوی هر چه غم وغصه و نذر ونیازی که داشتی به یکباره فراموش می کنی و همصدا با آنها برایشان دعا می کنی .اگر برای این بیماران وحاجتمندان هم بتوان کاری کرد که به این شکل در بیرون صحن قرار نگیرند بهتر است .مثلا یکی از خانه ها یا صحن ها را مخصوص این عزیزان قرار دهند تا در همانجا به راز ونیاز ودعا بپردازند .و بدین شکل جلوی پنجره طلایی قرار نگیرند .اگر کسی هم خواست به این پنجره ها نزدیک شود مشکلی نداشته باشد .یکی دیگر از کارهایی که در حرم امامان وامامزاده ها انجام می شود ،تشییع میت با تابوت است .اگر چه این کار را برای طواف انجام می دهند ،اما باید حضور دیگران را هم در نظر داشته باشند .زن ،کودک ، پیرمرد ،پیرزن وحتی افرادی که بیماری روحی وروانی دارند وبا توجه به شلوغی جمعیت ،این کاروجوب شرعی ندارد .بگذارید در حریم یار برای یکبار هم که شده درد ومرگ ونیاز نبریم .گل وبلبل وسنبل ،عطرونشاط وشادی رابه حرم عرضه کنیم .یکبار هم که شده برای احترام وادب سلام به نزد آقا برویم .بالاخره تا نماز ظهروعصر درهمانجا ماندیم .بعد از نماز برای صرف ناهار به زائرسرا برگشتیم .بعد از ناهار مقداری استراحت نموده ودوباره به سمت حرم حرکت کردیم .زیارت ونماز ،کار صبح و ظهر وعصر ومغرب و عشای ما بود .گهگاه گریزی هم به کوه سنگی ،پیرپالان دوز ،اباصلت ،موزه وکتابخانه هم می زدیم .شب دوم اقامت متوجه شدیم یکی از همکاران ،جناب حاج علی آهاری مریض وتوسط یکی از همراهان به بیمارستان منتقل شد .بیماری ایشان طوری بود که در بیمارستان بستری گردید .این اتفاق ما را ناراحت کرد .ایشان تا آخرین روزی که ما در مشهد مقدس بودیم ،در بیمارستان بستری بودند.همگی ناراحت بودیم با اطلاعی که به خانواده اش داده بودند ،فرزندانش به مشهد آمدند وبیمارشان را تحت مراقبت قرار دادند .هر چه به روزهای آخر اقامت نزدیکتر می شدیم پرسه زدن در بازارهای مشهد بیشتر می شد .هرکس به اندازه مبلغی که داشت سعی می کرد برای خانواده اش سوغاتی تهیه کند .پس از سه روز اقامت تصمیم داشتیم برگردیم .ساعت چهار بعد ازظهر زائرسرا را ترککردیم وبه ایستگاه قطار رفتیم .در ایستگاه قطار مشهد هم برای یکی از همکاران ما مشکلی بوجود آمد که نتوانست با ما به تهران بیاید .بجز این دو مشکلی که برای این دو تن از همکاران ما بوجود آمد ،در مجموع سفری لذت بخش وباصفا بود اینگونه سفرها موجب افزایش روحیه ورفع خستگی پس از یک سال تلاش می گردد .امیدوارم امکانات به نحوی باشد که همه همکاران بتوانند در این کاروانها شرکت کنند .قبلا وقلبا از همه دست اندر کارانی که موجب برپایی این سفر شده اند قدردانی می نمایم.این خاطره را در همان سالها به صورت چرکنویس نوشتم .امروز به مناسبت هفته کرامت حضرت معصومه (س) وحضرت احمد بن موسی (ع)ومیلاد پربرکت امام رضا (ع)این مطالب را پاکنویس نمودم

  (( یا امام رضا یکبار دیگر بطلب تا  بیایم و از نزدیک ترانه های ناخوانده ام را کنار بارگاهت زمزمه کنم .))